21-08-2016، 8:35
تو هر شب بی ادعا در من شعر می شوی . . .
و من هر روز مغرورانه پز شاعر بودنم را میدهم ...!
دستت را بیاور
مردانه و زنانه اش را بی خیال
دست بدهیم به رسم کودکی
قرار است هوای هم را / بی اجازه داشته باشیم ...!
"ع ش ق"
واژه ی غریبیست عشق...
لحظه ای آبادت میسازد، لحظه ای ویران!
لحظه ای پادشاهی، لحظه ای گدا
پر است از فراز و نشیب، دوری و نزدیکی
تضاد و تفاهم، شک و یقین...
عجیب قدرتمند است و جادو میکند!
خانه ات آباد، ویرانگر لحظه هایم
برقرار باشی در دلم تا همیشه
ای فاتح شبهای با تو بودنم
... ای عشق...
دلم آرامش دریایی میخواهد !
که در پس تلاطم موجهایش
صدای عشق نوازشگر لحظه هایم باشد...
" دلم تو میخواهد "
با لبخند یاسی ات....
که به یکباره مست میکند
تمام مرا...
عشق های افراطی بلوغ،
عزیزم های کلیشه ای،
وابستگی های کودکانه
... نمیخواهم...
دلم تویی میخواهد که سکوتم را معنی کند...
آه... ای فرشته ی زیبایِ من
تو که می دانی عاشق ترین قلب دنیا
در سینه ی کدام شاعر می تپد؟!
نگران هیچ چیز نباش!
«سرنوشت حریف عشق نیست»
آخر چه کسی این افسانه را باور می کند !
که فقط با یک بوسه ی ساده
تو زمینی شده ای
و من...
بال در آورده ام؟!
صدایت میزنم ...
پرستوها لال میشوند .
نگاهت میکنم ...
شب رنگش را به چشمان تو میبخشد .
دست هایت را
میگیرم ...
خورشید جلوی پاهای من زانو میزند .
در آغوشت آمدم ...
دیگر ادامه ی شعر یادم رفت....
دل همین است دیگر ...
می نشیند برای خودش رویا میبافد .
آرزوهای بی جا می کند ...
مثل آرزوی بوییدن عطر گس زنانه ات
مثل آرزوی بوسه های حریصانه و تکثیر شیرین یک گناه در آغوشت
مثل عاشقانه تسلیم شدن مقابل هوس هایت !
مثل ...
میدانی ! ؟
باز هم آسمان و ریسمان بافته ام !
تمامی ماجرا همین است :
من جز تو هیچ آرزویی ندارم !
گذار بگویم :
آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم !
که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی ...
" تو ادامه ی وجود منی "
دل من با تو آرام گرفت
این نوشته های گاه و بی گاه
قلب من است برای تشکر از تو
که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی
صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم کردی
و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی ...
تسکینم دادی
من نمی دانم چه شد یا از کجا پیدا شدی !
فقط خوب کردی ادامه ی وجود من شدی
. . . خوب کردی !
و من هر روز مغرورانه پز شاعر بودنم را میدهم ...!
دستت را بیاور
مردانه و زنانه اش را بی خیال
دست بدهیم به رسم کودکی
قرار است هوای هم را / بی اجازه داشته باشیم ...!
"ع ش ق"
واژه ی غریبیست عشق...
لحظه ای آبادت میسازد، لحظه ای ویران!
لحظه ای پادشاهی، لحظه ای گدا
پر است از فراز و نشیب، دوری و نزدیکی
تضاد و تفاهم، شک و یقین...
عجیب قدرتمند است و جادو میکند!
خانه ات آباد، ویرانگر لحظه هایم
برقرار باشی در دلم تا همیشه
ای فاتح شبهای با تو بودنم
... ای عشق...
دلم آرامش دریایی میخواهد !
که در پس تلاطم موجهایش
صدای عشق نوازشگر لحظه هایم باشد...
" دلم تو میخواهد "
با لبخند یاسی ات....
که به یکباره مست میکند
تمام مرا...
عشق های افراطی بلوغ،
عزیزم های کلیشه ای،
وابستگی های کودکانه
... نمیخواهم...
دلم تویی میخواهد که سکوتم را معنی کند...
آه... ای فرشته ی زیبایِ من
تو که می دانی عاشق ترین قلب دنیا
در سینه ی کدام شاعر می تپد؟!
نگران هیچ چیز نباش!
«سرنوشت حریف عشق نیست»
آخر چه کسی این افسانه را باور می کند !
که فقط با یک بوسه ی ساده
تو زمینی شده ای
و من...
بال در آورده ام؟!
صدایت میزنم ...
پرستوها لال میشوند .
نگاهت میکنم ...
شب رنگش را به چشمان تو میبخشد .
دست هایت را
میگیرم ...
خورشید جلوی پاهای من زانو میزند .
در آغوشت آمدم ...
دیگر ادامه ی شعر یادم رفت....
دل همین است دیگر ...
می نشیند برای خودش رویا میبافد .
آرزوهای بی جا می کند ...
مثل آرزوی بوییدن عطر گس زنانه ات
مثل آرزوی بوسه های حریصانه و تکثیر شیرین یک گناه در آغوشت
مثل عاشقانه تسلیم شدن مقابل هوس هایت !
مثل ...
میدانی ! ؟
باز هم آسمان و ریسمان بافته ام !
تمامی ماجرا همین است :
من جز تو هیچ آرزویی ندارم !
گذار بگویم :
آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم !
که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی ...
" تو ادامه ی وجود منی "
دل من با تو آرام گرفت
این نوشته های گاه و بی گاه
قلب من است برای تشکر از تو
که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی
صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم کردی
و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی ...
تسکینم دادی
من نمی دانم چه شد یا از کجا پیدا شدی !
فقط خوب کردی ادامه ی وجود من شدی
. . . خوب کردی !