نظرسنجی: این داستانو ادامه بدم؟
اره
نه
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان The Best Days {قسمت3‏}‏

#1
سلام
این قسمت 3داستان The Best Daysهستش
2تاقسمت بعدوتوبخش گفت وگووازادگذاشتم
شایدحوصلتون نشه بریدبخونید پ اگه چیزی رونفهمیدید بپرسیدتابتون بگم

شروع.....

جیکوب که باتعجب به گوشیشخیره شده بودتلفن روروگوشش گذاشت وگفت :الو.....لوسی
لوسیم بالحن همیشه مهربونش گفت :جانم.جیکوب اون حرفاراست بود؟فک میکردم دیگه بهم حس قبلونداری؟؟
جیکوب یه لحن جدی گرفت وخواست باحس عاشقانه به سوال لوسیاحواب بده که
به پنجره نیگاکردو.....
اندریازل زده بودبه چشای جیکوب وگفت :راحت باش.بش بگو
جیکوبم دوباره یادش اومداندریاچیکارکرده دادزد:آندریا
اندریام قبل ازاینکه پابذاره فرارگفت:من16سالمه نه 18سال
:اره 16سال ولی به اندازه 18سال عذابم دادی وبه اندازه1سال عقل نداری
:اره دیگه.مهمه میگن منوتوعین همیم
:بزو
اندریام هی شکلک درمیاوردومیرفت
جیکوبم که یادش اومدلوسی پشت خطه شروع کردبه حرفای عاشقانه و.....
ازاونطرف اندریادیگه خسته شدویرلست رفت طرف دوستش جاش وگفت:سلام جاش
:إه سلام اندریا . چ خبرا؟؟
:خوب.ازتوچ خبر؟؟
:هیچی
اندریام که حرفیدنش باجاش تموم شددوباره شروع کردبه ادامه دادن راه و
تارسیدبه کلاس
بله طبق معمول ؛پسرادورنقشه های دک کردن معلماوفراربودن
دخترام که الساوخواهردوقلوش سرشون توگوشیشون بود
تریشاوسارا والناوچندتادیگه داشتن
درموردخواننده هاوبازیگراحرف میزدن
وخلاصه هرکی یه کاری میکرد
لندریام رفت پیش دنیل نشست وگفت سلام
:سلام.خوبی؟؟
:ممنون
اندریاودنیل بهم یه نیگاانداختنوخواستن حرف زدنوشروع کنن که
سروصدای تریشاوالساسرهری استایلزبالاگرفت
اندریام خندیدگفت :ایناروباش.حالاخوبه بی افشون نی
:اره وگرنه همدیگرونابودمیکردن
بعدش زدن زیرخنده و.....
زنگ خورداندریاوسایلشوجمع کردتابه خونه بره
ولی جرعت نمردمنتظرجیکوب بمونه وبادنیل پیاده رفت خونه
دنیلواندریاهمسایه های دوربودن وحدودیه خیابون بینشون بودوسط راه ازهم جداشدنو
اندریام به راه خودش ادامه دادتارسیدبه خونه دیدجیکوب دم درواستاده وعصبی وداره ناخنشومیجوه
اندریا:جیکوب!!چه خبره؟؟
که خودش صداروشنیدوفهمید.....
منتظرقسمت 4باشید
لاولی
پاسخ
 سپاس شده توسط نازنین زیودار ، ~Шоиďєгfůι G!яl~ ، ماهومیز
آگهی
#2
(20-01-2015، 6:34)ماهومیز نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
چرااینجاگذاشتیش‏?‏‏¿‏
لطفاتوبخش ازادبذار
خعلی خوب بود

خودمم توفکرش بودم
قسمت4به بعدوتوبخش ازادمیذارم
لاولی
پاسخ
#3
(20-01-2015، 12:28)مگان نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(20-01-2015، 6:34)ماهومیز نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
چرااینجاگذاشتیش‏?‏‏¿‏
لطفاتوبخش ازادبذار
خعلی خوب بود

خودمم توفکرش بودم
قسمت4به بعدوتوبخش ازادمیذارم

ادامش داخل همین تاپیک گذاشته بشه !
+همه ی قسمت ها در داخل یه تایپک گذاشته بشه !
all falling stars one day will land
all broken hearts one day will mend
and the end is still the end whether you want it or not
پاسخ
#4
ینی داستانموتوی این تاپیک اپدیت کنم؟
لاولی
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان