26-11-2014، 19:42
برای نسل جوان امروز درمواجهه با مجموعه منابع خبری، تحلیلی، آموزشی، تربیتی، رسانه ای و... از یک سو و نگاه به عملکردها و کارکردهای اشخاص، نهادها و دستگاههای مربوطه نظام از طرف دیگر، سؤالات و ابهاماتی بوجود می آید، که فرهنگ سازان و مسئولین مربوطه لاجرم باید پاسخ های معقول، منطقی و قانع کننده ای به آنها بدهند تا بتوانند فرهنگ مسلط بر جامعه را حفظ کرده و از واگرایی این افراد و در غلتیدن به دام جریان های فکری و سیاسی منحرف و معاند جلوگیری کنند. نویسنده مقاله کوشیده است تا مهمترین چالش های فرهنگ دینی جوانان را تبیین و آینده این روند چالش را ترسیم نماید.
اینک با هم مطلب را از نظر می گذرانیم.
ویژگی های فرهنگ شیعه
فرهنگ شیعه دارای شاخصه های منحصر بفردی است. مانند:«عقلانیت» در اندیشه و «عبودیت» در رابطه انسان با خداوند و «اعتدال» در رابطه فرد و جامعه و «اجتهاد» در فهم عمیق دین و هماهنگی آن با نیازهای زمان و «امامت» و «ولایت فقیه» در رابطه با حکومت و حاکمیت است.
گرچه توجه به امور اعتقادی و احکام در تقید یک شیعی به مذهبش بسیار مهم است اما «اعتدال» تنها ملاک ومعیاری است که میزان پایبندی فرد وجامعه را به این مذهب مشخص می نماید. چرا که یکی از صفات والای ائمه طاهرین (ع) در قرآن «البقره ۱۴۳«امه وسطا» می باشد و معیاری که تمام رفتار افراد جامعه را می توان با آن سنجید و با رعایت آن یک فرد می تواند ادعای شیعه گری نماید که بدون آن هیچ فردی هر چند دارای منصب های دینی باشد نمی تواند ادعا کند که رفتاری شیعه داشته و پیرو
اهل البیت (ع) بوده است.
بنابر این شاخص «اعتدال» (رشد همگون استعدادهای فردی واجتماعی) از محوری ترین اندیشه تشیع (فرهنگ اکثر ایرانیان) حول محور فرد و جامعه است. و پرواضح است که اگر مردم و جوانان ما با آن آشنا گردند با سروجان خواهان آن می شوند. زیرا همواره مردم ایران اسلامی انسانهای حق طلب بوده و هستند.
اما امروز این اندیشه اصیل گرفتار اموری گردیده که چهره آن را زشت نموده است.
شاخص های واگرایی
از جمله اموری که موجب وهن این فرهنگ اصیل و متعالی شده، نوع تبلیغ و عدم توجه به جایگاه مبلغین می باشد. که برای نمونه به چند مورد آن اشاره می نماییم.
۱) زبان تدریس و تبلیغ: وقتی که به معارف قرآن مراجعه می نماییم می بینیم که قرآن برای هرگروهی از افراد با زبان خودشان (قصه، تاریخ، علوم تجربی، مسائل عقلی، امری عرفانی و...) معارف خود را بیان فرموده است. و هرکسی با هر نوع ابزار شناختی سراغ قرآن برود می تواند معارف قرآن را دریافت نماید. اما متاسفانه از دیر زمان زبان تبلیغ و مخصوص تدریس و تالیف دینی ما فلسفی و یا عرفانی گشته است. عرفان و فلسفه هرچند پسوند اسلامی داشته و از فرهنگ و معارف قرآن تغذیه نموده باشند، اما نمی توانند نماینده واقعی و تام معارف قرآنی گردند. و ازطرفی دیگر زبان آنها از یک صعوبت و سختی برخوردار است که فهم و درک آن را برای اکثر جوانان ما مشکل نموده است.
۲) سطحی نگری دردین؛ می دانیم که سطح عالی دین درکتاب و سنت و توضیح و تفسیر و تعبیر آن در زبان و اندیشه متکلمان و مفسران و متالهان قرار دارد. و لازم است که ما برای رسیدن به فهم و درک درست از دین به این سطح از دین دسترسی پیدا کنیم. اما آنچه در طول قرون اتفاق افتاده است و متاسفانه همچنان ادامه دارد این است که مردم با دینی بسیار سطحی احساسی و بدور از معرفت و تعمق آشنا هستند و این دین چنان با احساسات و عواطف آنها گره خورده که فکر اصلاح و تغییر آن را از امور محال می پندارند و متاسفانه اکثر جوانان ما بخاطر مشکلات تحصیلی (حاصل از حاکمیت دوران مدرن) نتوانسته اند. دین صحیح را دریافت نمایند و رویکرد جامع و همه جانبه نگرنست به دین داشته باشند و در نتیجه هنگام مواجه با اندیشه های بسیار دقیق علوم روز، در درون خود احساس ضعف نموده و زمینه کم توجهی دین در آنها فراهم می آید. اما اگر واقعا ما معارف قرآن را به آنها تعلیم می دادیم با اطمینان و سرفرازی اعلام می نمودند که علوم روز با همه پیش رفت هایش باید ایده های جدید خود را از قرآن دریافت نماید و این علوم برای اینکه به سطح عالی نظرهای قرآن برسد باید راههای بس طولانی را طی نماید.
۳) مبلغین دین؛ گرچه انتظار این بوده است که مردم مسلمان و شیعه مبلغینی که وجه امتیازشان «عقلانیت و عبودیت» و تسلط کامل بر قرآن است را آیینه معارف اسلامی بدانند و آنها را الگوی دینی خویش دانسته و مطالب و نظرات دینی خود را به آنها مستند کنند نه اینکه هر فردی که به گونه ای با نمادهای اسلامی سرکار دارد را الگوی اسلام بدانند و اعمال و رفتار خیر و شر آنها را به پای اسلام بگذارند. و ما برای نجات از این وضعیت و پاک نمودن اندیشه دینی خود از اوهام و تخیل بسیاری از افراد؛ باید بین مبلغین واقعی (اساتید طراز اول حوزه با متخصصین و محققینی دین و این گروه را با افرادی که فقط اجازه خواندن نماز و یا گفتن حدیث در مسجد را دارند و با مداحان و واعظان جدا نمایم. و با حفظ شأنیت و جایگاه هر کدام میزان انتظار خود را از آنها به اندازه توانشان و جایگاهشان قرار دهیم. و هیچگاه یک واعظ و یا مداح را در جایگاه یک محقق و متخصص و آنها را در جایگاه مبلغین واقعی دین قرار نداده و الگوی تمام نمای دین ندانیم.
۴) عدم تشخیص الگوی سیاست و دیانت؛ از امور دیگر که موجب سرخوردگی و سرگشتگی جوانان نسبت به دین می گردد. عدم تشخیص الگوی سیاسی و دینی و یا خلط بین شعار ارزشمند «عینیت سیاست و دیانت» با دینی دانستن رفتار سیاسی سیاستمداران است که اولی شعاری بحق و دومی بسیار نابجا و نابخردانه می باشد که متأسفانه امروز بخاطر عدم تفکیک میان این دو ضربه سهمگینی به پیکر اسلام خورده است و ممکن است که سخن معاندین به اسلام روزبه روز پررنگ تر گردد، که «با همراهی دیانت و سیاست و شکست این پروژه، در میان مؤمنین سرخوردگی بوجود می آید» و امروز هرچند عینیت سیاست و دیانت امری حق و مبارک است اما چون ما این شعار را بدون الگو رها کرده ایم. هر شخصی که در نظام انجام وظیفه می نماید بنحوی خود را الگوی این شعار می داند. و مردم و جوانان رفتار سیاسی آنها را که بر مبنای اعمال قدرت است به پای دین و انقلاب اسلامی می گذارند و از دین و انقلاب دلسرد می شوند. و موجب سرخوردگی آنها می گردد. بنابراین ما برای دوری از تحقق این امر ناپسند ناچاریم که به تفکیک حوزه عملکرد سیاسیون با دین بپردازیم.
نماینده این اندیشه (عینیت سیاست و دیانت) دو منصب ارزشمند دینی، رهبر و حاکم جامعه که وظیفه اجرای احکام دین و قانون اساسی را برعهده دارد و مراجع معظم تقلید که وظیفه تشخیص احکام دین و تطبیق آن با شرایط زمان و مکان را برعهده دارند می باشند. یعنی فقط سخنان و رفتار و اندیشه این دو منصب مهم دینی است که می تواند گویای همراهی دیانت و سیاست باشد (گرچه طبق قانون اساسی و عرف دینی ما این دو منصب نقد عام ندارند (زیرا رهبری توسط مجلس خبرگان رهبری و مراجع تقلید توسط مراجع دیگر حوزه مورد نقد و بررسی قرار می گیرند). اما یک سؤال اساسی مطرح است که ملاک و معیار تشخیص رفتار این بزرگان برای افراد عادی چیست و یا در اختلاف این بزرگان (دو مرجع و یا مرجعی با رهبر) علاوه بر قانون آیا ملاک دیگری وجود دارد که عامه مردم بتوانند راه صحیح را تشخیص دهند.
در پاسخ می توان گفت: گرچه قانون اساسی مطابق با اندیشه والای شیعه، تکلیف همگان را مشخص نموده است و در اختلافات، رأی و نظر رهبری در تشخیص مصلحت برنظر و رأی دیگران ارجحیت دارد و رفتار دیگران درراستای مطابقت و عدم مطابقت با تشخیص او سنجیده می شود. و مخالفت با او به هر صورت مورد پذیرش نیست. اما اگر بنا باشد ملاک فراگیر و عام پسند تری در تشخیص رفتار این دو منصب ارزشمند دینی ارائه گردد. همان ملاک و معیار تشیع در امر جامعه و فرد یعنی «اعتدال» (رشد همگون استعدادهای فردی و ارکان اجتماعی) می باشد یعنی هر رفتاری و کردار و اندیشه و سخنی که از این بزرگان در جهت «اعتدال» جامعه ابراز گردد امری دینی و شیعی و درعین حال سیاسی و مورد پذیرش عامه مردم مسلمان باید باشد و هر سخنی هرچند حق برخلاف مصلحت جامعه ابراز گردد از ناحیه دین قابل قبول نبوده «چنانکه گرچه خلافت حق حضرت علی(ع) بود اما برای مصلحت اسلام و جامعه مسلمین بیست و پنج سال سکوت کرد و از این منصب کناره گیری نمود.
و اما در افراد دیگر (غیر از رهبری و مرجعیت) هرچند از سابقه و مرتبه مذهبی و دینی برخوردار باشند و از لحاظ شخصی انسانهای بسیار وارسته و اخلاقی و دینی باشند. اگر در امر حکومتی شرکت نموده و ملاک رفتار آنها «اعمال قدرت» است. کردار آنها از حیطه سنجش مذهبی و دینی خارج شده و نباید آنها را نماینده مذهب و دین دانست. تا خیر و شر رفتارشان از مذهب دور بماند. امری که امروز نه در سطح جامعه به آن توجه می شود و نه سیاسیون خواهان آن هستند. بلکه برعکس هر سیاستمداری سعی می نماید با بکارگیری نمادهای دینی خود را نماینده مذهب و دین معرفی نماید و از قدرت مذهب به نفع خود یا گروه خویش بهره ببرد. و این همان امری است که تاکنون موجب ضربه غیر قابل جبرانی به دین و مذهب شده است و گروهی از متدینین و جوانان را از دین دلسرد نموده و عده ای را به مخالفت با شعار همراهی سیاست و دیانت واداشته است. اگر این روند ادامه یابد که به نظر می رسد زمانی برای پایان این سوءاستفاده نمی توان نشان داد، دیر و یا زود در مخالفین همراهی دیانت و سیاست، موافقین عینیت «سیاست و دیانت» غلبه خواهند کرد و فرهنگ مسلط بر جامعه خواهند شد.
اینک با هم مطلب را از نظر می گذرانیم.
ویژگی های فرهنگ شیعه
فرهنگ شیعه دارای شاخصه های منحصر بفردی است. مانند:«عقلانیت» در اندیشه و «عبودیت» در رابطه انسان با خداوند و «اعتدال» در رابطه فرد و جامعه و «اجتهاد» در فهم عمیق دین و هماهنگی آن با نیازهای زمان و «امامت» و «ولایت فقیه» در رابطه با حکومت و حاکمیت است.
گرچه توجه به امور اعتقادی و احکام در تقید یک شیعی به مذهبش بسیار مهم است اما «اعتدال» تنها ملاک ومعیاری است که میزان پایبندی فرد وجامعه را به این مذهب مشخص می نماید. چرا که یکی از صفات والای ائمه طاهرین (ع) در قرآن «البقره ۱۴۳«امه وسطا» می باشد و معیاری که تمام رفتار افراد جامعه را می توان با آن سنجید و با رعایت آن یک فرد می تواند ادعای شیعه گری نماید که بدون آن هیچ فردی هر چند دارای منصب های دینی باشد نمی تواند ادعا کند که رفتاری شیعه داشته و پیرو
اهل البیت (ع) بوده است.
بنابر این شاخص «اعتدال» (رشد همگون استعدادهای فردی واجتماعی) از محوری ترین اندیشه تشیع (فرهنگ اکثر ایرانیان) حول محور فرد و جامعه است. و پرواضح است که اگر مردم و جوانان ما با آن آشنا گردند با سروجان خواهان آن می شوند. زیرا همواره مردم ایران اسلامی انسانهای حق طلب بوده و هستند.
اما امروز این اندیشه اصیل گرفتار اموری گردیده که چهره آن را زشت نموده است.
شاخص های واگرایی
از جمله اموری که موجب وهن این فرهنگ اصیل و متعالی شده، نوع تبلیغ و عدم توجه به جایگاه مبلغین می باشد. که برای نمونه به چند مورد آن اشاره می نماییم.
۱) زبان تدریس و تبلیغ: وقتی که به معارف قرآن مراجعه می نماییم می بینیم که قرآن برای هرگروهی از افراد با زبان خودشان (قصه، تاریخ، علوم تجربی، مسائل عقلی، امری عرفانی و...) معارف خود را بیان فرموده است. و هرکسی با هر نوع ابزار شناختی سراغ قرآن برود می تواند معارف قرآن را دریافت نماید. اما متاسفانه از دیر زمان زبان تبلیغ و مخصوص تدریس و تالیف دینی ما فلسفی و یا عرفانی گشته است. عرفان و فلسفه هرچند پسوند اسلامی داشته و از فرهنگ و معارف قرآن تغذیه نموده باشند، اما نمی توانند نماینده واقعی و تام معارف قرآنی گردند. و ازطرفی دیگر زبان آنها از یک صعوبت و سختی برخوردار است که فهم و درک آن را برای اکثر جوانان ما مشکل نموده است.
۲) سطحی نگری دردین؛ می دانیم که سطح عالی دین درکتاب و سنت و توضیح و تفسیر و تعبیر آن در زبان و اندیشه متکلمان و مفسران و متالهان قرار دارد. و لازم است که ما برای رسیدن به فهم و درک درست از دین به این سطح از دین دسترسی پیدا کنیم. اما آنچه در طول قرون اتفاق افتاده است و متاسفانه همچنان ادامه دارد این است که مردم با دینی بسیار سطحی احساسی و بدور از معرفت و تعمق آشنا هستند و این دین چنان با احساسات و عواطف آنها گره خورده که فکر اصلاح و تغییر آن را از امور محال می پندارند و متاسفانه اکثر جوانان ما بخاطر مشکلات تحصیلی (حاصل از حاکمیت دوران مدرن) نتوانسته اند. دین صحیح را دریافت نمایند و رویکرد جامع و همه جانبه نگرنست به دین داشته باشند و در نتیجه هنگام مواجه با اندیشه های بسیار دقیق علوم روز، در درون خود احساس ضعف نموده و زمینه کم توجهی دین در آنها فراهم می آید. اما اگر واقعا ما معارف قرآن را به آنها تعلیم می دادیم با اطمینان و سرفرازی اعلام می نمودند که علوم روز با همه پیش رفت هایش باید ایده های جدید خود را از قرآن دریافت نماید و این علوم برای اینکه به سطح عالی نظرهای قرآن برسد باید راههای بس طولانی را طی نماید.
۳) مبلغین دین؛ گرچه انتظار این بوده است که مردم مسلمان و شیعه مبلغینی که وجه امتیازشان «عقلانیت و عبودیت» و تسلط کامل بر قرآن است را آیینه معارف اسلامی بدانند و آنها را الگوی دینی خویش دانسته و مطالب و نظرات دینی خود را به آنها مستند کنند نه اینکه هر فردی که به گونه ای با نمادهای اسلامی سرکار دارد را الگوی اسلام بدانند و اعمال و رفتار خیر و شر آنها را به پای اسلام بگذارند. و ما برای نجات از این وضعیت و پاک نمودن اندیشه دینی خود از اوهام و تخیل بسیاری از افراد؛ باید بین مبلغین واقعی (اساتید طراز اول حوزه با متخصصین و محققینی دین و این گروه را با افرادی که فقط اجازه خواندن نماز و یا گفتن حدیث در مسجد را دارند و با مداحان و واعظان جدا نمایم. و با حفظ شأنیت و جایگاه هر کدام میزان انتظار خود را از آنها به اندازه توانشان و جایگاهشان قرار دهیم. و هیچگاه یک واعظ و یا مداح را در جایگاه یک محقق و متخصص و آنها را در جایگاه مبلغین واقعی دین قرار نداده و الگوی تمام نمای دین ندانیم.
۴) عدم تشخیص الگوی سیاست و دیانت؛ از امور دیگر که موجب سرخوردگی و سرگشتگی جوانان نسبت به دین می گردد. عدم تشخیص الگوی سیاسی و دینی و یا خلط بین شعار ارزشمند «عینیت سیاست و دیانت» با دینی دانستن رفتار سیاسی سیاستمداران است که اولی شعاری بحق و دومی بسیار نابجا و نابخردانه می باشد که متأسفانه امروز بخاطر عدم تفکیک میان این دو ضربه سهمگینی به پیکر اسلام خورده است و ممکن است که سخن معاندین به اسلام روزبه روز پررنگ تر گردد، که «با همراهی دیانت و سیاست و شکست این پروژه، در میان مؤمنین سرخوردگی بوجود می آید» و امروز هرچند عینیت سیاست و دیانت امری حق و مبارک است اما چون ما این شعار را بدون الگو رها کرده ایم. هر شخصی که در نظام انجام وظیفه می نماید بنحوی خود را الگوی این شعار می داند. و مردم و جوانان رفتار سیاسی آنها را که بر مبنای اعمال قدرت است به پای دین و انقلاب اسلامی می گذارند و از دین و انقلاب دلسرد می شوند. و موجب سرخوردگی آنها می گردد. بنابراین ما برای دوری از تحقق این امر ناپسند ناچاریم که به تفکیک حوزه عملکرد سیاسیون با دین بپردازیم.
نماینده این اندیشه (عینیت سیاست و دیانت) دو منصب ارزشمند دینی، رهبر و حاکم جامعه که وظیفه اجرای احکام دین و قانون اساسی را برعهده دارد و مراجع معظم تقلید که وظیفه تشخیص احکام دین و تطبیق آن با شرایط زمان و مکان را برعهده دارند می باشند. یعنی فقط سخنان و رفتار و اندیشه این دو منصب مهم دینی است که می تواند گویای همراهی دیانت و سیاست باشد (گرچه طبق قانون اساسی و عرف دینی ما این دو منصب نقد عام ندارند (زیرا رهبری توسط مجلس خبرگان رهبری و مراجع تقلید توسط مراجع دیگر حوزه مورد نقد و بررسی قرار می گیرند). اما یک سؤال اساسی مطرح است که ملاک و معیار تشخیص رفتار این بزرگان برای افراد عادی چیست و یا در اختلاف این بزرگان (دو مرجع و یا مرجعی با رهبر) علاوه بر قانون آیا ملاک دیگری وجود دارد که عامه مردم بتوانند راه صحیح را تشخیص دهند.
در پاسخ می توان گفت: گرچه قانون اساسی مطابق با اندیشه والای شیعه، تکلیف همگان را مشخص نموده است و در اختلافات، رأی و نظر رهبری در تشخیص مصلحت برنظر و رأی دیگران ارجحیت دارد و رفتار دیگران درراستای مطابقت و عدم مطابقت با تشخیص او سنجیده می شود. و مخالفت با او به هر صورت مورد پذیرش نیست. اما اگر بنا باشد ملاک فراگیر و عام پسند تری در تشخیص رفتار این دو منصب ارزشمند دینی ارائه گردد. همان ملاک و معیار تشیع در امر جامعه و فرد یعنی «اعتدال» (رشد همگون استعدادهای فردی و ارکان اجتماعی) می باشد یعنی هر رفتاری و کردار و اندیشه و سخنی که از این بزرگان در جهت «اعتدال» جامعه ابراز گردد امری دینی و شیعی و درعین حال سیاسی و مورد پذیرش عامه مردم مسلمان باید باشد و هر سخنی هرچند حق برخلاف مصلحت جامعه ابراز گردد از ناحیه دین قابل قبول نبوده «چنانکه گرچه خلافت حق حضرت علی(ع) بود اما برای مصلحت اسلام و جامعه مسلمین بیست و پنج سال سکوت کرد و از این منصب کناره گیری نمود.
و اما در افراد دیگر (غیر از رهبری و مرجعیت) هرچند از سابقه و مرتبه مذهبی و دینی برخوردار باشند و از لحاظ شخصی انسانهای بسیار وارسته و اخلاقی و دینی باشند. اگر در امر حکومتی شرکت نموده و ملاک رفتار آنها «اعمال قدرت» است. کردار آنها از حیطه سنجش مذهبی و دینی خارج شده و نباید آنها را نماینده مذهب و دین دانست. تا خیر و شر رفتارشان از مذهب دور بماند. امری که امروز نه در سطح جامعه به آن توجه می شود و نه سیاسیون خواهان آن هستند. بلکه برعکس هر سیاستمداری سعی می نماید با بکارگیری نمادهای دینی خود را نماینده مذهب و دین معرفی نماید و از قدرت مذهب به نفع خود یا گروه خویش بهره ببرد. و این همان امری است که تاکنون موجب ضربه غیر قابل جبرانی به دین و مذهب شده است و گروهی از متدینین و جوانان را از دین دلسرد نموده و عده ای را به مخالفت با شعار همراهی سیاست و دیانت واداشته است. اگر این روند ادامه یابد که به نظر می رسد زمانی برای پایان این سوءاستفاده نمی توان نشان داد، دیر و یا زود در مخالفین همراهی دیانت و سیاست، موافقین عینیت «سیاست و دیانت» غلبه خواهند کرد و فرهنگ مسلط بر جامعه خواهند شد.