21-12-2014، 12:43
ميرزا يونس رشتي معروف به ميرزا کوچک فرزند ميرزا بزرگ به سال 1298ه.ق (1257ش) در يک خانواده متوسط گيلاني ساکن استادسرا به دنيا آمد. وي نخستين سالهاي عمرش را در مدرسه حاجحسين واقع در صالحآباد رشت و مدرسه جامع و مدتي نيز در مدرسه محموديه گذراند. اما حوادث عصر او را از خيل روحانيون به جرگه مبارزين تبديل نمود. بنابه گفته يکي از همکلاسهايش «در جواني عمامه داشت و بين طلاب و همسالانش به عنوان شاگردي با استعداد و صريحاللهجه و طرفدار حق و عدالت انگشتنما شده بود»به قول يکي از معاصرانش که او را از نزديک ميشناخت «هر کس به ديگري تعّدي ميکرد يا کمترين اجحاف و بي عدالتي روا ميداشت، مشت ميرزا را بالاي سر خود ميديد».[sup]1[/sup]
[rtl]ميرزا يونس پس از وقايع مشروطه به خيل انقلابيون پيوست و در شورش شاهسونها همراه يفرم و سردار اسعد (جعفرقلي خان بختياري) به کمک ستارخان شتافت ليکن بيمار شد و به تهران برگشت. در غائله ترکمنها که به تحريک شاه مخلوع (محمدعلي شاه) ايجاد شد جزء مشروطهخواهان داوطلب به گمشتپه گرگان رفت اما در يکي از جنگلها گلوله خورد و زخمي شديد برداشت. او را به همراه سه زخمي ديگر به قفقاز فرستادند تا در يکي از بيمارستانهاي آنجا که براي مداواي اين قبيل جراحات سخت آمادگي بيشتري داشت معالجه شود. آشنايي او با محمد ساعدمراغهاي که بعدها نخستوزير ايران شد و در آن تاريخ سرکنسول ايران در تفليس و بادکوبه بود از همين زمان آغاز ميشود. [sup]2[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ميرزا يک ايراني ايدهآليست و يک مرد مذهبي تمام عيار بود. هيچگاه واجباتش ترک نميشد. او هنگام بمباران مجلس شوراي ملي در قفقاز بود. با تحصن علما در سفارتعثماني، او نيز در شهبندري رشت متحصن شد و متعاقب قتل آقابالاخان سردارافخم در واقعه مشروطيت به مجاهدين پيوست و در فتح قزوين شرکت نمود. وي بعداَ در فتح تهران نيز شرکت کرد و در جنگ سه روزه مجاهدين با قواي استبداد مامور جبهه قزاقخانه بود. ميرزا پس از مدتي در رشت به فعاليتهاي آزاديخواهانه پرداخت و سپس راهي تهران شد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ميرزا به امور فرهنگي بسيار توجه داشت و مصمم بود در شمال ايران به افتتاح مدارس بپردازد و سطح تعليمات و معرفت عمومي را گسترش دهد. او اعتقاد داشت همه کودکان ايراني ميبايست از مزاياي علم و دانش يکسان استفاده ببرند. او توانست علاوه بر تکميل دبستان بصيرت در فومن چهار مدرسه در صومعهسرا، کسماء و ماسوله تأسيس کند. [sup]3[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]نهضت اتحاد اسلام[/rtl]
[rtl]قبل از اينکه نهضت جنگل شکل بگيرد ميرزا کوچکخان به عضويت اتحاد اسلام در آمده بود و مبارزاتي که در طول جنگ جهاني اول عليه روس و انگليس در خطه گيلان انجام ميداد به ظاهر تحت لواي اتحاد اسلام صورت ميگرفت. او به گيلان آمد و يک گروه 17 نفره ايجاد کرد و رهبري آنان را بر عهده گرفت. [sup]4[/sup] وي خود را از شاگردان آيتالله سيدحسن مدرس ميدانست و داعيه دفاع از انديشههاي سيد جمالالدين اسدآبادي را داشت. ميرزا ميگفت: «ما 14 سال است که مبارزه ميکنيم» در حالي که کل عمر نهضت جنگل 7 سال بود. از اين رو ميتوان نتيجه گرفت که او نهضت مشروطه را مقدمه جريان جنگل ميدانست.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ميرزا و يارانش اهداف اصل خود را در نخستين سالهاي مبارزه در چند کلمه خلاصه ميکردند.[/rtl]
[rtl]1. اخراج نيروهاي بيگانه از خاک ايران[/rtl]
[rtl]2. برقراري امنيت و عدالت اجتماعي در داخل کشور[/rtl]
[rtl]3. مبارزه با خودکامگي و استبداد[/rtl]
[rtl]4. حفظ استقلال کشور [sup]5[/sup] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]يارانش خود را جنگلي ناميدند. جنگليان مصمم بودند مادام که به هدفشان نرسيده و موفق به اخراج نيروهاي بيگانه از خاک ايران نشدهاند به آرايش سروصورت نپردازند و بنابر اين در طول مبارزات جنگل همه آنها با موهاي انبوه و ژوليده و ريشهاي دراز مشغول فعاليت نظامي بودند و اين امر از عکسهاي باقي مانده از آنها مشهود است. [sup]6[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آغاز مبارزات[/rtl]
[rtl]ميرزا بعد از اشغال نواحي شمالي ايران از سوي ارتش روسيه تزاري يک گروه مسلح تشکيل داد و با کمک حاج احمد کسمايي از تجار بنام گيلان، روستاي کسما را مرکز کار خود قرار داد. اين گروه مسلح پس از مدتي گسترش يافت و تا پايان 1296ش بخش وسيعي از گيلان و مازندران و طارم و آستارا و طالش را زير نفوذ خود در آورد و اين جريان کمکم به نام نهضت جنگل يا حزب جنگل شناخته شد. در ابتداي مبارزه حزب جنگل يا جنگليان با مخالفت نيروهاي روسيه تزاري روبهرو شدند. از اواسط جنگ جهاني اول سرکنسول روسيه در گيلان آفسيکوف که در واقع فرماندار حقيقي آنجا بود به حاکم رشت (حشمتالدوله) فشار ميآورد تا اين غائله را در نطفه خاموش کند. در نهايت مفاخرالملک رئيس شهرباني رشت به جنگ با جنگليان فرستاده شده اما در اين جنگ شکست خورد و مفاخرالملک کشته شد. [sup]7[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]قنسول روس گروهي از قزاقان روسي را براي قلع و قمع فرستاد اما آنها نيز شکست خوردند و اسب و اسلحه آنان به دست جنگليان افتاد. فاتحان با رفتار خوب با اسراء عليالخصوص اسراء قزاق ايراني بر شهرت خود افزودند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آفسيکوف کنسول روس مقامات مرکزي تهران را تحت فشار قرار داد و در نتيجه چهار هزار قزاق سوار و پياده و توپخانه به فرماندهي کالچوکاوف به جنگل اعزام شدند. عدهاي از فئودالهاي محلي نظير امير مقتدر طالش و برهانالسلطنه طارمي نيز با قواي خود ستونهاي اعزامي مرکز را تقويت ميکردند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]جنگ درگرفت و در اين جنگ شکست سختي به قواي جنگل وارد شد و عدهاي از بهترين افراد ميرزا کوچک خان کشته شدند و بقيه به غارها و شکاف کوهها پناه بردند. سرماي شديد زمستان عده زيادي از اين متواريان را از پا در آورد که يکي از آنها عنايت خواهرزاده خود ميرزا بود. اما جنگليها از اين قلعوقمع جان سالم به در بردند. [sup]8[/sup] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در دوران زمامداري مستوفيالممالک که بيش از 6 ماه طول نکشيد، اقدام شديدي عليه چريکهاي نظامي گيلان صورت نگرفت اما در دوره سپهسالاراعظم که تقريباَ هشت ماه بعد روي کار آمد به علت داشتن روابط نزديک با روسها خيلي زود به دام تحريکات کنسول روس گرفتار شد و تصميم گرفت خوانين اطراف گيلان را نظير سعدالدوله زنجاني و جهانشاه خان اميرافشار همراه ششصد تن از قزاقان ايراني براي سرکوبي قواي جنگل و قطع کامل ريشه آنها اعزام دارد. [sup]9[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]يکي از اقدامات انقلابي سران جنگل در رمضان 1335ق گروگان گرفتن محسنخان امينالدوله بود که از مالکان طراز اول گيلان به شمار ميرفت. اين امر عده زيادي از اعيان و اشراف مملکت را به هراس انداخت و به قولي موقعي که امينالدوله مشغول اجراي نقشه خود و مسلح کردن دهقانان لشتنشايي عليه نهضت جنگل بود قواي ميرزا کوچک خان دستگيرش کردند سپس او را به حالت اسارت به کسما بردند و درنهايت با هفتادهزارتومان وجه نقد به عنوان حقالاستخلاص آزاد کردند. [sup]10[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ميرزا کوچک خان و يارانش در گيلان با آرزوي به ثمر رساندن اميدها و تصورات مردم محروم ايران از نهضت مشروطه به پا خاستند و روشنفکراني مانند حسين کسمايي از مجاهدان نهضت مشروطه گيلان به ادامه فعاليت در نهضت جنگل پرداختند. نهضت جنگل از نظر اجتماعي دنباله نهضت مشروطه به شمار ميرود.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]نهضت جنگل را ميتوان از نظر سياسي ـ نظامي به دو دوره تقسيم کرد:[/rtl]
[rtl]1. دورهاي که با عزيمت ميرزا کوچک خان به گيلان (ارديبهشت ـ خرداد 1294) آغاز شد و با توقف مخاصمات جنگي (فروردين ـ ارديبهشت 1299) پايان يافت.[/rtl]
[rtl]2. دورهاي که با ورود ارتش سرخ (28 ارديبهشت 1299) به ايران (گيلان ـ انزلي) آغاز شد و با شکست نظامي نهضت جنگل (پس از توافق دول انگلستان و شوروي درباره ايران) در برابر هجوم قشون دولت مرکزي و با شهادت ميرزا (11 آذر 1300) به پايان رسيد. [sup]11[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]روزنامه نهضت جنگل[/rtl]
[rtl]نهضت جنگل نيز مانند بسياري از نهضتهاي عصر خود براي اعلام ايدئولوژي خود و اطلاعرساني به مردم روزنامهاي تحت عنوان جنگل منتشر کرد. اين روزنامه با چاپ سنگي و هفتهاي يک بار به مديريت حسين کسمايي چاپ ميشد. ميرزا حسين کسمايي نويسنده روزنامه جنگل، و يکي از ياران صديق ميرزا کوچک خان جنگلي بود که خودش روزنامه ديگري به نام وقت را از سال 1328ق در تهران منتشر ميکرد و 66 شماره آن چاپ و توزيع گرديد. [sup]12[/sup] روزنامه جنگل زير نظر ميرزا غلامحسين نويدي اداره ميشد ولي از شماره دوم ميرزا حسين کسمايي اداره آن را بر عهده گرفت.
در شماره سيزدهم اين روزنامه درباره قيام جنگل ميگويد: «قيام جنگليها براي تقويت دولت و حفظ مملکت است، جنگلي وقتي اسلحه را از خود دور ميکند که مطمئن شود افراد ايراني از تطاول متصديان خارجي و همکاران داخلي حايز اهميت گرديده است. آمال قلبي جنگليها و مرام واقعي آنها افتتاح مجلس شوراي ملي، استحکام مباني مشروطيت، راحتي ملت و محو ظلم و استبداد، قطع ريشههاي خيانت و مصونيت وطن از تعرض دشمنان است». [sup]13[/sup] روزنامه جنگل به مدت 2 سال در 35 شماره انتشار يافت ولي در نهايت به علت تضعيف نهضت جنگل تعطيل شد. [sup]14[/sup][/rtl]
در شماره سيزدهم اين روزنامه درباره قيام جنگل ميگويد: «قيام جنگليها براي تقويت دولت و حفظ مملکت است، جنگلي وقتي اسلحه را از خود دور ميکند که مطمئن شود افراد ايراني از تطاول متصديان خارجي و همکاران داخلي حايز اهميت گرديده است. آمال قلبي جنگليها و مرام واقعي آنها افتتاح مجلس شوراي ملي، استحکام مباني مشروطيت، راحتي ملت و محو ظلم و استبداد، قطع ريشههاي خيانت و مصونيت وطن از تعرض دشمنان است». [sup]13[/sup] روزنامه جنگل به مدت 2 سال در 35 شماره انتشار يافت ولي در نهايت به علت تضعيف نهضت جنگل تعطيل شد. [sup]14[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]جنگ جهاني اول و استفاده از افسران خارجي[/rtl]
[rtl]از سال 1917م که جنگ جهاني اول پا به آخرين مراحل خود ميگذاشت، کشورهاي متحد (آلمان، اطريش، عثماني) از هر وسيلهاي براي تضعيف موقعيت روسيه و انگلستان و فرانسه استفاده ميکردند. وقتي از وجود نيرويي در شمال ايران که بر ضد روسيه ميجنگيد خبردار شدند، تصميم گرفتند با فرستادن مقداري اسلحه و مهمات آنان را تقويت نمايند. در اين ميان پادشاه عثماني پیشقدم شد و سفير و هدايايي براي ميرزا فرستاد. هديه انورپاشا پادشاه عثماني عبارت بود از سيصد قبضه تفنگ، مقدار هنگفتي فشنگ، يک جلد کلامالله مجيد يک ساعت بغلي و شمشيري مرصع از طلا که روي تيغه آن نوشته شده بود: «ايران مجاهد لريئن رئيسي ميرزا کوچکخانا هديه اوليور».[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]بنابه خواهش ميرزا چهار تن از افسران ترک به جنگل آمدند و به تربيت افراد جنگل پرداختند. (مينباشي) يوسف ضياءبيگ، (سروان ـ يوزباشي) يعقوببيگ، گروهبان عمر افندي و عثمان افندي. اين افسران در جنگهاي جنگليان نيز شرکت داشتند و در سال 1297 پس از آتش بس بين انگليس و جنگليان و اعتراض سفير انگليس به حمايت آنان از جنگليان به عثماني برگشتند. [sup]15 [/sup]ژنرال دنسترويل تعداد افراد خارجي در سپاه جنگليان را 20تن متشکل از افراد آلماني، اتريشي و عثماني ميداند. [sup]16[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]با وقوع انقلاب کبير روسها از مناطق شمالي ايران بيرون رفتند و انگليسيها يکهتاز ميدان شدند و تقريباَ تمامي خاک ايران را زير سلطه خود در آوردند. آنان ميرزا حسنخان وثوقالدوله را به رياست دولت ايران رساندند و با انعقاد قرارداد معروف 1919م سعي کردند ايران را تحتالحمايه خود سازند و کليه امور گمرکي و نظامي کشور را به دست خود بگيرند، اما مقاومت مجلس و مردم مانع از اين کار شد. انگليسيها از طريق وثوقالدوله سعي کردند قيام جنگل را با مذاکره و بدون خونريزي حل و فصل کنند اما اين تلاش نيز به جايي نرسيد. [sup]17[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]اولين تلاش دولت وثوقالدوله پس از شکست مذاکرات ايجاد نفاق ما بين رهبران قيام جنگل بود. آنها توانستند تا حد زيادي در اين امر موفق شوند. حاج احمد کسمايي از جمله اين افراد بود. هر چند وي از متحدان مهم ميرزا بود و حتي در اوج قيام جنگل منطقه خود را (کسماء) جهت مراکز مالي و اداري نهضت جنگل در اختيار افراد آنها گذاشت اما استقرار نيروهاي انگليس در شهرهاي مهم گيلان بيش از اندازه بر حاج احمد کسمايي فشار وارد آورد. از طرفي ديگر پارهاي از افراد رده پايينتر که خود را طرفدار حاج احمد ميناميدند نزد او دائماَ از ميرزا کوچک خان بد ميگفتند که چرا در گوراب زرع اقدام به تأسيس استحکامات نظامي کرده ولي در کسما چنين کاري را انجام نداده است در صورتي که کسما از همان آغاز قيام «قلب نهضت» بود و يا اينکه چرا افراد غير بومي را بر مسند امور مهم قرار داده است و خوديها را فراموش کرده است. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]نيروهاي ميرزا نيز بر کسمائيان و ياران حاجاحمد ايراد ميگرفتند که عقب افتاد و تابع هيچ ديسيپليني نيستند. تهديدات دولت مرکزي و انگليس و حسادتهاي بين رهبران جنگل منجر به آن شد که حاجاحمد برادرش شيخ محمود را براي تسليم شدن نزد وثوقالدوله به تهران بفرستد. وثوقالدوله با اين امر موافقت کرد و بدين ترتيب شکاف بزرگي بين رهبران و نيروهاي جنگل ايجاد شد. حاج احمد از اين اتحاد سودي نبرد و نيروهاي تحت فرماندهي استاروسلسکي حاج احمد را دستگير کردند و مورد آزار و اذيت قرار دادند و خانه و املاکش را به غارت بردند. حاج احمد دو سال در گيلان و تهران آواره بود تا در نهايت با کشتي روسي از ايران خارج شد. [sup]18[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]وضعيت براي متحدديگر ميرزا دکترحشمت نيزچندان مطلوبتر نبود. او نيزپس ازتسليم به نيروهاي دولتي و تسليم سپاه 270نفره خودبه آنان برخلاف وعده دولتيان درشعبان 1337(1919) اعدام شد.[sup]19[/sup] انشعاب ديگري نيز سال بعد در زمان حکومت مشيرالدوله و آمدن روسها به گيلان صورت گرفت و ميرزا کوچک خان و احسانالله خان و خالو قربان از يکديگر جدا شدند و حتي چند زد و خورد با يکديگر داشتند. مجموعه اين عوامل منجر به ضعف نهضت شد.
حضور نيروهاي روس و شکست نهضت
در 16 مرداد 1299 ميرزا کوچک خان جنگلي در ادامه مبارزات خود و اعاده استقلال و حاکميت ملي ايران در شهر رشت حکومت جمهوري اعلام کرد. اين اعلام در پي يک رشته تماسها و گفت وگوها با مقامات روسيه و کسب اطمينان از اينکه نيروهاي مداخلهگر آنان در شمال ايران در کار حکومت انقلابي ميرزا کارشکني نخواهد کرد صورت گرفت. درست سه هفته پيش از اين اعلام در سپيدهدم روز 28 ارديبهشت 1299 نيروهاي ارتش سرخ به بهانه سرکوبي چند ضد انقلاب که در شمال ايران کمين کرده بودند (روسهاي سفيد) [sup]20[/sup] به بندر انزلي يورش بردند و اين شهر را اشغال کردند. مقصود روسيه از ضد انقلاب افراد مسلحي بودند که با حمايت انگليسها عليه بلشويسم نوظهور شوروي ميجنگيدند.
جنگليها که مبارزات مسلحانه با رژيمهاي مستبد داخلي و استعمار خارجي را جهت برقراري درست انقلاب مشروطه آغاز کرده و جنگلهاي شمال را مقر خود قرار داده بودند در آغاز پيروزي انقلاب روسيه روابط حسنهاي با بلشويکها برقرار کرده بودند و رهبران جديد روسيه ميرزا را به عنوان يک انقلابي که بر ضد استعمار ميدانستند ستايش ميکردند. اما چندي نگذشت که روسها سياست دوستانه خود را تغيير دادند و قدمبهقدم به خاطر حفظ منافع خود در ايران از حمايت نهضت جنگل دست کشيدند و سرانجام با سياستي هماهنگ با استعمار انگليس زمينههاي سقوط آن را فراهم کردند.
بدينگونه پس از استقرار ارتش سرخ در ايران چند نفري از اعضاي حزب کمونيست عدالت باکو از روسيه وارد گيلان شدند و در رشت حزبي به نام عدالت تشکيل دادند و رفتهرفته نيرويي به هم زدند و تبليغاتي عليه کوچکخان آغاز کردند. ميرزا دو نفر از اعضاي نهضت را به قفقاز فرستاد تا با نريمانف صدر شوراي جمهوري قفقاز ملاقات کنند و او را وا دارد تا اعضاي حزب را از ادامه کارشکني و اقدامات نقاقافکنانه باز دارند. اما نريمانف اقدامي جدي به عمل نياورد. [sup]21[/sup] و ميرزا که اوضاع را چنين ديد روز 18 تير 1299 متعرضانه رشت را ترک گفت و اعلام کرد تا زماني که حزب عدالت از کارهاي خلاف و حمله به اسلام و تبليغ کمونيسم دست برندارد به رشت باز نخواهد گشت. اما روسها شديداَ فعاليت ميکردند و حتي با ياري عدهاي از اعضاي حزب عدالت چون احساناللهخان و خالو قربان که از ياران ميرزا کوچکخان بودند، زمينههاي جداسازي رهبران قيام و کودتا بر عليه ميرزا را فراهم ميساختند. نقشه اين بود که با مرتجع ناميدن ميرزا و اعتقاداتش در پي يورش عدهاي از جنگليان ميرزا دستگير و يا کشته شود و از رهبريت نهضت بر کنار گردد ميرزا کوچک خان که تا حدي از اهداف آنان مطلع شده بود به جنگل رفت در اين گير و دار بسياري از جنگليها دستگير و يا کشته شدند و سلاح و مهمات آنان به غارت رفت. پس از اين جريان اعضاي حزب به کمک نيروهاي بلشويک سعي کردند با تعقيب جنگليها طرفداران ميرزا را نابود کنند. [sup]22[/sup] اما با وجود درگيريهايي که در جنگ ميان دو طرف ايجاد شد آنان از شکست دادن ميرزا و يارانش نااميد شدند.
طي روزهاي بعد کميته انقلابي جديد که در رأس آن احسانالله خان قرار داشت با کمک بلشويکها قصد حمله به تهران کرد اما در محل «پل زغال» از نيروهاي قزاق که تحت فرماندهي ساعدالدوله بودند شکست خورد. البته يکي از دلايل اين شکست تغيير سياست شوروي پس از مذاکره با انگليسها بود. پس از اين توافقات «روتشتين» سفير شوروي در ايران افرادي را محرمانه نزد فرماندهي روس سپاه احساناللهخان فرستاد و به آنها دستور داد به فوريت خود را از جنگ کنار بکشند. «روتشتين» با مذاکره با انگليسها قصد جلب حمايت دولت ايران را داشت چرا که روسيه و نيروهاي انقلابي حضور دائمي در ايران را لازم نميدانستند و تنها منافع خود را در عدم حمايت انگليس از روسهايسفيد و مخالفان خود ميجستند. [sup]23[/sup]
در آستانه کودتاي رضاخان شرايط سياسي ايران شديداَ عليه ميرزا کوچک خان جنگلي بود. روسها او را تنها گذاشته بودند و صرفاَ به منافع خود ميانديشيدند. آنان به ويژه تلاش داشتند روابط صميمانهاي با سردارسپه که با قدرت اسلحه و سرکوب نارضاييها توانسته بود ثبات نيم بندي در کشور فراهم کند برقرار کنند. آنان مصلحت خود را در آزاد گذاشتن رضاخان براي سرکوب جنگل ميديدند. حضور رضاخان در اتومبيل کنسول شوروي در رشت زماني که براي سرکوب نهضت جنگل راهي شمال ايران بود، نشاني از اين همپيماني بود. [sup]24[/sup]
مقارن همين زمان رضاخان در کميتهاي ايراني ـ انگليسي در زرگنده به نام کميته آهن به اتفاق سيد ضياالدين طباطبايي در حال کودتا بود و هدف خود را سرکوب نهضت جنگل و استقرار حکومت مرکزي نيرومند در ايران عنوان ميکرد.
پس از کودتاي 1299 سيد ضياالدين طباطبايي از ابتداي دوره رياستالوزرايي خود تلاش کرد با سران انقلابي گيلان و ميرزا کوچک خان ارتباط برقرار کند. او دکتر آقاخان را به نزد ميرزا فرستاد و پيغام داد «من و شما در بدو انقلاب مشروطه همکار بوديم. شما آن طور تشخيص داديد و آن راه را رفتيد و من اينطور تشخيص دادم و اين راه را رفتم. حال سر دوراهي هستيم. حاضر شويد با هم همکاري کنيم. براي خاطر شما حاضرم هر طور مطمئن ميشويد عمل کنم». [sup]25[/sup]
اما ميرزا که دست انگليس و عواملش را خوانده بود هيچ اهل سازش نبود. او سيد ضياء را خائن و عامل انگليس ميدانست. دکتر آقاخان و سعدالله درويش نمايندگان سيد ضياء به او گفتند: «اين وقتي است که در اختيار شما نهاده شده است استفاده کنيد قصاص قبل از جنايت نکنيد. اگر بر خلاف دعاوي عمل کرد، آن وقت تصميم با شماست». در همين زمان که مذاکرات در جريان بود خبر برکناري سيدضياء رسيد. [sup]26[/sup]
پس پروژه سرکوب نهضت جنگل بر عهده رضاخان گذارده شد. و در چنين وضعيتي سران نهضت جنگل که به واسطه اختلافات ضعيف شده بودند چند راه بيشتر نداشتند يا بايد اسلحه را کنار ميگذاشتند و تسليم ميشدند و مانند خالو قربان قرباني اعتماد به رضاخان ميگشتند و يا مانند احسانالله خان ننگ تسليم به بيگانه را ميپذيرفتند و يا مانند شيرمرد ميدان سردار بزرگ نهضت جنگل ميرزا کوچک خان مردانه در راه آزادي و استقلال ايران جان خود را از دست ميدادند. ميرزا کوچک خان تا آخرين نفس با قواي قزاق جنگيد و در جريان فرار به کوههاي طوالش در کوههاي سرد آنجا محاصره شد و از سرما جان داد. در 11 آذر 1300 رضا اسکستاني سر ميرزا را از تن جدا ساخت و آن را براي سردار سپه فرستاد. [sup]27[/sup] و ايران بار ديگر به عزا نشست.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
صفحه 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ابراهيم فخرايي، سردار جنگل، ص 36 .
2. گويا مقامات رسمي روس از ساعدمراغهاي خواستند که چهار ايراني مجروح را که يک کشتي روسي به بادکوبه آورده بود تحويل بگيرد. دو نفر از اين مجروحان به واسطه شدت جراحات درگذشتند اما ميرزا با وجود زخمي عميق زنده ماند. «او مردي وطنپرست بود. مبارزي مذهبي بود که ميخواست افکار انقلابي خود را در جامه مذهب عرضه کند و فوقالعاده تيزهوش، قاطع و سريعالانتقال بود». (محمد ساعد مراغهاي، روزنامه اراده آذربايجان) .
3. ابراهيم فخرايي، ص42- 43 .
4. ملکالشعرا بهار، تاريخ احزاب سياسي ايران، ج1، ص 159- 167 .
5. شاپور رواساني، نهضت جنگل، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1381، ص 35؛ عباس رمضاني، ميرزا کوچک خان جنگلي، تهران، ترفند، 1382، ص 25؛ جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 83 .
6. ابراهيم فخرايي، ص 55 .
7. همان، ص 69- 70 .
8. جواد شيخالاسلامي مقاله «ميرزا کوچک خان رهبر نهضت جنگل»، مجله تحقيقات اسلامي، 1365، سال اول، ش 2، ص 121 .
9. همان، ص 122 .
10. مهدي، بامداد، شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 199 .
11. شاپور رواساني، ص 46- 47 .
12. رابينو، روزنامههاي ايراني، ترجمه جعفر خماميزاده، ص 257 .
13. ابراهيم فخرايي، ص 144
14. عباس رمضاني، ص 29-30 .
15. جلالالدين مدني، ص 84 .
16. گ. آگرا. دنسترويل، يادداشتهاي دنسترويل، ص 166-167 .
17. جلالالدين مدني، ص 84 .
18. روزنامه همشهري، 10 آذر 1384 سال 13، ش 3864، مقاله «ميرزا کوچک خان»، ص 8 .
19. جلالالدين مدني، ص 85 .
20. روسهاي سفيد، روسياني بودند که پس از انقلاب روسيه به ايران مهاجرت کرده بودند و با کمک نيروهاي انگليس بر ضد انقلابيون روسيه فعاليت ميکردند.
21. مويسي آرنوويچ پرسيتس، بلشويکها و نهضت جنگل، ترجمه حميد احمدي، ص 26 و 49 .
22. همان، ص 52-54 .
23. موسسه مطالعات پژوهشهاي سياسي، سياست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشي، ص 70.
24. ايرج اسکندري، خاطرات سياسي، به کوشش علی دهباشي، ص 448 .
25. گنجينه اسناد، مقاله «ميرزا کوچک خان و گيلان در حکومت 90 روزه سيد ضياء»، م، کاري، ويژهنامه جنگل، سال 1380، ص 73 .
26. محمدعلي گيلک، تاريخ انقلاب جنگل، رشت، گيلکان، 1371، ص 453- 455 .
27. حسين مکي، تاريخ 20ساله ايران،ج 1، ص 517-518- 524- 530 .
[/rtl]
حضور نيروهاي روس و شکست نهضت
در 16 مرداد 1299 ميرزا کوچک خان جنگلي در ادامه مبارزات خود و اعاده استقلال و حاکميت ملي ايران در شهر رشت حکومت جمهوري اعلام کرد. اين اعلام در پي يک رشته تماسها و گفت وگوها با مقامات روسيه و کسب اطمينان از اينکه نيروهاي مداخلهگر آنان در شمال ايران در کار حکومت انقلابي ميرزا کارشکني نخواهد کرد صورت گرفت. درست سه هفته پيش از اين اعلام در سپيدهدم روز 28 ارديبهشت 1299 نيروهاي ارتش سرخ به بهانه سرکوبي چند ضد انقلاب که در شمال ايران کمين کرده بودند (روسهاي سفيد) [sup]20[/sup] به بندر انزلي يورش بردند و اين شهر را اشغال کردند. مقصود روسيه از ضد انقلاب افراد مسلحي بودند که با حمايت انگليسها عليه بلشويسم نوظهور شوروي ميجنگيدند.
جنگليها که مبارزات مسلحانه با رژيمهاي مستبد داخلي و استعمار خارجي را جهت برقراري درست انقلاب مشروطه آغاز کرده و جنگلهاي شمال را مقر خود قرار داده بودند در آغاز پيروزي انقلاب روسيه روابط حسنهاي با بلشويکها برقرار کرده بودند و رهبران جديد روسيه ميرزا را به عنوان يک انقلابي که بر ضد استعمار ميدانستند ستايش ميکردند. اما چندي نگذشت که روسها سياست دوستانه خود را تغيير دادند و قدمبهقدم به خاطر حفظ منافع خود در ايران از حمايت نهضت جنگل دست کشيدند و سرانجام با سياستي هماهنگ با استعمار انگليس زمينههاي سقوط آن را فراهم کردند.
بدينگونه پس از استقرار ارتش سرخ در ايران چند نفري از اعضاي حزب کمونيست عدالت باکو از روسيه وارد گيلان شدند و در رشت حزبي به نام عدالت تشکيل دادند و رفتهرفته نيرويي به هم زدند و تبليغاتي عليه کوچکخان آغاز کردند. ميرزا دو نفر از اعضاي نهضت را به قفقاز فرستاد تا با نريمانف صدر شوراي جمهوري قفقاز ملاقات کنند و او را وا دارد تا اعضاي حزب را از ادامه کارشکني و اقدامات نقاقافکنانه باز دارند. اما نريمانف اقدامي جدي به عمل نياورد. [sup]21[/sup] و ميرزا که اوضاع را چنين ديد روز 18 تير 1299 متعرضانه رشت را ترک گفت و اعلام کرد تا زماني که حزب عدالت از کارهاي خلاف و حمله به اسلام و تبليغ کمونيسم دست برندارد به رشت باز نخواهد گشت. اما روسها شديداَ فعاليت ميکردند و حتي با ياري عدهاي از اعضاي حزب عدالت چون احساناللهخان و خالو قربان که از ياران ميرزا کوچکخان بودند، زمينههاي جداسازي رهبران قيام و کودتا بر عليه ميرزا را فراهم ميساختند. نقشه اين بود که با مرتجع ناميدن ميرزا و اعتقاداتش در پي يورش عدهاي از جنگليان ميرزا دستگير و يا کشته شود و از رهبريت نهضت بر کنار گردد ميرزا کوچک خان که تا حدي از اهداف آنان مطلع شده بود به جنگل رفت در اين گير و دار بسياري از جنگليها دستگير و يا کشته شدند و سلاح و مهمات آنان به غارت رفت. پس از اين جريان اعضاي حزب به کمک نيروهاي بلشويک سعي کردند با تعقيب جنگليها طرفداران ميرزا را نابود کنند. [sup]22[/sup] اما با وجود درگيريهايي که در جنگ ميان دو طرف ايجاد شد آنان از شکست دادن ميرزا و يارانش نااميد شدند.
طي روزهاي بعد کميته انقلابي جديد که در رأس آن احسانالله خان قرار داشت با کمک بلشويکها قصد حمله به تهران کرد اما در محل «پل زغال» از نيروهاي قزاق که تحت فرماندهي ساعدالدوله بودند شکست خورد. البته يکي از دلايل اين شکست تغيير سياست شوروي پس از مذاکره با انگليسها بود. پس از اين توافقات «روتشتين» سفير شوروي در ايران افرادي را محرمانه نزد فرماندهي روس سپاه احساناللهخان فرستاد و به آنها دستور داد به فوريت خود را از جنگ کنار بکشند. «روتشتين» با مذاکره با انگليسها قصد جلب حمايت دولت ايران را داشت چرا که روسيه و نيروهاي انقلابي حضور دائمي در ايران را لازم نميدانستند و تنها منافع خود را در عدم حمايت انگليس از روسهايسفيد و مخالفان خود ميجستند. [sup]23[/sup]
در آستانه کودتاي رضاخان شرايط سياسي ايران شديداَ عليه ميرزا کوچک خان جنگلي بود. روسها او را تنها گذاشته بودند و صرفاَ به منافع خود ميانديشيدند. آنان به ويژه تلاش داشتند روابط صميمانهاي با سردارسپه که با قدرت اسلحه و سرکوب نارضاييها توانسته بود ثبات نيم بندي در کشور فراهم کند برقرار کنند. آنان مصلحت خود را در آزاد گذاشتن رضاخان براي سرکوب جنگل ميديدند. حضور رضاخان در اتومبيل کنسول شوروي در رشت زماني که براي سرکوب نهضت جنگل راهي شمال ايران بود، نشاني از اين همپيماني بود. [sup]24[/sup]
مقارن همين زمان رضاخان در کميتهاي ايراني ـ انگليسي در زرگنده به نام کميته آهن به اتفاق سيد ضياالدين طباطبايي در حال کودتا بود و هدف خود را سرکوب نهضت جنگل و استقرار حکومت مرکزي نيرومند در ايران عنوان ميکرد.
پس از کودتاي 1299 سيد ضياالدين طباطبايي از ابتداي دوره رياستالوزرايي خود تلاش کرد با سران انقلابي گيلان و ميرزا کوچک خان ارتباط برقرار کند. او دکتر آقاخان را به نزد ميرزا فرستاد و پيغام داد «من و شما در بدو انقلاب مشروطه همکار بوديم. شما آن طور تشخيص داديد و آن راه را رفتيد و من اينطور تشخيص دادم و اين راه را رفتم. حال سر دوراهي هستيم. حاضر شويد با هم همکاري کنيم. براي خاطر شما حاضرم هر طور مطمئن ميشويد عمل کنم». [sup]25[/sup]
اما ميرزا که دست انگليس و عواملش را خوانده بود هيچ اهل سازش نبود. او سيد ضياء را خائن و عامل انگليس ميدانست. دکتر آقاخان و سعدالله درويش نمايندگان سيد ضياء به او گفتند: «اين وقتي است که در اختيار شما نهاده شده است استفاده کنيد قصاص قبل از جنايت نکنيد. اگر بر خلاف دعاوي عمل کرد، آن وقت تصميم با شماست». در همين زمان که مذاکرات در جريان بود خبر برکناري سيدضياء رسيد. [sup]26[/sup]
پس پروژه سرکوب نهضت جنگل بر عهده رضاخان گذارده شد. و در چنين وضعيتي سران نهضت جنگل که به واسطه اختلافات ضعيف شده بودند چند راه بيشتر نداشتند يا بايد اسلحه را کنار ميگذاشتند و تسليم ميشدند و مانند خالو قربان قرباني اعتماد به رضاخان ميگشتند و يا مانند احسانالله خان ننگ تسليم به بيگانه را ميپذيرفتند و يا مانند شيرمرد ميدان سردار بزرگ نهضت جنگل ميرزا کوچک خان مردانه در راه آزادي و استقلال ايران جان خود را از دست ميدادند. ميرزا کوچک خان تا آخرين نفس با قواي قزاق جنگيد و در جريان فرار به کوههاي طوالش در کوههاي سرد آنجا محاصره شد و از سرما جان داد. در 11 آذر 1300 رضا اسکستاني سر ميرزا را از تن جدا ساخت و آن را براي سردار سپه فرستاد. [sup]27[/sup] و ايران بار ديگر به عزا نشست.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
صفحه 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ابراهيم فخرايي، سردار جنگل، ص 36 .
2. گويا مقامات رسمي روس از ساعدمراغهاي خواستند که چهار ايراني مجروح را که يک کشتي روسي به بادکوبه آورده بود تحويل بگيرد. دو نفر از اين مجروحان به واسطه شدت جراحات درگذشتند اما ميرزا با وجود زخمي عميق زنده ماند. «او مردي وطنپرست بود. مبارزي مذهبي بود که ميخواست افکار انقلابي خود را در جامه مذهب عرضه کند و فوقالعاده تيزهوش، قاطع و سريعالانتقال بود». (محمد ساعد مراغهاي، روزنامه اراده آذربايجان) .
3. ابراهيم فخرايي، ص42- 43 .
4. ملکالشعرا بهار، تاريخ احزاب سياسي ايران، ج1، ص 159- 167 .
5. شاپور رواساني، نهضت جنگل، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1381، ص 35؛ عباس رمضاني، ميرزا کوچک خان جنگلي، تهران، ترفند، 1382، ص 25؛ جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 83 .
6. ابراهيم فخرايي، ص 55 .
7. همان، ص 69- 70 .
8. جواد شيخالاسلامي مقاله «ميرزا کوچک خان رهبر نهضت جنگل»، مجله تحقيقات اسلامي، 1365، سال اول، ش 2، ص 121 .
9. همان، ص 122 .
10. مهدي، بامداد، شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 199 .
11. شاپور رواساني، ص 46- 47 .
12. رابينو، روزنامههاي ايراني، ترجمه جعفر خماميزاده، ص 257 .
13. ابراهيم فخرايي، ص 144
14. عباس رمضاني، ص 29-30 .
15. جلالالدين مدني، ص 84 .
16. گ. آگرا. دنسترويل، يادداشتهاي دنسترويل، ص 166-167 .
17. جلالالدين مدني، ص 84 .
18. روزنامه همشهري، 10 آذر 1384 سال 13، ش 3864، مقاله «ميرزا کوچک خان»، ص 8 .
19. جلالالدين مدني، ص 85 .
20. روسهاي سفيد، روسياني بودند که پس از انقلاب روسيه به ايران مهاجرت کرده بودند و با کمک نيروهاي انگليس بر ضد انقلابيون روسيه فعاليت ميکردند.
21. مويسي آرنوويچ پرسيتس، بلشويکها و نهضت جنگل، ترجمه حميد احمدي، ص 26 و 49 .
22. همان، ص 52-54 .
23. موسسه مطالعات پژوهشهاي سياسي، سياست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشي، ص 70.
24. ايرج اسکندري، خاطرات سياسي، به کوشش علی دهباشي، ص 448 .
25. گنجينه اسناد، مقاله «ميرزا کوچک خان و گيلان در حکومت 90 روزه سيد ضياء»، م، کاري، ويژهنامه جنگل، سال 1380، ص 73 .
26. محمدعلي گيلک، تاريخ انقلاب جنگل، رشت، گيلکان، 1371، ص 453- 455 .
27. حسين مکي، تاريخ 20ساله ايران،ج 1، ص 517-518- 524- 530 .
[/rtl]