23-10-2014، 10:58
بدون شک پس از اعتقاد به وجود خدا، اعتقاد به معاد مهم ترین آموزه ادیان است. ممکن است کیفیت و چگونگی حیات پس از مرگ در ادیان مختلف متفاوت ترسیم شده باشد، اما وجود اختلاف در مختصات ترسیمی معاد در ادیان مختلف نباید ما را از این حقیقت غافل کند که اعتقاد به معاد، گزاره مشترک بین همه ادیان است. از دیدگاه اسلام حیات دنیوی دارای اصالت بالذات نیست.
در بهترین حالت، دنیا بستری مناسب برای کسب حیات اخروی سعادتمند است. اسلام اگرچه اشکال افراطی رهبانیت و دنیاگریزی را انحراف می داند اما پیروان خود را هشدار داده تا مبادا در غوغای زندگی دنیوی این اصل را از یاد ببرند که تمام آنچه در این جهان وجود دارد ممکن است دامی باشد برای غفلت از آخرت. فرد مسلمان نمی تواند بدون دغدغه به دنیا رو کند و از آن نهایت کامجویی را ببرد، زیرا دینش همواره با نهایت تأکید به او زنهار می دهد که مراقب عاقبت خود باشد و هیچ گاه از آن غفلت نکند و بداند که حیات این جهانی به او اعطا شده است تا با سامان دادن مناسب آن، حیات آن جهانی اش را تأمین کند. این همه تعابیری که در دین اسلام با تأکید به کار رفته و دنیا را مقدمه ای برای آخرت دانسته (از جمله تعبیر «الدنیا مزرعئ الاخره») نشان دهنده آن است که آن جهان، اصل و این جهان، به تبع آن دارای اهمیت است.
با گذار از دوران سنت و ورود به دوران مدرن و تغییر ارزش های بنیادین طی این گذار، اولویت بین این جهان و آن جهان به یکی از مواضع اختلاف جدی بین انسان سنتی و انسان مدرن تبدیل شد. در این تبدیل ارزش ها بسیاری از هرم های ارزشی وارونه گشت و جای رأس و قاعده عوض شد. طی یکی از این وارونه سازهای ارزشی، بهره مندی از دنیا برای انسان مدرن به یک اصل تبدیل شد.
این حقیقت را نمی توان انکار کرد که همه تلاش انسان مدرن در راه رسیدن به یک زندگی این جهانی خوب است؛ هر چند ممکن است صفت خوب در اینجا تنها به جنبه های ظاهری و مادی منحصر نشود، اما به هر حال برای انسان مدرن، دنیا و زیست بهتر در آن، یک اصل است. حال آنکه در آموزه های ادیان، کسب آخرت خوب یک اصل است.
در ادیان، صرف کسب حیات دنیوی مرفه حتی با رعایت همه مسائل اخلاقی به تنهایی بی اهمیت است، مگر آنکه زمینه ساز سعادت اخروی گردد.
آنچه در رنسانس اتفاق افتاد، این بود که موجدین دوران مدرن با وعده تحقق دنیای بهتر (هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی؛ دنیایی مرفه تر و همچنین انسانی تر)، شاید حتی ناخواسته به تخریب بنیان آخرت دست زدند.
بزرگ ترین هزینه ای که مدرنیزم بر انسان معاصر تحمیل کرد، غفلت از مرگ بود. توجه به مرگ واقعیتی بود که در قالب اعتقاد به معاد همواره مبنا و پایه محکمی برای افعال اخلاقی جوامع بشری طی تاریخ می ساخت؛ پایه ای که اندیشه مدرن با تخریب آن هنوز تاکنون نتوانستــه است جایگزین مناسبی برای آن دست و پا کند. امروزه افراد در جوامع مدرن و در هیاهوی زندگی خود کمتر متوجه این معنا هستند که به رغم تمتع از همه مواهب دنیای زیبایی که آن را با صرف کوشش مضاعف ساخته اند، این حقیقت را نادیده می گیرند که زندگی به ناگاه پایان می یابد و در پس آن چیزی انتظار ما را می کشد که باید بجد مراقب آن باشیم، علاوه بر این که کامجویی های ناپایداری که انگیزه ما در نادیده گرفتن دیگران و ستم در حق آنها شده، با تضعیف فعل اخلاقی مایه و منشأ رنج ما نیز گردیده است. به عبارت دیگر، آن غفلت مذمومی که ادیان همواره ما را از درغلتیدن در آن زنهار می دادند، امروزه به واقع دامنگیر انسان مدرن شده است.
چرا این اتفاق افتاد و پایه های نظری آن چه بود؟ انسان مدرن پس از گذار از دوران سنت، گزاره معاد را به علت ابتنای بر پیش فرض های متافیزیکی متعدد که در چارچوب عقل انتقادی جدید قابل تبیین نبود، به گزاره ای رانده شده از فضای فکری خود تبدیل کرد. اما اگر اعتقاد به معاد را گزاره متافیزیکی بدانیم که پذیرش مقدمات آن برای انسان مدرن عقل گرا چندان ساده نیست، نمی توانیم این سخن را در ارتباط با حقیقت ملموس مرگ بیان کنیم. مرگ حقیقتی انکارناپذیر است اما انسان مدرن محاسبه این امر محتوم را در معادلات خود فراموش کرده است و با لجاجت خاصی آن را نادیده می گیرد.
در یک جامعه مدرن تلاش بلیغی به کار می رود تا از اندیشیدن و حتی حس کردن این حقیقت اجتناب ناپذیر باز داشته شویم. تمام مظاهری که می توانند چنین حقیقتی را به ما یادآور شوند، تعمداً از دید ما پنهان نگه داشته می شوند.
در معماری قبرستان ها این تلاش بخوبی قابل مشاهد است. اگر روزگاری عرفای ما به قبرستان ها می رفتند تا با خوابیدن در گورهای خالی غفلت خود را از مرگ بزدایند، امروزه رفتن به قبرستان ها دیگر خاصیت تذکردهنده خود را از دست داده است، زیرا قبرستان ها نیز مانند هر جای دیگر یک جامعه مدرن چنان تزئین می شوند که حس به زندگی و توجه به مواهب دنیوی را در ما برانگیزند و با توجه به زیبایی دنیا و فریبندگی آن غفلت از مرگ و هشداردهندگی آن را موجب گردند. با آنکه حتی از نظر انسان مدرن حقیقت مرگ مانند اعتقاد به معاد یک گزاره متافیزیکی غیرقابل اثبات عقلانی نیست، اما امروزه او تمام تلاش خود را در فراموش کردن آن به کار می برد.
توجه به حقیقت مرگ از آن رو نیست که ما را از تلاش برای زیستی درخور باز دارد و دنیاگریزی های رهبانی گذشته را تشویق و ترویج کند. بلکه اگر مرگ اندیشی در اندیشه ما نفوذ داشته باشد، رنگ خاصی به زندگی ما خواهد زد. چنانچه غیبت عنصر مرگ اندیشی از نظام اندیشگی انسان مدرن مسائل نظری و مشکلات عملی فراوانی را ایجاد کرده است، توجه به آن و اجتناب ناپذیر بودنش می تواند در تلطیف و مهار آرزوهای مخرب انسانی که حد و مرز نمی شناسند و در نتیجه، در ترویج معنویت در یک جامعه و گسترش اخلاق بسیار مؤثر باشد.
کارکرد مرگ اندیشی در کنار توجه به زندگی، به معنای مجهز کردن انسان عقل گرا به معنویت و اخلاق است.
در بهترین حالت، دنیا بستری مناسب برای کسب حیات اخروی سعادتمند است. اسلام اگرچه اشکال افراطی رهبانیت و دنیاگریزی را انحراف می داند اما پیروان خود را هشدار داده تا مبادا در غوغای زندگی دنیوی این اصل را از یاد ببرند که تمام آنچه در این جهان وجود دارد ممکن است دامی باشد برای غفلت از آخرت. فرد مسلمان نمی تواند بدون دغدغه به دنیا رو کند و از آن نهایت کامجویی را ببرد، زیرا دینش همواره با نهایت تأکید به او زنهار می دهد که مراقب عاقبت خود باشد و هیچ گاه از آن غفلت نکند و بداند که حیات این جهانی به او اعطا شده است تا با سامان دادن مناسب آن، حیات آن جهانی اش را تأمین کند. این همه تعابیری که در دین اسلام با تأکید به کار رفته و دنیا را مقدمه ای برای آخرت دانسته (از جمله تعبیر «الدنیا مزرعئ الاخره») نشان دهنده آن است که آن جهان، اصل و این جهان، به تبع آن دارای اهمیت است.
با گذار از دوران سنت و ورود به دوران مدرن و تغییر ارزش های بنیادین طی این گذار، اولویت بین این جهان و آن جهان به یکی از مواضع اختلاف جدی بین انسان سنتی و انسان مدرن تبدیل شد. در این تبدیل ارزش ها بسیاری از هرم های ارزشی وارونه گشت و جای رأس و قاعده عوض شد. طی یکی از این وارونه سازهای ارزشی، بهره مندی از دنیا برای انسان مدرن به یک اصل تبدیل شد.
این حقیقت را نمی توان انکار کرد که همه تلاش انسان مدرن در راه رسیدن به یک زندگی این جهانی خوب است؛ هر چند ممکن است صفت خوب در اینجا تنها به جنبه های ظاهری و مادی منحصر نشود، اما به هر حال برای انسان مدرن، دنیا و زیست بهتر در آن، یک اصل است. حال آنکه در آموزه های ادیان، کسب آخرت خوب یک اصل است.
در ادیان، صرف کسب حیات دنیوی مرفه حتی با رعایت همه مسائل اخلاقی به تنهایی بی اهمیت است، مگر آنکه زمینه ساز سعادت اخروی گردد.
آنچه در رنسانس اتفاق افتاد، این بود که موجدین دوران مدرن با وعده تحقق دنیای بهتر (هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی؛ دنیایی مرفه تر و همچنین انسانی تر)، شاید حتی ناخواسته به تخریب بنیان آخرت دست زدند.
بزرگ ترین هزینه ای که مدرنیزم بر انسان معاصر تحمیل کرد، غفلت از مرگ بود. توجه به مرگ واقعیتی بود که در قالب اعتقاد به معاد همواره مبنا و پایه محکمی برای افعال اخلاقی جوامع بشری طی تاریخ می ساخت؛ پایه ای که اندیشه مدرن با تخریب آن هنوز تاکنون نتوانستــه است جایگزین مناسبی برای آن دست و پا کند. امروزه افراد در جوامع مدرن و در هیاهوی زندگی خود کمتر متوجه این معنا هستند که به رغم تمتع از همه مواهب دنیای زیبایی که آن را با صرف کوشش مضاعف ساخته اند، این حقیقت را نادیده می گیرند که زندگی به ناگاه پایان می یابد و در پس آن چیزی انتظار ما را می کشد که باید بجد مراقب آن باشیم، علاوه بر این که کامجویی های ناپایداری که انگیزه ما در نادیده گرفتن دیگران و ستم در حق آنها شده، با تضعیف فعل اخلاقی مایه و منشأ رنج ما نیز گردیده است. به عبارت دیگر، آن غفلت مذمومی که ادیان همواره ما را از درغلتیدن در آن زنهار می دادند، امروزه به واقع دامنگیر انسان مدرن شده است.
چرا این اتفاق افتاد و پایه های نظری آن چه بود؟ انسان مدرن پس از گذار از دوران سنت، گزاره معاد را به علت ابتنای بر پیش فرض های متافیزیکی متعدد که در چارچوب عقل انتقادی جدید قابل تبیین نبود، به گزاره ای رانده شده از فضای فکری خود تبدیل کرد. اما اگر اعتقاد به معاد را گزاره متافیزیکی بدانیم که پذیرش مقدمات آن برای انسان مدرن عقل گرا چندان ساده نیست، نمی توانیم این سخن را در ارتباط با حقیقت ملموس مرگ بیان کنیم. مرگ حقیقتی انکارناپذیر است اما انسان مدرن محاسبه این امر محتوم را در معادلات خود فراموش کرده است و با لجاجت خاصی آن را نادیده می گیرد.
در یک جامعه مدرن تلاش بلیغی به کار می رود تا از اندیشیدن و حتی حس کردن این حقیقت اجتناب ناپذیر باز داشته شویم. تمام مظاهری که می توانند چنین حقیقتی را به ما یادآور شوند، تعمداً از دید ما پنهان نگه داشته می شوند.
در معماری قبرستان ها این تلاش بخوبی قابل مشاهد است. اگر روزگاری عرفای ما به قبرستان ها می رفتند تا با خوابیدن در گورهای خالی غفلت خود را از مرگ بزدایند، امروزه رفتن به قبرستان ها دیگر خاصیت تذکردهنده خود را از دست داده است، زیرا قبرستان ها نیز مانند هر جای دیگر یک جامعه مدرن چنان تزئین می شوند که حس به زندگی و توجه به مواهب دنیوی را در ما برانگیزند و با توجه به زیبایی دنیا و فریبندگی آن غفلت از مرگ و هشداردهندگی آن را موجب گردند. با آنکه حتی از نظر انسان مدرن حقیقت مرگ مانند اعتقاد به معاد یک گزاره متافیزیکی غیرقابل اثبات عقلانی نیست، اما امروزه او تمام تلاش خود را در فراموش کردن آن به کار می برد.
توجه به حقیقت مرگ از آن رو نیست که ما را از تلاش برای زیستی درخور باز دارد و دنیاگریزی های رهبانی گذشته را تشویق و ترویج کند. بلکه اگر مرگ اندیشی در اندیشه ما نفوذ داشته باشد، رنگ خاصی به زندگی ما خواهد زد. چنانچه غیبت عنصر مرگ اندیشی از نظام اندیشگی انسان مدرن مسائل نظری و مشکلات عملی فراوانی را ایجاد کرده است، توجه به آن و اجتناب ناپذیر بودنش می تواند در تلطیف و مهار آرزوهای مخرب انسانی که حد و مرز نمی شناسند و در نتیجه، در ترویج معنویت در یک جامعه و گسترش اخلاق بسیار مؤثر باشد.
کارکرد مرگ اندیشی در کنار توجه به زندگی، به معنای مجهز کردن انسان عقل گرا به معنویت و اخلاق است.