28-10-2014، 21:27
هرچه بیشتر منفیبافی میكنیم و راهی هم برای رهاساختن آن نمییابیم انرژی خود را راكد نگه میداریم.وقتی درگیر منفیبافی میشویم ممكن است سعی كنیم اعتماد و اطمینان داشته باشیم ولی وقتی دست به كاری خطیر میزنیم، همچنان دستخوش اضطراب و سردرگمی میشویم؛ بدینترتیب اعتمادبهنفس ما زائل شده است. ما آرزوی درونیمان را برای فعالیت بیشتر و پیشرفتكردن احساس میكنیم ولی متوجه میشویم عقب نگه داشته شدهایم.
اما وقتی درگیر منفیبافی میشویم، شاید دلمان بخواهد شاد باشیم ولی احساس میكنیم كه با افسردگی و تأسفخوردن برای خود، بیشتر در خود غرق میشویم. لذت ما كم میشود و احساس میكنیم میل درونیمان شادبودن است اما آن را نمییابیم. این فرایند در افرادی با حساسیت كمتر كه از كمبودهای خود بیاطلاع هستند، متفاوت است. آنها تاحدودی شاد هستند ولی این افراد از دیرباز مفهوم لذتبردنهای واقعی را از بین بردهاند.
فراموش نكنیم وقتی منفیبافی میكنیم ممكن است بخواهیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم ولی هنوز گرفتار احساس گناه و بیارزشی هستیم. ما نمیتوانیم خلوص، معصومیت و خوبی را كه حاصل آن است احساس كنیم.
ما به خاطر اشتباهات گذشتهمان احساس تباهی و بیهودگی میكنیم و نمیتوانیم خودمان را ببخشیم. در نتیجه احساس میكنیم در قبال دیگران مسئول هستیم. اگر هنگام كودكی برای اشتباهاتمان تنبیه میشدیم ممكن است خودمان هم مجازاتكردنمان را ادامه دهیم.
روحهای حساس، منفیگرایی دیگران را به درون خود میكشند چون آنها بیشتر در معرض خطر هستند. منفیگرایی كه آنها احساس میكنند تركیبی از منفیبافیهای خودشان همراه با منفیبافیهای دیگران است. آنها مانند اسفنج به هر جا كه میروند منفیبودن و احساسات منفی دیگران را به درون خود میكشند.
اما چیزی كه به دیگران اجازه میدهد حساسیت كمتری داشته باشند توانایی فرونشاندن احساسات است. بعضی افراد هنگام عصبانیت نیاز ندارند احساساتشان را مورد بررسی قرار دهند تا به احساس بهتری برسند. این افراد فقط میخواهند احساساتشان را انكار كنند یا نپذیرند و سرانجام به راه خودشان بروند. این روش برای افرادی كه حساسیت كمتری دارند مفید است ولی برای كسانی كه حساسترند نمیتواند مفید واقع شود