امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نامش را محمد بگذار!

#1
روزگاری بود كه شهر مكه را خشك سالی فرا گرفته بود و قریش و ساكنان این شهر، در تنگی به سر می بردند. هر چند مكیان از راه تجارت و بازرگانی به ثروت رسیده بودند؛ پول داشتند؛ زر و زیور داشتند؛ ولی آب و نان نداشتند؛ گرسنگی و تشنگی، آنها را می آزرد.
ناگهان اوضاع دگرگون گردید. آسمان باریدن گرفت. حوض های چرمین كه یادگار هاشم بود، از آب پر شد. سبزی و خرمی، سرزمین مكه و كوهستان خشك پیرامون آن را فرا گرفت. زردی چهره ها و رخسارها، به گلگونی تبدیل گردید؛ به طوری كه قریش، آن سال را سال خرمی نام نهاد.
دگرگونی اوضاع، ناگهانی بود؛ چون به طور سریع انجام شد. دانشوران پی بردند كه نشانه ای است از رحمتی عظیم بر این شهر؛ چون خشك سالی، دورانی دارد و سال ها طول می كشد تا ترسالی پدید آید. تغییر ناگهانی، خشك سالی را بر هم زد و ترسالی را ارمغان آورد و این، بر خلاف سنت طبیعت بود و مژده ای بود كه مهر ازلی را اعلام می داشت و چنین خبر می داد: عروس عبدالمطلب، آمنه دختر وهب، به رحمهٔ للعالمین باردار گردیده است؛ رحمتی كه میلیاردها بشر از آن برخوردار خواهند شد.
رؤیای پیر قریش
وقتی عبدالمطلب در حِجْر اسماعیل خوابیده بود، خوابی دید كه مضطرب و پریشان گردید و برای تعبیر خوابش، نزد كاهنی رفت. كاهن از چهره پیر قریش به اضطراب درونی و پریشانی وی پی برده، پرسید: «سید عرب را چه شده كه رنگش پریده است»؟
عبدالمطلب گفت: «خوابی دیدم كه مرا پریشان ساخته است. درختی تناور دیدم كه از پشت من روییده، سر به آسمان كشیده، شاخه هایش به شرق و غرب رسیده، نوری از آن می تابید؛ چندین برابر نور خورشید. عرب و عجب را دیدم كه در پیشگاه او، سر به سجده فرود آوده اند و دمادم، عظمتش گسترده تر می گردید. گروهی از قریش را دیدم كه می خواستند این درخت را قطع كنند؛ وقتی بدان نزدیك می شدند، جوانی زیبا را دیدم كه جامه ای پاكیزه بر تن داشت و از درخت دفاع می كرد و قریشیان را كیفر می داد».
كاهن عرب از شنیدن این رؤیا، در فكر فرو رفت و سپس گفت: «اگر چنین خوابی دیده باشی، پسری از نسل تو خواهد آمد كه پیغمبر خواهد شد و جهانی پیروش خواهند بود».
سروش درِ گوشی
بانوی بانوان، آمنه دخت وهب، چنین حكایت می كند:
وقتی كه به فرزندم باردار شدم، سروشی به گوشم رسید كه می گفت: تو به پیشوای بشر، باردار شده ای؛ وقتی كه بدین جهان قدم گذارد، بگو: «بارالها! این نوزاد یگانه را در پناه خودت قرار می دهم تا از شرّ دشمنانش محفوظش بداری». سپس گفت: «نامش را محمد بگذار».
میلاد
هنوز یك سال از هجوم سپاه فیل نگذشته بود. قحطی، سپری شده، خرّمی، سراسر كوهستان مكه را فرا گرفته بود؛ به طوری كه در تاریخ مكه، چنین خرمی ای دیده نشده بود و ساكنانش در بهترین خوشی و سعادت می زیستند. در چنین زمانی، در هفدمین روز ماه ربیع الاول و در سپیده دم این روز، نوزادی بی نظیر، بدین جهان قدم گذارد. این هفدهم، با هفدهمین روز دی ماه پارسی، برابر بود و ۴۲ سال از شهریاری انوشیروان، شاهنشاه ایران، می گذشت.۱
مادر این نوزاد، بانوی بانوان، آمنه، دخت وهب بود و پدرش، عبدالله، پورِ عبدالمطلب كه از دنیا رفته بود و فرزند خود را ندید.
هنگامی كه آمنه را درد زاییدن گرفت، بانوی بزرگوار، فاطمه دختر اسد را آگاه كرد. فاطمه، همسر ابوطالب، برادر عبدالله، پدر نوزاد بود. فاطمه حاضر شد و به پرستاری آمنه پرداخت.
آمنه چنین می گوید: «هنگامی كه پسرم دیده بدین جهان گذارد، نوری درخشیدن گرفت كه من استخر فارس و كاخ های بُصرای شام را دیدم». این مكاشفه ای برای آمنه بود؛ در ساعت میلاد فرزندش.
آمدن نورسیده را به نیای بزرگوارش خبر دادند. پیر قریش، به یاد جوان ناكامش، عبدالله افتاد و اشك در دیدگانش حلقه زد؛ به سرعت به دیدار نوزاد شتافت و در آغوشش گرفت و بوسیدن آغاز كرد. آمنه سروشی را كه هنگام باردار شدن به گوشش رسیده بود، برای پدر شوهر بیان كرد. پیر قریش، نوزاد را بغل كرده، به درون كعبه برد و به نیایش پرداخت و برای نوزاد، دعا كرد و خدا را از این عطیه گرانبها، سپاس گفت و شكر الهی را به جا آورد و سپس نوزاد را آورد و به مادرش سپرد.
عبدالمطلب در هفتمین روز ولادت نوزاد، گوسفندی كشت و بستگانش را دعوت كرد. از او پرسیدند: «این میهمانی، برای چیست»؟ گفت: «برای احمد است». پرسیدند: «چرا احمدش می خوانی»؟ گفت: «چون آسمانیان و اهل زمین او را می ستایند».
فاطمه دخت اسد، پس از آن كه آمنه فارغ شد، نزد شوهرش رفت و به ابوطالب مژده داد كه برای برادر ناكامت، پسری متولد شده است. رادمرد عرب به وی گفت: «سی سال دیگر، تو نیز پسری خواهی آورد همانند این نوزاد؛ جز این كه او پیغمبر نیست».۲ ابوطالب، پیغمبر نبود؛ ولی مانند پدر، راهی به جهان دگر و عالم بالا داشت و دریچه ای از غیب، بر او باز بود. ابوطالب، نوزاد را می شناخت و وحی او را هم.
پرسشِ دانشمند یهود
روز میلاد نوزاد مقدس، دانشمندی از یهود، نزد سران قریش آمد و از آنها پرسید: «برای شما در این شب، نوزادی متولد شده است»؟ گفتند: «مگر چه شده است»؟ گفت: «دیشب در این شهر یا در فلسطین، نوزادی آمده كه نامش احمد است». قریشیان به تكاپو پرداختند و از نوزاد آمنه آگاه شدند و گفتند: «آری، دیشب در میان ما، پسری متولد شده است». دانشمند یهود گفت: «به من نشانش دهید» و نشانش دادند. وقتی چشمش به نوزاد افتاد و مُهر نبوت را میان دو شانه اش نگریست، حالش دگرگون شده، گفت: «پیامبری، از میان اسرائیلیان رفت».
حوادث شگرف
هنگامی كه نوزاد مقدس، قدم بدین جهان گذارد، حوادثی بزرگ و ناگهانی در جهان رخ داد كه تاریخ نگاران، همگی بر آنها نظر دارند و عبارتند از:
۱) كاخ شهریاران ایران لرزید و چهارده كنگره آن فرو ریخت.
۲) آتشكده پارس، خاموش شد. این آتشكده، هزاران سال بود كه می سوخت و دمی خاموش نشده بود و یك باره خاموش گردید. موبدانی كه در خدمت آتشكده كار می كردند، سالیان دراز، هیزمش را فراهم می ساختند و نمی گذاشتند كه خاموش گردد.
۳) دریاچه ساوه فرو نشست.
۴) بت هایی كه در جهان بود، همگی به رو بر زمین افتادند.
۵) شاهان جهان، در آن روز، لال گردیدند و از سخن گفتن ناتوان شدند.
۶) تخت های سلاطین، خود به خود واژگون گردید.
۷) رود سماوه،۳ پس از سال ها خشكی، جوشید و پرآب گردید.
۸) بت هایی كه درخانه كعبه گذارده شده بود، سرنگون شدند.
این حوادث ناگهانی، هشداری از سوی فرستنده پیغمبر خاتم بود تا بشر پی برد كه در آستانه تحول بزرگی است و در عین حال، معجزاتی برای این مولود مقدس بود. این حوادث، خبر می داد كه جاهلیت و نادانی، باید سپری شود و دانش و بینش، باید آغاز گردد.
ترقیات علمی مهمی كه پس از ظهور پیغمبر خاتم، در این هزار و اندی سال در زندگانی بشر پدید آمده، با گذشته چندین هزار ساله پیش از آن حضرت، قابل مقایسه نیست. كتاب هایی كه در اخلاق، فلسفه و علوم و فنون گوناگون در این زمان نوشته شده، صدها میلیون برابر كتاب هایی است كه بشر پیش از ظهور پیغمبر خاتم، نوشته بود. پس از این عصر بود كه علوم انسانی و تجربی، تكاملی بی سابقه یافتند. عالمان و دانشورانی كه در این هزار و اندی سال پیدا شده اند، هزارها برابر دانشورانی هستند كه در آن چند هزار سال بوده اند و شاعران و نویسندگانی كه در این چهارده قرن آمده اند، در طول قرن های گذشته، نظیرشان دیده نشده است.
در حوادثی كه هنگام ولادت پیغمبر خاتم رخ داده، رازهایی نهفته است كه شاید ناگشوده بمانند.
سرسبزی و خرمی مكه پس از خشك سالی، هنگام باردار شدن آمنه، مژده دهنده نزدیكی ظهور پیغمبر خاتم بود؛ باشد كه بشر، هوشیار گردد و این دعوت را بپذیرد و بداند كه ارمغان سعادت و خوشبختی در راه است.
لرزیدن كاخ پادشاه ایران، لال شدن شهریاران و واژگون گردیدن تخت سلاطین، آژیری برای ستمكاران و مژده ای برای ستمكشان بود. اینها خبر از ظهور پیامبری می دادند كه برای ایجاد حكومت عدل و داد در جهان، قیام می كند و به وسیله دعوت و ایجاد رشد و تكامل بشر، اهداف خود را عملی می سازد؛ نه به وسیله زور و فشار.
اینها هشدارهایی بود تا خسرو انوشیروان بداند كه حكومت ساسانی، رفتنی است و روزهای واپسین خود را می گذراند و دانشوران جهان پی برند كه حكومت های عنصری و نژادی، نابود خواهند شد و توحید و یگانگی بشر آغاز خواهد شد.
سرنگونی بت ها، از دعوت این پیامبر خبر می دهد؛ زیرا این دعوت، دعوتی است بت شكن. باید بت پرستی از میان بشر برود؛ خواه بت های سنگی و خواه بت های گوشتی. فرعون صفتانی كه به نام حزب یا مذهب، بر مردم مسلط شده اند، باید محو گردند و خداپرستان، به جای آنها، سرتاسر جهان را، حاكم شوند.
آتشكده فارس خاموش شد؛ آتشكده ای كه هزار سال می سوخت؛ تا بشر بداند قدرتی وجود دارد كه بالاتر و برتر از قدرت آتش هزار ساله ای است كه هزاران بشر نگذاشتند خاموش شود. فرستنده پیغمبر خاتم، قدرتش بالاتر از قدرت قوای طبیعی است. خاموش شدن ناگهانی چنان آتشی كه از نظر عادی محال است، نشان دهنده قدرت خدایی است كه می تواند خاموشش كند؛ همان گونه كه برای ابراهیم خلیل علیه السلام كرد.
پرآب شدن رود سماوه، پس از سالیان درازی خشكی، خبر می دهد كه تشنه كامان زلال حقیقت، ناامید نشوند و همیشه امیدوار باشند؛ یأس و نومیدی را كنار گذارند و بدانند كه رحمت حق، فراموششان نخواهد كرد.
فرو رفتن دریاچه ساوه می رساند كه آب، آفریده ای است از آفریدگان؛ پدید می آید و ناپدید می شود و قدرت بر حفظ حیات خود ندارد؛ با آن كه حیات بخش گیاه، حیوان و انسان است. موجودی كه تنواند خود را از گزند حوادث محفوظ نگه دارد، چگونه می تواند دیگری را از گزند، محفوظ بدارد؟ قدرت نامتناهی از آن پدیدآورنده آب است كه در یك لحظه، دریاچه ساوه را خشك می كند و رود سماوه را پرآب می سازد؛ در حالی كه همه آب های جهان، آتش های جهان و پادشاهان جهان، چنین قدرتی ندارند.
مجموع این حوادث شگرف، برای هوشیار شدن و بیدار شدن بشر است تا موحد و یكتاپرست شود و خدایان وبت های مصنوع خود را به دور اندازد.
نقل قول: ۱. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵؛ باید تولد آن حضرت، سال ۵۷۳ میلادی باشد؛ چون جلوس انوشیروان بر تخت شاهی، در سال ۵۳۱ میلادی بوده است.
۲. اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجه، ص ۴۵۲؛ اثبات الهداهٔ، ج ۱، ص ۱۵۳.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  تفاوت حضرت محمد (ص) و کوروش !!
  برهنه میشود گلشیفته ایا نامش ازادیست؟همه چی داره
  چرا به حضرت محمد(ص) اباالقاسم می گویند؟
  چرا فقط به امام رضا (ع) لقب «عالم آل محمد» داده شد؟
Lightbulb بیان امام مهدی ناصر محمد یمانی درباره اراده خداوند در"رستاخیز اول" (بعث اول) گروهی از
  چهار برتری حضرت محمد (ص) بر دیگر پیامبران
  رحلت حضرت محمد (ص)
  حکایتی عجیب از علم امام محمد باقر(ع)
  نظر امام محمد باقر درباره ایرانیان منتظر/پاسخ قاطع کودک چهارساله به یزید
  به مقدسات من احترام بگذار...!

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان