14-12-2014، 21:31
سیاست در اصل به معنای رعایت مصالح مردم و اقدام برای انجام کارهای آنان به گونه ای که سود آنان باشد. شرع گذار حکیم اطلاق واژه ی سیاست را به این معنا به کار برده است. در حدیث صحیح از ابوهریره (رض) روایت شده که پیامبر خدا (ص) فرمود: «کار بنی اسراییل را پیامبرانشان می چرخاندند. هرگاه پیامبری در می گذشت، پیامبری دیگر جای او را می گرفت.
همانا پیامبری پس از من نیست و پس از من خلیفه های بسیاری برای اداره ی کارهای مردم خواهند آمد. گفتند: به ما چه دستور می دهی؟ فرمود: «با بیعت اولی بچرخید.»
آنچه از حدیث فهمیده می شود این است که کار مردم را پس از پیامبر، خلفا در دست دارند.
در حدیثی اسماء دختر ابوبکر صدیق (رض) گوید: «زبیر با من ازدواج کرد در حالی که در روی زمین هیچ مال و ملکی نداشت؛ جز یک اسب. من به اسب او علف می دادم. توشه و خرجی او را کفاف می کردم و زندگی او را می چرخاندم.»
جابربن عبدالله (رض) روایت می کند که: مردی به نزد پیامبر خدا (ص) رفت و گفت: همانا کنیزی دارم که خدمتگزار ماست و کارهای ما را انجام می دهد و کارهای زندگی ما را می چرخاند. من با او نزدیکی می کنم در حالی که بدم می آید او آبستن شود. پیامبر (ص) فرمود: «اگر خواستی از او عزلت گزین[آب نطفه را در رحم او نریز] اما آنچه از فرزندان بر او مقدر شده به دنیا خواهد آورد...»
این معنا که شارع واژه ی سیاست را بر آن اطلاق کرده است، در فقه اسلامی به «سیاست شرعی» معروف است. مقید ساختن سیاست به شرعی اشاره بر این دارد که سیاست ها ی گوناگونی وجود دارند که بر پایه ی شرع استوار نیستند، بلکه بر خواهش ها ی نفسانی و حیله و فریب استوار هستند. سیاست به این معنا در شرع وجود ندارد. این مفهوم همان چیزی است که امروزه آن چه مردم با زبان ها یشان آن را می گردانند و می پراکنند بر آن صدق می کند: «دین از سیاست جداست؛ و دین هیچ ربطی به سیاست و سیاست هیچ ربطی به دین ندارد. » یعنی سیاستی که امروزه حکام آن را اجرا می کنند، به دور از دین است؛ زیرا هیچ عدالت و صداقت و مراعات مصلحت امت در آن نیست؛ هم چنین در دین سیاستی از این گونه وجود ندارد زیرا دین به مکر و فریب و ضرر رساندن به دیگران و ظلم کردن و پیروی از خواهش ها ی نفسانی دعوت نمی کند، بلکه به سوی سیاستی که به دور از همه ی آن بدی هاست، دعوت می کند.
بنابراین، سیاست در معنای نخست: اقدام برای انجام کارهایی به سود مردم، جزو دین است؛ چون پیامبران چنین کار نیکویی را انجام می دادند؛ پیامبران تبلیغ کنندگان دین و شریعت خدا بودند.
همانا پیامبری پس از من نیست و پس از من خلیفه های بسیاری برای اداره ی کارهای مردم خواهند آمد. گفتند: به ما چه دستور می دهی؟ فرمود: «با بیعت اولی بچرخید.»
آنچه از حدیث فهمیده می شود این است که کار مردم را پس از پیامبر، خلفا در دست دارند.
در حدیثی اسماء دختر ابوبکر صدیق (رض) گوید: «زبیر با من ازدواج کرد در حالی که در روی زمین هیچ مال و ملکی نداشت؛ جز یک اسب. من به اسب او علف می دادم. توشه و خرجی او را کفاف می کردم و زندگی او را می چرخاندم.»
جابربن عبدالله (رض) روایت می کند که: مردی به نزد پیامبر خدا (ص) رفت و گفت: همانا کنیزی دارم که خدمتگزار ماست و کارهای ما را انجام می دهد و کارهای زندگی ما را می چرخاند. من با او نزدیکی می کنم در حالی که بدم می آید او آبستن شود. پیامبر (ص) فرمود: «اگر خواستی از او عزلت گزین[آب نطفه را در رحم او نریز] اما آنچه از فرزندان بر او مقدر شده به دنیا خواهد آورد...»
این معنا که شارع واژه ی سیاست را بر آن اطلاق کرده است، در فقه اسلامی به «سیاست شرعی» معروف است. مقید ساختن سیاست به شرعی اشاره بر این دارد که سیاست ها ی گوناگونی وجود دارند که بر پایه ی شرع استوار نیستند، بلکه بر خواهش ها ی نفسانی و حیله و فریب استوار هستند. سیاست به این معنا در شرع وجود ندارد. این مفهوم همان چیزی است که امروزه آن چه مردم با زبان ها یشان آن را می گردانند و می پراکنند بر آن صدق می کند: «دین از سیاست جداست؛ و دین هیچ ربطی به سیاست و سیاست هیچ ربطی به دین ندارد. » یعنی سیاستی که امروزه حکام آن را اجرا می کنند، به دور از دین است؛ زیرا هیچ عدالت و صداقت و مراعات مصلحت امت در آن نیست؛ هم چنین در دین سیاستی از این گونه وجود ندارد زیرا دین به مکر و فریب و ضرر رساندن به دیگران و ظلم کردن و پیروی از خواهش ها ی نفسانی دعوت نمی کند، بلکه به سوی سیاستی که به دور از همه ی آن بدی هاست، دعوت می کند.
بنابراین، سیاست در معنای نخست: اقدام برای انجام کارهایی به سود مردم، جزو دین است؛ چون پیامبران چنین کار نیکویی را انجام می دادند؛ پیامبران تبلیغ کنندگان دین و شریعت خدا بودند.