22-08-2014، 15:28
«برات میل می زنم.» این جمله، تا همین چند سال پیش نشانه به روز بودن و توی باغ بودن گوینده بود که به جای فرستادن مطلبی با فکس، پست یا پیک بادپا، آن را از طریق شبکه اینترنت به دست مخاطبش می رساند اما حالا و امروز، با تغییر نسل و البته پیدا شدن سر و کله شبکه های اجتماعی فراوان، این جمله به نوعی نشاندهنده عقب افتاده بودن گوینده هم هست.
امروزه جوان ها دیگر برای هم چیزی را میل نمی کنند یا نمی فرستند، بلکه آن را روی صفحه شخصی شان به اشتراک می گذارند. آن جمله حالا تبدیل شده است به جملات دیگری نظیر «روی والم گذاشتم»، «دیشب شیر کردم، ندیدی؟» یا نمونه های مشابه.
اما نکته اینجاست که به اشتراک گذاشتن مواردی اینچنینی که مورد استفاده چند نفر است و کاربرد بیرونی و عینی دارد، یک مسئله است، به اشتراک گذاشتن چیزهایی کاملا شخصی، پیش پا افتاده و بدون هدف مشخص هم به شدت رایج شده.
طرف می آید و می نویسد «الان مرحله 4 بازی فلان هستم»، اما در این حرف قصد راهنمایی برای ادامه مسیر بازی را ندارد. «دیشب بهمان فیلم را دیدم، بهم چسبید» به قصد نقد فیلم و به اشتراک گذاشتن مواضع سینمایی جدید نیست. «من دارم می رم بخوابم» باز هم نباید خیال کنیم که منظور گوینده این است که آیا کسی با من کاری دارد؟ نه، اینها هیچ کدوم با چنین نیت هایی نوشته نشده. اینها فقط به اشتراک گذاشتن چند پست ساده است.
share کردن، همین. شاید یک مثال دیگر کمک کننده باشد. به تازگی فیس بوک آپشن جدیدی اضافه کرده است که در آن کاربر می تواند همه عکس هایی را که از ابتدا تاکنون آپلود کرده بوده، در قالب یک فیلم کوتاه تماشا کند. بیشتر کاربرها اما این فیلم ها را دارند برای نشان دادن به همدیگر به اشتراک می گذارند اما واقعا این میل مفرط به اشتراک از کجا آمده است؟ چه کارکردی دارد: کدام نیاز را پاسخگویی می کند؟ دیگران چرا این پست ها را می خوانند و نظر می دهند؟ این پدیده در باقی دنیا هم همینقدر رایج است؟ آیا باید نگران بود؟ یا رفتاری کاملا طبیعی است؟ ... توی این پرونده سعی کرده ایم درباره جواب این سوال ها حرف بزنیم
چطور به اشتراک گذاشتن پست های معمولی دنیا را تغییر می دهد؟
پنجره گشوده به دنیای دیگر
اسم پسربچه را نمی دانیم. اینکه کلاس چندم بوده را هم همینطور. هیچ اطلاعات دیگری هم از او نداریم، جز اینکه آن روز صبح مدرسه اش دیر شده بود. پسربچه ناراحت بود و برای همین، مادرش کمی از غذایی را که از شام دیشب برای ناهار امروز نگه داشته بود، توی ظرفی - احتمالا ظرفی گران قیمت و شیک - کشید و داد دست پسر تا برای معلمش ببرد. حالا دیگر خیال پسر راحت بود که آن روز دعوا نخواهد شد.
این ماجرای آشنا، روی لوحه ای گلی مربوط به سه هزار سال پیش و با الفبای میخی نوشته شده است. از زمان اتفاق تا وقتی که ساموئل نوح کریمر معروف بتواند متنش را بخواند، 5 هزار سال زمان گذشته بود. تا آن روز، ما از تمدن سومر باستان اطلاعات بسیار کمی داشتیم اما همین لوحه شکسته، به یکباره دانش سومرشناسی را به طرز حیرت انگیزی گسترش داد.
ازاین لوح دانشمندان فهمیدند که اولا نظام آموزش منظم و منضبطی در دنیای سومر قدیم برقرار بوده است. فهمیدند که آموزش برای سنین کودکی بوده. سوال هایی درباره شکل مدارس، مقاطع تحصیلی و محتوای دروس پیش آمد. در مورد وضع خوراک و معیشت مردم سومر باستان آگاهی هایی به دست آمد. چیزهایی درباره ساختار خانوادگی و وظایف معمول هر عضو دانسته شد و مهمتر از همه اینکه فهمیدند بشر ظرف این 5 هزار سال هیچ تغییری نکرده است و هنوز هم هیچ سیستم پاچه خاری و رشوه و هدیه، کارایی دارد.
یک لوحه شکسته، کار یک پنجره را کرده بود. پنجره ای که حالا باز شده بود و ما به دنیایی مدفون در زیر غبار قرن ها راه پیدا کرده بودیم. از 40 هزار سال پیش و ساکنان غار التامیرا تاکنون، بشر میل به ثبت کردن احوالات شخصی خودش و نشان دادن به دیگران داشته، زمانی با نقاشی دیواری روی غار، زمانی با علامت های میخی شکل، صفحات پاپیروس، پوست حیوانات و ... از عصر هخامنشی و افتتاح جاده شاهی و اولین سیستم پستی تاریخ هم امکان به اشتراک گذاشتن این نوشته ها با جمعیت های وسیع تر فراهم شد.
حدود هزار سال بعد، انتشار روزنامه قدم مهم بعدی بود. بعد انگار که بشر از این ایده اشتراک گذاری جمعی خوشش آمده باشد، حوادث سرعتشان به طرز حیرت انگیزی بالا رفت. اختراع مورس، رادیو، تلفن، شبکه های بین کامپیوتری و بالاخره اینترنت جهان شمول (www)، وبلاگ ها و بالاخره شبکه های اجتماعی. این، نقطه ای است که حالا در آن قرار داریم.
از سیر نقاشی روی غار تا امروز، ابزارهای ارتباطی مدام بیشتر و با کاربردهای متنوع تر شده اند و در عین حال، دامنه اشتراک گذاشتن مطالب در آنها هم همینطور گسترده تر و گسترده تر شده است. امروزه دسترسی به هر صفحه اینترنتی توسط 2 میلیارد و 405 میلیون و 518 هزار و اندی کاربر این شبکه ممکن است. تیراژی که هیچ روزنامه ای هرگز نمی توانست به دست بیاورد. اما اشتباه نکنید، این فقط یک عدد نیست.
اگر ما می توانیم با کشف رمز الواح گلی سومری، پنجره ای به دنیای سومر باستان باز کنیم، با شنیدن یکی از معلقات سبع به زندگی اعراب جاهلی سرک بکشیم و با خواندن زندگینامه خودنوشت ابوحامد غزالی («المنقذ من الضلال» به معنی نجات از تاریکی ها) از سبک زندگی در نظامیه بغداد قرن چهارم اطلاع پیدا کنیم، کامنت ها و استاتوس هایی هم که امروزه در صفحات اینترنتی ثبت می شود، دقیقا همان کارکرد را دارند. می گویند هر ثانیه چند هزار پست و کامنت در شبکه اینترنت رد و بدل می شود؛ این یعنی که هر ثانیه چند هزار پنجره به روی ما گشوده می شود.
در اینجای بحث معمولات تحلیلگران علوم ارتباط به کارکرد خبررسانی شبکه های اجتماعی اشاره می کنند و اینکه حالا به نوعی «دموکراسی» در خبررسانی برقرار شده است و هر کسی می تواند خبر مورد نظر خودش را منتشر کند و از این قبیل صحبت ها، منتها نکته اینجاست که در وضعیت جدید، حتی شخصی ترین و معمولی ترین و پیش پا افتاده ترین پست ها هم باز اهمیت دارند. هر پست یا کامنتی، در واقع دریچه ای است رو به یک دنیای جدید. هر لحظه می شود فهمید چه کسانی خسته هستند، چه گروه هایی غصه دارند، بقیه از چی لذت می برند... آنها که زرنگتر بوده اند، خیلی زودتر متوجه این نکته شده اند و الان شرکت هایی تاسیس شده اند که کارشان تحلیل همین کامنت ها و پست های به ظاهر بی اهمیت است.
ایده دنیاهای موازی، همواره از ایده های محبوب فلاسفه بوده است. فیلیپ پولمن در «نیروی اهریمنی اش» با این ایده فلسفی، داستانش را پیش برده. او از خنجری می گوید که در برج فلاسفه وزیر نیرو و تاثیر کواکب ساخته شده و قادر است با شکافتن هوا، ما را از دنیایی که در آن هستیم به دنیای دیگری ببرد که درست در همین لحظه و همین جا، زندگی درآن با مردمان دیگر و تاریخ زمانی دیگر جریان دارد. / همشهری جوان