23-12-2014، 15:01
با وجود گذشت 42 سال از واقعه قيام 15 خرداد 1342 و به رغم نگارش كتابها و مقالات چندي درباره اين خيزش مردمي، همچنان ابعاد گوناگون اين رخداد به طور شايسته واكاوي نشده است. در اين نوشته برخلاف تحليلهاي مرسوم، از منظر يكي از عوامل سركوب قيام به اين رويداد نگريسته ميشود.
حدود نه سال پيش انتشارات كتاب ايران بخشهايي از خاطرات سپهبد محسن مبصر را منتشر كرد. در اين ميان مطالعه و بررسي گزيدهاي از يادمانده هاي مبصر كه به اتفاقات و ماجراي 15 خرداد اختصاص دارد، جالب است؛ به ويژه آنكه توجه داشته باشيم مبصر در آن هنگامه از سوي نصيري، رئيس شهرباني، عهده دار سركوب قيام شد. به عبارت ديگر مسئوليت حفظ نظم و پيشگيري از شورش در قم به او محول گرديد. مبصر در آن ايام معاون انتظامي شهرباني بود.
به هر روي، با آغاز نخستوزيري اسدالله علم، زمزمههاي اعتراض و مخالفت مردمي به خصوص در قشر ديندار جامعه رو به فزوني نهاد. آن عصيان همگاني از همان روزهاي نخست فروردين 42 شدت گرفت. مدرسه فيضيه قم، كانون پرالتهاب مبارزه به شمار ميآمد. رژيم پهلوي متأثر از تصميم نابخردانه اي تصميم به اعزام نيروي نظامي به قم گرفت. به نوشته مبصر « شماري از سربازان گارد شاهنشاهي (گارد جاويدان) را با پوشاك غيرنظامي در روزي كه قرار بود در مدرسه فيضيه تظاهرات برپا شود به آنجا فرستادند و آن سربازان روز دوم فروردين [1342] به مدرسه فيضيه ريختند و با طلبهها ... كتك كاري كردند و ميگويند دو يا سه نفر هم از طلبهها كشته شدند.»
براي احدي كمترين ترديدي باقي نمانده بود كه اين نيروهاي لباس شخصي همانا سربازان گارد شاه بودند، نظامياني كه فراموش كرده بودند ‹‹ كفش يك شكل سربازي›› به پا نكنند و « به صف نايستند» و به يكباره شعار « جاويد شاه» سر ندهند، آنان با اين اقدام ناشيانه علائم و ردپاي روشني از خود به جاي گذاردند؛ ردپايي كه به كاخ شاه امتداد مييافت.
به اظهار مبصر ‹‹ اين طرح را تيمسار نصيري پيشنهاد كرده و آقاي علم آن را پسنديده و معلوم نيست چگونه به تصويب اعليحضرت رسانيده و دستور اجراي آن را از سوي ايشان صادر كرده بود›› اجراي چنين عمليات ناپخته و كودكانهاي تنها اين پيام را در برداشت كه اينك شاه مستقيماً به صحنه كارزار با روحانيان آمده است و به هر قيمتي قصد سركوب آنان را دارد. شاه برگ برنده خود را كه همانا توسل به قوه قهريه و سركوب و ارعاب و قتل بود، رو كرد. در مقابل وي رهبر ميانسال نهضت نوين اسلامي قرار داشت كه دشمنان و مخالفانش نيز شجاعت و شهامت او را تحسين ميكردند. به نوشته مبصر‹‹ [آيتالله] خميني در آن روزها مدرس فقه و شخصي بسيار نترس و با جربزه و بي گذشت و مخالف سازش، شناخته ميشد.»
سيزدهم خرداد 1342 مقارن با دهم محرم شد. روحانيان فرصت را مغتنم شمرده و به منظور تبليغ گسترده رهسپار اقصي نقاط كشور شدند. براساس خبرهاي نگران كننده اي كه به زمامداران حاكميت پهلوي رسيده بود، عوامل رژيم در آماده باش به سر ميبردند. مبصر در يادماندههايش ميگويد : « بامداد روز 12/3/42 تيمسار نصيري، رئيس شهرباني كل كشور مرا كه معاونت انتظامي شهرباني را به عهده داشتم به دفترش خواند و گفت : امروز قرار است يكي از روحانيون به نام [آيتالله] روحالله خميني در قم به منبر برود، از دولت و اصلاحاتي كه در دست اجرا هستند انتقاد و به آنها اعتراض كند، چون آگاهي داريم كه او در سخنراني خود قصد تحريك مردم را دارد شما مأموريت داريد كه هرچه زودتر خود را به قم برسانيد و ترتيب كار را به گونهاي بدهيد كه مردم پس از شنيدن سخنان تحريكآميز وي دست به اغتشاش نزنند.» از اين رو، به دستور نصيري، يگاني از لشكر گارد كه در پادگان عليآباد مستقر بود براي حسن انجام مأموريت، در اختيار مبصر قرار گرفت. خواست نصيري از مبصر نيز روشن بود؛ جلوگيري از شورش مردم پس از سخنراني امام.
روز عاشورا فرا رسيد. سيل جمعيت از منزل آيتالله العظمي خميني تا صحن و تا مدرسه فيضيه، خط سير شكوهمندي پديد آورده بود و همه ديدهها به يك نفر دوخته شده بود. در چنين اوضاعي، مبصر به قم ميرسد و به شهرباني ميرود و تصميم ميگيرد تا شايد مانع ايراد سخنراني آيت الله شود.
با خود انديشيدم كه بلكه بتوانم [آيتالله] خميني را از رفتن به منبر منصرف كنم. به آگاهي شهرباني قم دستور دادم كه كوشش كند گفت وگوي تلفني مستقيم مرا نخست با [آيتالله] خميني و سپس با شخصي به نام آقا حسن طباطبايي قمي فراهم نمايد. آقا حسن طباطبايي اهل قم و زماني نماينده قم در مجلس شوراي ملي بوده و در قم و به ويژه در ميان روحانيان نفوذ داشته است. او از دوستان سپهبد تيمور بختيار بود و اغلب به ديدن او ميآمد و با من هم كه رئيس ستاد فرماندهي نظامي تهران بودم آشنايي و دوستي داشت... ابتدا با طباطبايي گفت وگوي تلفني كوتاهي داشتم.... گفت : تيمسار، شما اينجا چه ميكنيد، مگر از جانتان سير شدهايد؟ مطالب بسيار ناهنجار و توهينآميز نسبت به دولت و اعليحضرت بيان نمود... بعد رئيس آگاهي با خوشحالي خبر داد كه توانسته ارتباط تلفني مرا با [آيتالله] خميني برقرار كند... خود را معرفي كردم و گفتم كه من يك سربازم و مأموريت دارم كه امروز از هرگونه بي نظمي در قم جلوگيري كنم. اين مأموريت را هم به هر قيمتي كه شده انجام خواهم داد چون ميدانم و يقين دارم كه شما راضي نخواهيد بود كه در عاشورا در قم خون ناحقي بر زمين بريزد و بيگناهي كشته شود. ميخواستم از شما خواهش كنم كه از رفتن به مسجد خودداري فرمائيد. با لهجه ويژه خود چنين گفت : اينكه نميشود، همان طور كه شما مأموريت جلوگيري از بي نظمي در قم را داريد، من هم ماموريت دارم به مسجد بروم و منبر بگيرم و با مردم كه منتظر هستند گفت وگو كنم و مطالب لازم را براي آنها شرح دهم و آنها را راهنمايي كنم. اين تكليف شرعي من است.
پاسخ قاطع و شفاف مرجع عاليقدر و زعيم نهضت، نشان دهنده عزم و اراده قوي ايشان در پيشبرد هدفهاي مقدس جنبش و آشتيناپذيري در برابر حاكميت پهلوي دوم و عوامل وي به شمار ميآيد. حوالي ظهر 13 خرداد/ 10 محرم، آيتالله العظمي خميني به منبر رفت و طي سخنان شديداللحني از سياستهاي شاه انتقاد كرد.
مبصر به گاه سخنراني رهبر جنبش، تنها به يادداشت برداري از بيانات ايشان اكتفا ميكرد، تا در اولين فرصت آن را به اطلاع مركز برساند. مبصر بنابه اقرار خود براي كنترل آشفتگي عصبي و خودداري از حمله به مراسم مبادرت به خوردن تعدادي قرص « ليبريوم» ميكند. به نوشته مبصر « من آن قدر قرص مسكن خورده بودم كه در حال نزديك به بيهوشي بودم.» به گفته مبصر، وي روزهاي چهاردهم و پانزدهم خرداد را در بستر بيماري گذراند و روز واقعه (15 خرداد) به صداي زنگ تلفن از خواب برخاست. نصيري از آن سوي خط، وي را به سرعت احضار ميكند و به او اطلاع ميدهد كه شب گذشته آيتالله العظمي خميني دستگير شده و مردم قم و اطراف تا بامداد اجتماع كرده و به تظاهرا ت پرداختهاند و شهرباني را محاصره نمودهاند و ژنرال در خواب بوده است. به دستور شخص شاه بار ديگر مبصر عازم قم ميشود. سرتيپ پرويز خسرواني، سروان كاوياني و سرهنگ پرتو، همكاران اصلي او در اين مأموريت بودند.
به گفته مبصر حدود 100 هزار نفر اطراف مقر ژاندارمري قم در انتهاي جاده تهران ـ قم، نزديك پمپ بنزين اجتماع كرده بودند. خيابانهاي اصلي شهر منتهي به حرم حضرت معصومه (س) نيز مملو از جمعيت بود. رگبار گلوله به سوي جمعيت شليك ميشود. مبصر در خاطراتش خود را مبرا از صدور دستور تيراندازي به مردم و به خاك و خون كشيدن آنها، قلمداد ميكند و شليك به جمع كثيري از مردم بيگناه را يك اقدام شتابزده و واكنشي متأثر از اوضاع برهم ريخته ميداند، در عين حال كه سروان كاوياني را به خاطر اين آتشبازي ستايش ميكند. به نوشته مبصر اين درگيري خونين با به جا نهادن 27 كشته، حدود چهل دقيقه ادامه يافت و پس از پراكنده شدن جمعيت، وي به كار سروسامان دادن اوضاع مغشوش و از هم پاشيده شهر قم پرداخت. به نوشته مبصر :
1. پيش از هر كار درباره جمعآوري اجساد و فرستادن زخميها به بيمارستان و زدودن آثار زدوخورد به فرماندار و شهردار قم آموزشهاي لازم داده شد. 2. دستور دادم درهاي زيارتگاه را ببندند و كسي را جز چند خدام شناخته شده به داخل راه ندهند. 3. نقشه شهر قم را از شهردار خواستم تا ترتيب كار حفاظت اماكن و چهارراههاي حساس شهر داده شود و...
با اقدام سبعانه مبصر و تيم همراهش، اوضاع قم با برجاي نهادن شهدا و مجروحان فراوان به حالت عادي بازگشت و روز بعد وي به اتفاق نيروهاي تحت فرماندهياش، فاتحانه از شهر بازديد ميكند و شبانگاه به تهران بازميگردد. در تهران پاكروان تحسينگر اقدامات او است. در ملاقات با علم، نخستوزير او را با « قربان وجودت» گردم مورد خطاب قرار ميدهد. مبصر 23 سال بعد، هنگام تدوين خاطراتش، از واقعه 15 خرداد 42 به مثابه زمينه ساز انقلاب 22 بهمن 57 ياد ميكند و در برابر سازش ناپذيري امام سر تعظيم فرود ميآورد. در پي اين رخداد، نصيري به رياست سازمان اطلاعات و امنيت كشور و مبصر به مدت شش سال به رياست شهرباني منصوب ميشود و در واقع ارتقاء مقام مييابند. سپهبد مبصر در سال 1375 در سن 79 سالگي هنگامي كه از ميهماني شبانه در خانه ارتشبد فريدون جم به خانه بازميگشت بر اثر سكته قلبي در خياباني در لندن درگذشت.
حدود نه سال پيش انتشارات كتاب ايران بخشهايي از خاطرات سپهبد محسن مبصر را منتشر كرد. در اين ميان مطالعه و بررسي گزيدهاي از يادمانده هاي مبصر كه به اتفاقات و ماجراي 15 خرداد اختصاص دارد، جالب است؛ به ويژه آنكه توجه داشته باشيم مبصر در آن هنگامه از سوي نصيري، رئيس شهرباني، عهده دار سركوب قيام شد. به عبارت ديگر مسئوليت حفظ نظم و پيشگيري از شورش در قم به او محول گرديد. مبصر در آن ايام معاون انتظامي شهرباني بود.
به هر روي، با آغاز نخستوزيري اسدالله علم، زمزمههاي اعتراض و مخالفت مردمي به خصوص در قشر ديندار جامعه رو به فزوني نهاد. آن عصيان همگاني از همان روزهاي نخست فروردين 42 شدت گرفت. مدرسه فيضيه قم، كانون پرالتهاب مبارزه به شمار ميآمد. رژيم پهلوي متأثر از تصميم نابخردانه اي تصميم به اعزام نيروي نظامي به قم گرفت. به نوشته مبصر « شماري از سربازان گارد شاهنشاهي (گارد جاويدان) را با پوشاك غيرنظامي در روزي كه قرار بود در مدرسه فيضيه تظاهرات برپا شود به آنجا فرستادند و آن سربازان روز دوم فروردين [1342] به مدرسه فيضيه ريختند و با طلبهها ... كتك كاري كردند و ميگويند دو يا سه نفر هم از طلبهها كشته شدند.»
براي احدي كمترين ترديدي باقي نمانده بود كه اين نيروهاي لباس شخصي همانا سربازان گارد شاه بودند، نظامياني كه فراموش كرده بودند ‹‹ كفش يك شكل سربازي›› به پا نكنند و « به صف نايستند» و به يكباره شعار « جاويد شاه» سر ندهند، آنان با اين اقدام ناشيانه علائم و ردپاي روشني از خود به جاي گذاردند؛ ردپايي كه به كاخ شاه امتداد مييافت.
به اظهار مبصر ‹‹ اين طرح را تيمسار نصيري پيشنهاد كرده و آقاي علم آن را پسنديده و معلوم نيست چگونه به تصويب اعليحضرت رسانيده و دستور اجراي آن را از سوي ايشان صادر كرده بود›› اجراي چنين عمليات ناپخته و كودكانهاي تنها اين پيام را در برداشت كه اينك شاه مستقيماً به صحنه كارزار با روحانيان آمده است و به هر قيمتي قصد سركوب آنان را دارد. شاه برگ برنده خود را كه همانا توسل به قوه قهريه و سركوب و ارعاب و قتل بود، رو كرد. در مقابل وي رهبر ميانسال نهضت نوين اسلامي قرار داشت كه دشمنان و مخالفانش نيز شجاعت و شهامت او را تحسين ميكردند. به نوشته مبصر‹‹ [آيتالله] خميني در آن روزها مدرس فقه و شخصي بسيار نترس و با جربزه و بي گذشت و مخالف سازش، شناخته ميشد.»
سيزدهم خرداد 1342 مقارن با دهم محرم شد. روحانيان فرصت را مغتنم شمرده و به منظور تبليغ گسترده رهسپار اقصي نقاط كشور شدند. براساس خبرهاي نگران كننده اي كه به زمامداران حاكميت پهلوي رسيده بود، عوامل رژيم در آماده باش به سر ميبردند. مبصر در يادماندههايش ميگويد : « بامداد روز 12/3/42 تيمسار نصيري، رئيس شهرباني كل كشور مرا كه معاونت انتظامي شهرباني را به عهده داشتم به دفترش خواند و گفت : امروز قرار است يكي از روحانيون به نام [آيتالله] روحالله خميني در قم به منبر برود، از دولت و اصلاحاتي كه در دست اجرا هستند انتقاد و به آنها اعتراض كند، چون آگاهي داريم كه او در سخنراني خود قصد تحريك مردم را دارد شما مأموريت داريد كه هرچه زودتر خود را به قم برسانيد و ترتيب كار را به گونهاي بدهيد كه مردم پس از شنيدن سخنان تحريكآميز وي دست به اغتشاش نزنند.» از اين رو، به دستور نصيري، يگاني از لشكر گارد كه در پادگان عليآباد مستقر بود براي حسن انجام مأموريت، در اختيار مبصر قرار گرفت. خواست نصيري از مبصر نيز روشن بود؛ جلوگيري از شورش مردم پس از سخنراني امام.
روز عاشورا فرا رسيد. سيل جمعيت از منزل آيتالله العظمي خميني تا صحن و تا مدرسه فيضيه، خط سير شكوهمندي پديد آورده بود و همه ديدهها به يك نفر دوخته شده بود. در چنين اوضاعي، مبصر به قم ميرسد و به شهرباني ميرود و تصميم ميگيرد تا شايد مانع ايراد سخنراني آيت الله شود.
با خود انديشيدم كه بلكه بتوانم [آيتالله] خميني را از رفتن به منبر منصرف كنم. به آگاهي شهرباني قم دستور دادم كه كوشش كند گفت وگوي تلفني مستقيم مرا نخست با [آيتالله] خميني و سپس با شخصي به نام آقا حسن طباطبايي قمي فراهم نمايد. آقا حسن طباطبايي اهل قم و زماني نماينده قم در مجلس شوراي ملي بوده و در قم و به ويژه در ميان روحانيان نفوذ داشته است. او از دوستان سپهبد تيمور بختيار بود و اغلب به ديدن او ميآمد و با من هم كه رئيس ستاد فرماندهي نظامي تهران بودم آشنايي و دوستي داشت... ابتدا با طباطبايي گفت وگوي تلفني كوتاهي داشتم.... گفت : تيمسار، شما اينجا چه ميكنيد، مگر از جانتان سير شدهايد؟ مطالب بسيار ناهنجار و توهينآميز نسبت به دولت و اعليحضرت بيان نمود... بعد رئيس آگاهي با خوشحالي خبر داد كه توانسته ارتباط تلفني مرا با [آيتالله] خميني برقرار كند... خود را معرفي كردم و گفتم كه من يك سربازم و مأموريت دارم كه امروز از هرگونه بي نظمي در قم جلوگيري كنم. اين مأموريت را هم به هر قيمتي كه شده انجام خواهم داد چون ميدانم و يقين دارم كه شما راضي نخواهيد بود كه در عاشورا در قم خون ناحقي بر زمين بريزد و بيگناهي كشته شود. ميخواستم از شما خواهش كنم كه از رفتن به مسجد خودداري فرمائيد. با لهجه ويژه خود چنين گفت : اينكه نميشود، همان طور كه شما مأموريت جلوگيري از بي نظمي در قم را داريد، من هم ماموريت دارم به مسجد بروم و منبر بگيرم و با مردم كه منتظر هستند گفت وگو كنم و مطالب لازم را براي آنها شرح دهم و آنها را راهنمايي كنم. اين تكليف شرعي من است.
پاسخ قاطع و شفاف مرجع عاليقدر و زعيم نهضت، نشان دهنده عزم و اراده قوي ايشان در پيشبرد هدفهاي مقدس جنبش و آشتيناپذيري در برابر حاكميت پهلوي دوم و عوامل وي به شمار ميآيد. حوالي ظهر 13 خرداد/ 10 محرم، آيتالله العظمي خميني به منبر رفت و طي سخنان شديداللحني از سياستهاي شاه انتقاد كرد.
مبصر به گاه سخنراني رهبر جنبش، تنها به يادداشت برداري از بيانات ايشان اكتفا ميكرد، تا در اولين فرصت آن را به اطلاع مركز برساند. مبصر بنابه اقرار خود براي كنترل آشفتگي عصبي و خودداري از حمله به مراسم مبادرت به خوردن تعدادي قرص « ليبريوم» ميكند. به نوشته مبصر « من آن قدر قرص مسكن خورده بودم كه در حال نزديك به بيهوشي بودم.» به گفته مبصر، وي روزهاي چهاردهم و پانزدهم خرداد را در بستر بيماري گذراند و روز واقعه (15 خرداد) به صداي زنگ تلفن از خواب برخاست. نصيري از آن سوي خط، وي را به سرعت احضار ميكند و به او اطلاع ميدهد كه شب گذشته آيتالله العظمي خميني دستگير شده و مردم قم و اطراف تا بامداد اجتماع كرده و به تظاهرا ت پرداختهاند و شهرباني را محاصره نمودهاند و ژنرال در خواب بوده است. به دستور شخص شاه بار ديگر مبصر عازم قم ميشود. سرتيپ پرويز خسرواني، سروان كاوياني و سرهنگ پرتو، همكاران اصلي او در اين مأموريت بودند.
به گفته مبصر حدود 100 هزار نفر اطراف مقر ژاندارمري قم در انتهاي جاده تهران ـ قم، نزديك پمپ بنزين اجتماع كرده بودند. خيابانهاي اصلي شهر منتهي به حرم حضرت معصومه (س) نيز مملو از جمعيت بود. رگبار گلوله به سوي جمعيت شليك ميشود. مبصر در خاطراتش خود را مبرا از صدور دستور تيراندازي به مردم و به خاك و خون كشيدن آنها، قلمداد ميكند و شليك به جمع كثيري از مردم بيگناه را يك اقدام شتابزده و واكنشي متأثر از اوضاع برهم ريخته ميداند، در عين حال كه سروان كاوياني را به خاطر اين آتشبازي ستايش ميكند. به نوشته مبصر اين درگيري خونين با به جا نهادن 27 كشته، حدود چهل دقيقه ادامه يافت و پس از پراكنده شدن جمعيت، وي به كار سروسامان دادن اوضاع مغشوش و از هم پاشيده شهر قم پرداخت. به نوشته مبصر :
1. پيش از هر كار درباره جمعآوري اجساد و فرستادن زخميها به بيمارستان و زدودن آثار زدوخورد به فرماندار و شهردار قم آموزشهاي لازم داده شد. 2. دستور دادم درهاي زيارتگاه را ببندند و كسي را جز چند خدام شناخته شده به داخل راه ندهند. 3. نقشه شهر قم را از شهردار خواستم تا ترتيب كار حفاظت اماكن و چهارراههاي حساس شهر داده شود و...
با اقدام سبعانه مبصر و تيم همراهش، اوضاع قم با برجاي نهادن شهدا و مجروحان فراوان به حالت عادي بازگشت و روز بعد وي به اتفاق نيروهاي تحت فرماندهياش، فاتحانه از شهر بازديد ميكند و شبانگاه به تهران بازميگردد. در تهران پاكروان تحسينگر اقدامات او است. در ملاقات با علم، نخستوزير او را با « قربان وجودت» گردم مورد خطاب قرار ميدهد. مبصر 23 سال بعد، هنگام تدوين خاطراتش، از واقعه 15 خرداد 42 به مثابه زمينه ساز انقلاب 22 بهمن 57 ياد ميكند و در برابر سازش ناپذيري امام سر تعظيم فرود ميآورد. در پي اين رخداد، نصيري به رياست سازمان اطلاعات و امنيت كشور و مبصر به مدت شش سال به رياست شهرباني منصوب ميشود و در واقع ارتقاء مقام مييابند. سپهبد مبصر در سال 1375 در سن 79 سالگي هنگامي كه از ميهماني شبانه در خانه ارتشبد فريدون جم به خانه بازميگشت بر اثر سكته قلبي در خياباني در لندن درگذشت.