31-03-2015، 14:41
دَســــتــــ هــــایــَـــم خــالـــی اَنـــد …
جـایِ خــالــی دَســــتـِـــ تــو را هــــیـــــچ کــَــســ
بــَــرایــَــم پــُــرنــمـــی کــــنــد …
راســــتــــ مــــی گـــُـفــتــــ شـــــامــــلو:
” دَســـــتـــِـــ خـالـی را بـایــَـــد بــَـــر ســَـر کــــوبــیـــد ”
.
.
.
همیشه از این می ترسم که نکند،
جفت من با دیگری جفت شود،
و سهم من فقط جفتک باشد !
.
.
.
اینروزا با دردام رفیــق فاب شــُدم
شــب لحافــ ِ تنهایــیم پـُر میشه از دردَم …
دوره کمــَرَم حلقــه میکنه دستاشـو …
در آغوش میکشــه این جسم ِ بی جونـــ ُ
نتــَرس !
خوشبختــَم باهــاش …
.
.
.
همین که با منت هم هستــی کافیست !
نیستی ات نیست ام می کند . . .
.
.
.
دیشب یهو دلم کودتا کرد…
تو رومیخواست…
سرم رو کردم زیر بالش اروم به دلم گفتم:
خفه شو…!
دوره دموکراسی گذشته میزنم لهت میکنم!
.
.
.
چه میگویند که یکی بود و یکی نبود ؟!
پس چرا برای من فقط یکی نبود مصداق دارد ؟!
.
.
.
یک شب یک غریبه میاد میشه همه کَست …
و
یک شب همه کَست میشه یک غریبه …
.
.
.
حس میکنم گـــم شده ام . . .
امّا تلخ تر اینکه ، کسی دنبالم هم نمی گردد . . .
.
.
.
مَـטּِ بیـچـاره مُـدت هـاست کَـسـ ـے را مُـخـاطب شـعـرهـایـمـ کَـرده امـ کـه
خـیـلـ ـے وقت است غـایب است !
.
.
.
هوای مُردن
بیخ گوش من است
همانجایی که روزی
رد نفسهای تو بود…
.
.
.
گفتم برایت میمیرم
تو خندیدی ولی من،
از همان روز تا کنون دیگر برای خودم زندگی نکردم …
.
.
.
محکم ببار باران نـــــــــــــم نــــــــــم علاج زخمـــــــــهایم نیست…
.
.
.
دل آدم چه زود خر میشه!
با یک “دلخوشی”
با یک ” هستم ”
با یک ” نترس ”
با یک ” نوازش ”
با یک ” آغوش ”
و چه راحت خرد میشه
با یک نگاه “متفاوت ”
با یک حرف ” نامتعارف ”
.
.
.
مثل یک سکوت تلخ چه ساده باختم میان بی توجهی های تو …
.
.
.
این که عادلانه نیست
من ، مدام دست تو را بگیرم
تو ، مدام مرا دست کم بگیری !
.
.
.
.
بگذر بهار ، حالم با تو خوب نمی شود …
پاییز حال مرا خوب می شناسد !
.
.
.
شیشه های خانه ها را دستور دادند دوجداره باشد ،
دیگر وقتی باران می بارد صدایش شنیده نمی شود …
یاد اشکهای بی صدای خودم افتادم !
.
.
.
بدترین حسه دنیا اینه که،
بدونی کسی که دوسش داری همون اندازه یکی دیگه رو دوس داره !
.
.
.
حرفی نزنی طاقت جنجال ندارم
بدجور شکسته ست دلم ، حال ندارم
درهای قفس باز و دلم عاشق پرواز
از حس پریدن ، پرم و بال ندارم
.
.
.
آنقدر جای تو خالیست
که هیچ گزینه ای آن را پر نمیکند حتی تمام موارد . . .
.
.
.
نمی دانی چه دردی دارد وقتی حالم در واژه ها هم نمی گنجد !
.
.
.
میخواهم از درد بگریزم ولی درد بدون من تنها میماند ؛
که این خود درد دیگری است !
.
.
.
تو کور بودی
و من کر و لال
من برایت دست تکان دادم
و تو مرا صدا زدی …
برای همین بود
که ما
هرگز بهم نرسیدیم …!
.
.
.
آلزایمر میتواند بهترین بیماری جهان باشد تا هر ثانیه یادم نیفتد که نیستی !
.
.
.
درد می کشم ، درد
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ،
اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین !
.
.
.
بعضی وقت ها چیزی می نویسی از دلت
برای یک نفر !
اما دلت می گیرد ،
چشمانت پر از اشک می شود ،
قلبت خالی می شود ،
وقتی یادت می آید ،
همه آن را می خوانند و می پسندند ،
جز همان یک نفر …!
.
.
.
گوشه نــدارد که یـکـــ گوشه اش بنشینمـــ
و نفسی تــازه کنمـــ …
گــرد گــرد استـــ
این زمین
ایــنــ روزگــــار
.
.
.
تو گفتی دوستت دارم
و من باور کردم
گناه کدام یک از ما
سنگین تر بود؟
.
.
.
می دانی …
پزشکان که هیچ
حتی مامورین بازیافت هم
از قلب شکسته قطع امید کرده اند !
.
.
.
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم ؛
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست …
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد …
.
.
.
ابتــدا ” شُمــ ـا ” بـــود
بعـــد ” عزیــ ـز دلــ َـﭞ ” شـــد
و امـــروز دوبــاره ” شُمــ ـا ” شـده
درســﭞ مثــل وقتے ﮐﮧ خوابـــ مے بینے و
صبحــ بـــاز مے گردے سر جـــاے ِ اولـــــ ـﭞ …
.
.
.
.
خواستم آرزوهایم را
به رخ روزهایم بکشم
دیدم
تو با روزها دست به یکی کرده ای
آنها خودت را دارند
و من فقط حسرتت را
زبانم بند آمد
.
.
.
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی اندازه پاییز به مذاق خیـابانها خوش نیامد ؛
پائیز مهری داشت که بر دل هر خیابان می نشست !
جـایِ خــالــی دَســــتـِـــ تــو را هــــیـــــچ کــَــســ
بــَــرایــَــم پــُــرنــمـــی کــــنــد …
راســــتــــ مــــی گـــُـفــتــــ شـــــامــــلو:
” دَســـــتـــِـــ خـالـی را بـایــَـــد بــَـــر ســَـر کــــوبــیـــد ”
.
.
.
همیشه از این می ترسم که نکند،
جفت من با دیگری جفت شود،
و سهم من فقط جفتک باشد !
.
.
.
اینروزا با دردام رفیــق فاب شــُدم
شــب لحافــ ِ تنهایــیم پـُر میشه از دردَم …
دوره کمــَرَم حلقــه میکنه دستاشـو …
در آغوش میکشــه این جسم ِ بی جونـــ ُ
نتــَرس !
خوشبختــَم باهــاش …
.
.
.
همین که با منت هم هستــی کافیست !
نیستی ات نیست ام می کند . . .
.
.
.
دیشب یهو دلم کودتا کرد…
تو رومیخواست…
سرم رو کردم زیر بالش اروم به دلم گفتم:
خفه شو…!
دوره دموکراسی گذشته میزنم لهت میکنم!
.
.
.
چه میگویند که یکی بود و یکی نبود ؟!
پس چرا برای من فقط یکی نبود مصداق دارد ؟!
.
.
.
یک شب یک غریبه میاد میشه همه کَست …
و
یک شب همه کَست میشه یک غریبه …
.
.
.
حس میکنم گـــم شده ام . . .
امّا تلخ تر اینکه ، کسی دنبالم هم نمی گردد . . .
.
.
.
مَـטּِ بیـچـاره مُـدت هـاست کَـسـ ـے را مُـخـاطب شـعـرهـایـمـ کَـرده امـ کـه
خـیـلـ ـے وقت است غـایب است !
.
.
.
هوای مُردن
بیخ گوش من است
همانجایی که روزی
رد نفسهای تو بود…
.
.
.
گفتم برایت میمیرم
تو خندیدی ولی من،
از همان روز تا کنون دیگر برای خودم زندگی نکردم …
.
.
.
محکم ببار باران نـــــــــــــم نــــــــــم علاج زخمـــــــــهایم نیست…
.
.
.
دل آدم چه زود خر میشه!
با یک “دلخوشی”
با یک ” هستم ”
با یک ” نترس ”
با یک ” نوازش ”
با یک ” آغوش ”
و چه راحت خرد میشه
با یک نگاه “متفاوت ”
با یک حرف ” نامتعارف ”
.
.
.
مثل یک سکوت تلخ چه ساده باختم میان بی توجهی های تو …
.
.
.
این که عادلانه نیست
من ، مدام دست تو را بگیرم
تو ، مدام مرا دست کم بگیری !
.
.
.
.
بگذر بهار ، حالم با تو خوب نمی شود …
پاییز حال مرا خوب می شناسد !
.
.
.
شیشه های خانه ها را دستور دادند دوجداره باشد ،
دیگر وقتی باران می بارد صدایش شنیده نمی شود …
یاد اشکهای بی صدای خودم افتادم !
.
.
.
بدترین حسه دنیا اینه که،
بدونی کسی که دوسش داری همون اندازه یکی دیگه رو دوس داره !
.
.
.
حرفی نزنی طاقت جنجال ندارم
بدجور شکسته ست دلم ، حال ندارم
درهای قفس باز و دلم عاشق پرواز
از حس پریدن ، پرم و بال ندارم
.
.
.
آنقدر جای تو خالیست
که هیچ گزینه ای آن را پر نمیکند حتی تمام موارد . . .
.
.
.
نمی دانی چه دردی دارد وقتی حالم در واژه ها هم نمی گنجد !
.
.
.
میخواهم از درد بگریزم ولی درد بدون من تنها میماند ؛
که این خود درد دیگری است !
.
.
.
تو کور بودی
و من کر و لال
من برایت دست تکان دادم
و تو مرا صدا زدی …
برای همین بود
که ما
هرگز بهم نرسیدیم …!
.
.
.
آلزایمر میتواند بهترین بیماری جهان باشد تا هر ثانیه یادم نیفتد که نیستی !
.
.
.
درد می کشم ، درد
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ،
اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین !
.
.
.
بعضی وقت ها چیزی می نویسی از دلت
برای یک نفر !
اما دلت می گیرد ،
چشمانت پر از اشک می شود ،
قلبت خالی می شود ،
وقتی یادت می آید ،
همه آن را می خوانند و می پسندند ،
جز همان یک نفر …!
.
.
.
گوشه نــدارد که یـکـــ گوشه اش بنشینمـــ
و نفسی تــازه کنمـــ …
گــرد گــرد استـــ
این زمین
ایــنــ روزگــــار
.
.
.
تو گفتی دوستت دارم
و من باور کردم
گناه کدام یک از ما
سنگین تر بود؟
.
.
.
می دانی …
پزشکان که هیچ
حتی مامورین بازیافت هم
از قلب شکسته قطع امید کرده اند !
.
.
.
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم ؛
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست …
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد …
.
.
.
ابتــدا ” شُمــ ـا ” بـــود
بعـــد ” عزیــ ـز دلــ َـﭞ ” شـــد
و امـــروز دوبــاره ” شُمــ ـا ” شـده
درســﭞ مثــل وقتے ﮐﮧ خوابـــ مے بینے و
صبحــ بـــاز مے گردے سر جـــاے ِ اولـــــ ـﭞ …
.
.
.
.
خواستم آرزوهایم را
به رخ روزهایم بکشم
دیدم
تو با روزها دست به یکی کرده ای
آنها خودت را دارند
و من فقط حسرتت را
زبانم بند آمد
.
.
.
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی اندازه پاییز به مذاق خیـابانها خوش نیامد ؛
پائیز مهری داشت که بر دل هر خیابان می نشست !