19-02-2015، 22:00
با نگاه دینی، مراحل تکامل انسان تقسیم بندی شده است یعنی از دوران جنینی شروع می شود، به زندگی دنیایی می رسد و بعد دوره برزخی و یا بهشت یا جهنم.
در هر مرحله افراد مقاومت هایی برای رفتن به مرحله بعد انجام می دهند و تصور می کنند وضعیتی که دارند، بهترین وضعیت است و اصلا تمایلی ندارند وضعیتشان به وضعیت دیگری تبدیل شود. انسان ها هنگام انتقال از دوره جنینی به دنیا ناراحتی هایی دارند و برای انتقال از دوره دنیایی به برزخی هم مقاومت می کنند. آنها نمی خواهند بپذیرند جایی بهتر از دنیا هم می تواند وجود داشته باشد و لذتی بالاتر از آنچه حس می کنند، قابل تصور است. علت این رفتار، محدوداندیشی انسان هاست. به همین دلیل در آموزه های دینی سعی شده است دید توسعه یابد بنابراین مدام از آنچه پس از مرگ اتفاق می افتد، تعریف و تمجید شده است. مثلا اینکه انسان ها با مردن تمام نمی شوند بلکه کامل می شوند، با مردن انتقالی صورت می گیرد و از بین نمی روید فقط از دنیایی کوچک به دنیایی دیگر منتقل می شوید، از یک وضعیت محدود که محدودیت زمانی دارد، به وضعیتی که هیچ محدودیتی ندارد، می روید و ... .
این نگاه دینی باعث می شود خودمان را محصور در چارچوب زمان نبینیم. اتفاقا وقتی افق دیدمان گسترده باشد کارایی بیشترمان می شود.
در مکاتب روان شناسی، یکی از مکتب های کامل را انسان گرایی می دانند. نهایت برنامه ای که این مکتب به انسان می دهد، این است که در این دنیا و تا آخرین روز زندگی ات به نقطه ای برسی که خودشکوفایی نام دارد و بتوانی از همه توانمندی هایت استفاده کنی ولی برای بعد از آن برنامه ای ندارد اما دین، مفهومی کامل در ذهن آدم ها می نشاند؛ «قرار است همیشه باشی، حالا برنامه ریزی کن چطور باشی.»
بر اساس این مفهوم، به ازای رفتارهایی که انتخاب می کنیم و شیوه زندگی ای که در پیش می گیریم، می توانیم خیلی خیلی خوب یا بد باشیم. معیار هم چارچوب هایی است که خداوند تعریف کرده؛ اگر به این چارچوب ها پایبند بمانیم، قطعا وضعیت خوبی را تجربه خواهیم کرد. اینها عین آیه قرآن است: «هر کس موازین خداوند را محکم و معتبر بداند، زندگی خوشی را تجربه خواهد کرد و هر کس آن را سبک بشمارد، وضعیت بدی خواهدداشت.»
این نگاه کلان دین از نظر شناختی است ولی با وجود این، در مورد مرگ خیلی از انسان ها مقاومت دارند.
براساس روایات، علت این مقاومت ها گاهی ناآگاهی ماست چون تصور می کنیم مرگ تلخ و به معنای تمام شدن است، مرگ یعنی منتقل شدن به وضعیتی دشوار. محدودنگری انسان ها باعث می شود رابطه شان با مرگ بد شود. بعضی اوقات غفلت آدم ها باعث می شود توجه شان به مرگ هم کم شود و هم تغییر کند. وقتی به انتهای مسیر زندگی توجهی نداشته باشیم، تمام انرژی مان صرف ماندن در همین مسیر می شود. خیلی از ما از بس در وضعیت دنیایی مانده ایم و همت?مان را صرف این دنیا می کنیم، اصلا نمی خواهیم به مرگ فکر کنیم. در روایتی از امام علی (ع) داریم که «آدم ها خواب اند، وقتی می میرند، تازه بیدار می شوند.» این جمله در مورد همین آدم هایی است که به مرگ نمی اندیشند و آن را پایان زندگی می دانند. اتفاقا کسانی که مرگ اندیشی ندارند، ممکن است زندگی فعلی شان هم چندان خوش و هدفدار نباشد، به همین دلیل دچار خیلی از مشکلات روانی می شوند و با کوچک ترین مشکلی افسردگی و اضطراب شدید را تجربه می کنند در حالی که انسان معتقد می داند همه این مشکلات گذراست.
چه کنیم تا نگاهمان به مرگ تغییر کند؟
قدم اول در این راه، این است که شناختمان را در مورد مرگ تغییر دهیم. مرگ بازگشت به آغوش خداست. کسی که کاملا مورد توجه خداوند بوده، بعد از مرگ وضعیت بهتری خواهد داشت. با این دیدگاه دیگر از فکر و صحبت درباره مرگ طفره نمی رویم. می گویند وقتی شنیدی کسی از دنیا رفت، آیه «انا لله و انا الیه راجعون» را بخوانید. (همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم)
مراجعی داشتم که می گفت به شدت از مرگ می ترسیدم. با اهل دلی صحبت کردم و به من گفت از چه می ترسی؟ اگر بدانی با مردن خداوند تو را در آغوش می گیرد، باز هم از آن وحشت داری؟ با این حرف احساس کردم کاملا چتر حمایت خداوند بالای سرم است و وضعیت بهتری را بعد از مرگ تجربه خواهم کرد. اگر از مرگ می ترسید و از حرف زدن در مورد آن طفره می روید، باید برای بهبود این دیدگاه تلاش کنید.
یکی از راهکارهای مطالعه، مراجعه به مشاورهای مذهبی و سؤال از کسانی است که در این زمینه مطالعه دارند و می توانند اطلاعات کاملی در اختیارمان قرار دهند. خیلی ها می گویند وقتی از کنار قبرستان رد می شوند، دلشان می گیرد چون فکر می کنند این بیچاره ها در قبرها خوابیدند و کاری از دستشان برنمی آید، لذت هایشان هم تمام شده. در حالی که اهل دل معتقدند رفتن به قبرستان چند درس به ما می دهد: ۱) هر چه و هر که باشیم، بعد از مدتی به اهل قبور می پیوندیم و مهلت زندگی مان تمام می شود. ۲) اتفاقا آنها حیات واقعی را تجربه کرده اند چون برایشان دیگر مرگی نیست و بازخورد رفتارها و اعمالشان را می بینند.
راه حل دیگر این است که ارتباط معنوی مان را با از دنیارفتگان حفظ کنیم. در برنامه های دینی توصیه شده است علاوه بر زیارت قبورشان، به یادشان باشیم، خیرات و دعا را فراموش نکنیم و از خدا برایشان آمرزش بخواهیم.
ارتباط با کسی که قبلا بوده و حالا نیست، تلنگری است برای اینکه انتقال برای همه است، در طول تاریخ کسی را نمی بینید که وضعیت انسانی و عمر جاوید داشته باشد. در قرآن هم بارها به این نکته اشاره شده است.
در نهایت اینکه نگاه به مرگ می تواند دو گونه باشد؛ بدون دانش و با نادانی و ترس اضافی که در ما ترس و اضطراب ایجاد می کند و دوم، نگاه عاقبت اندیشانه که باعث می شود درست زندگی کنیم. با این نگاه هم پویا خواهیم بود و هم آرام. علاوه بر این، از فکر و صحبت درباره مرگ طفره نخواهیم رفت.
در هر مرحله افراد مقاومت هایی برای رفتن به مرحله بعد انجام می دهند و تصور می کنند وضعیتی که دارند، بهترین وضعیت است و اصلا تمایلی ندارند وضعیتشان به وضعیت دیگری تبدیل شود. انسان ها هنگام انتقال از دوره جنینی به دنیا ناراحتی هایی دارند و برای انتقال از دوره دنیایی به برزخی هم مقاومت می کنند. آنها نمی خواهند بپذیرند جایی بهتر از دنیا هم می تواند وجود داشته باشد و لذتی بالاتر از آنچه حس می کنند، قابل تصور است. علت این رفتار، محدوداندیشی انسان هاست. به همین دلیل در آموزه های دینی سعی شده است دید توسعه یابد بنابراین مدام از آنچه پس از مرگ اتفاق می افتد، تعریف و تمجید شده است. مثلا اینکه انسان ها با مردن تمام نمی شوند بلکه کامل می شوند، با مردن انتقالی صورت می گیرد و از بین نمی روید فقط از دنیایی کوچک به دنیایی دیگر منتقل می شوید، از یک وضعیت محدود که محدودیت زمانی دارد، به وضعیتی که هیچ محدودیتی ندارد، می روید و ... .
این نگاه دینی باعث می شود خودمان را محصور در چارچوب زمان نبینیم. اتفاقا وقتی افق دیدمان گسترده باشد کارایی بیشترمان می شود.
در مکاتب روان شناسی، یکی از مکتب های کامل را انسان گرایی می دانند. نهایت برنامه ای که این مکتب به انسان می دهد، این است که در این دنیا و تا آخرین روز زندگی ات به نقطه ای برسی که خودشکوفایی نام دارد و بتوانی از همه توانمندی هایت استفاده کنی ولی برای بعد از آن برنامه ای ندارد اما دین، مفهومی کامل در ذهن آدم ها می نشاند؛ «قرار است همیشه باشی، حالا برنامه ریزی کن چطور باشی.»
بر اساس این مفهوم، به ازای رفتارهایی که انتخاب می کنیم و شیوه زندگی ای که در پیش می گیریم، می توانیم خیلی خیلی خوب یا بد باشیم. معیار هم چارچوب هایی است که خداوند تعریف کرده؛ اگر به این چارچوب ها پایبند بمانیم، قطعا وضعیت خوبی را تجربه خواهیم کرد. اینها عین آیه قرآن است: «هر کس موازین خداوند را محکم و معتبر بداند، زندگی خوشی را تجربه خواهد کرد و هر کس آن را سبک بشمارد، وضعیت بدی خواهدداشت.»
این نگاه کلان دین از نظر شناختی است ولی با وجود این، در مورد مرگ خیلی از انسان ها مقاومت دارند.
براساس روایات، علت این مقاومت ها گاهی ناآگاهی ماست چون تصور می کنیم مرگ تلخ و به معنای تمام شدن است، مرگ یعنی منتقل شدن به وضعیتی دشوار. محدودنگری انسان ها باعث می شود رابطه شان با مرگ بد شود. بعضی اوقات غفلت آدم ها باعث می شود توجه شان به مرگ هم کم شود و هم تغییر کند. وقتی به انتهای مسیر زندگی توجهی نداشته باشیم، تمام انرژی مان صرف ماندن در همین مسیر می شود. خیلی از ما از بس در وضعیت دنیایی مانده ایم و همت?مان را صرف این دنیا می کنیم، اصلا نمی خواهیم به مرگ فکر کنیم. در روایتی از امام علی (ع) داریم که «آدم ها خواب اند، وقتی می میرند، تازه بیدار می شوند.» این جمله در مورد همین آدم هایی است که به مرگ نمی اندیشند و آن را پایان زندگی می دانند. اتفاقا کسانی که مرگ اندیشی ندارند، ممکن است زندگی فعلی شان هم چندان خوش و هدفدار نباشد، به همین دلیل دچار خیلی از مشکلات روانی می شوند و با کوچک ترین مشکلی افسردگی و اضطراب شدید را تجربه می کنند در حالی که انسان معتقد می داند همه این مشکلات گذراست.
چه کنیم تا نگاهمان به مرگ تغییر کند؟
قدم اول در این راه، این است که شناختمان را در مورد مرگ تغییر دهیم. مرگ بازگشت به آغوش خداست. کسی که کاملا مورد توجه خداوند بوده، بعد از مرگ وضعیت بهتری خواهد داشت. با این دیدگاه دیگر از فکر و صحبت درباره مرگ طفره نمی رویم. می گویند وقتی شنیدی کسی از دنیا رفت، آیه «انا لله و انا الیه راجعون» را بخوانید. (همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم)
مراجعی داشتم که می گفت به شدت از مرگ می ترسیدم. با اهل دلی صحبت کردم و به من گفت از چه می ترسی؟ اگر بدانی با مردن خداوند تو را در آغوش می گیرد، باز هم از آن وحشت داری؟ با این حرف احساس کردم کاملا چتر حمایت خداوند بالای سرم است و وضعیت بهتری را بعد از مرگ تجربه خواهم کرد. اگر از مرگ می ترسید و از حرف زدن در مورد آن طفره می روید، باید برای بهبود این دیدگاه تلاش کنید.
یکی از راهکارهای مطالعه، مراجعه به مشاورهای مذهبی و سؤال از کسانی است که در این زمینه مطالعه دارند و می توانند اطلاعات کاملی در اختیارمان قرار دهند. خیلی ها می گویند وقتی از کنار قبرستان رد می شوند، دلشان می گیرد چون فکر می کنند این بیچاره ها در قبرها خوابیدند و کاری از دستشان برنمی آید، لذت هایشان هم تمام شده. در حالی که اهل دل معتقدند رفتن به قبرستان چند درس به ما می دهد: ۱) هر چه و هر که باشیم، بعد از مدتی به اهل قبور می پیوندیم و مهلت زندگی مان تمام می شود. ۲) اتفاقا آنها حیات واقعی را تجربه کرده اند چون برایشان دیگر مرگی نیست و بازخورد رفتارها و اعمالشان را می بینند.
راه حل دیگر این است که ارتباط معنوی مان را با از دنیارفتگان حفظ کنیم. در برنامه های دینی توصیه شده است علاوه بر زیارت قبورشان، به یادشان باشیم، خیرات و دعا را فراموش نکنیم و از خدا برایشان آمرزش بخواهیم.
ارتباط با کسی که قبلا بوده و حالا نیست، تلنگری است برای اینکه انتقال برای همه است، در طول تاریخ کسی را نمی بینید که وضعیت انسانی و عمر جاوید داشته باشد. در قرآن هم بارها به این نکته اشاره شده است.
در نهایت اینکه نگاه به مرگ می تواند دو گونه باشد؛ بدون دانش و با نادانی و ترس اضافی که در ما ترس و اضطراب ایجاد می کند و دوم، نگاه عاقبت اندیشانه که باعث می شود درست زندگی کنیم. با این نگاه هم پویا خواهیم بود و هم آرام. علاوه بر این، از فکر و صحبت درباره مرگ طفره نخواهیم رفت.