18-08-2014، 15:56
تو تاریکیهای این دنیای سگی
همش به این فکر میکنی که شاید یه روزی
یه جایی
خیلی دور یا خیلی نزدیک
بالاخره یکی از راه میرسه که تو رو از این کثافت رها کنه
تنها امیدت برای تحمل این آشغالدونی.......... بالاخره میاد
شاید تو نبینیش ...........ولی میاد
.............................................................................
دلت از همه جا میگیره
از همه و همه
انگار همه عین همند پس فرقی نمیکنه که از کدومشون دلخوری
مهم اینکه که دیگه نمیخوای ببینیشون،بشنویشون
آرزو میکنی ..... ای کاش هیچوقت خدا این سگدونی رو درستش نمیکرد
یا حداقل تو رو توش نمینداخت
همش از خودت میپرسی :
چی میشد اگه نمی اومدی؟چیزی ازش کم میشد؟یا مثلأ با اومدنت قرار بود چیزی بهش اضافه بشه؟
اینهمه گرگ و گوسفند قاتی هم میلولند حتی اگه تو هم نباشی بازم میلولند و میچرند و میدرند و کثافت میزنند به خودشون
................................................................................ ....................................................
به ناچار خودتو میزنی به نفهمی و ................
تو این کثافت غرق میشی اونقدر عوضی میشی که عین سگ برای بیشتر آشغال شدن از صبح تا شب سگدو میزنی
نفسات بوگند تعفن میدن ، توی سرت هیچی نیست ، هیچی
بیخودی دور خودت میچرخی و با افتخار نعره میزنی که آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی مردم من موفقم
هرچی بیشتر کثافت میشی بیشتر به خودت میبالی
....................................................
چشمات از حماقت دودو میزنه ولی بازم با افتخار نعره میزنی
بوی گند نفسات حالتو بهم نمیزنه ، هیچی انگار قرار نیست حقارتتو کم کنه
آشغال که پاک نمیشه حتی اگه بازیافتش کنن همیشه اسمش و نفسش آشغاله
.....................(.آشغال بازیافتی بهتره یا آشغال معمولی؟.)........................................
حالا فکر کن اگه یه روزی بالاخره یه جایی اونیکه قرار بود بیاد،بیاد
تو میخوای چیکار کنی؟
فکر میکنی چشمات دیگه لیاقت اشکو داره؟هرگز..............
اینقدر واسه حقارتای این آشغالدونی اشک تمساح ریختن که اشک واقعی یادشون رفته
از اون بدتر که نفسات حال منجیتو بهم میزنه
دل کثیفت از همه اونا بدتره
عین یه تیکه آشغال گندیده انداختیش تو معدن گناه
تو فکر میکنی این دل سیاه اصلن دلش میخاد این منجیو ببینه؟نه...هرگز
..............................................................................
حیف از اونهمه عشق که خدا نثار توی آشغال کرد
تویی که حتی نتونستی خودتو بشناسی ، قول دادی اونو به همه بشناسونی
گند زدی به همه چی
امیدشو ناامید کردی
حیف آتیش ،حیف ...............
................................................................................
همش به این فکر میکنی که شاید یه روزی
یه جایی
خیلی دور یا خیلی نزدیک
بالاخره یکی از راه میرسه که تو رو از این کثافت رها کنه
تنها امیدت برای تحمل این آشغالدونی.......... بالاخره میاد
شاید تو نبینیش ...........ولی میاد
.............................................................................
دلت از همه جا میگیره
از همه و همه
انگار همه عین همند پس فرقی نمیکنه که از کدومشون دلخوری
مهم اینکه که دیگه نمیخوای ببینیشون،بشنویشون
آرزو میکنی ..... ای کاش هیچوقت خدا این سگدونی رو درستش نمیکرد
یا حداقل تو رو توش نمینداخت
همش از خودت میپرسی :
چی میشد اگه نمی اومدی؟چیزی ازش کم میشد؟یا مثلأ با اومدنت قرار بود چیزی بهش اضافه بشه؟
اینهمه گرگ و گوسفند قاتی هم میلولند حتی اگه تو هم نباشی بازم میلولند و میچرند و میدرند و کثافت میزنند به خودشون
................................................................................ ....................................................
به ناچار خودتو میزنی به نفهمی و ................
تو این کثافت غرق میشی اونقدر عوضی میشی که عین سگ برای بیشتر آشغال شدن از صبح تا شب سگدو میزنی
نفسات بوگند تعفن میدن ، توی سرت هیچی نیست ، هیچی
بیخودی دور خودت میچرخی و با افتخار نعره میزنی که آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی مردم من موفقم
هرچی بیشتر کثافت میشی بیشتر به خودت میبالی
....................................................
چشمات از حماقت دودو میزنه ولی بازم با افتخار نعره میزنی
بوی گند نفسات حالتو بهم نمیزنه ، هیچی انگار قرار نیست حقارتتو کم کنه
آشغال که پاک نمیشه حتی اگه بازیافتش کنن همیشه اسمش و نفسش آشغاله
.....................(.آشغال بازیافتی بهتره یا آشغال معمولی؟.)........................................
حالا فکر کن اگه یه روزی بالاخره یه جایی اونیکه قرار بود بیاد،بیاد
تو میخوای چیکار کنی؟
فکر میکنی چشمات دیگه لیاقت اشکو داره؟هرگز..............
اینقدر واسه حقارتای این آشغالدونی اشک تمساح ریختن که اشک واقعی یادشون رفته
از اون بدتر که نفسات حال منجیتو بهم میزنه
دل کثیفت از همه اونا بدتره
عین یه تیکه آشغال گندیده انداختیش تو معدن گناه
تو فکر میکنی این دل سیاه اصلن دلش میخاد این منجیو ببینه؟نه...هرگز
..............................................................................
حیف از اونهمه عشق که خدا نثار توی آشغال کرد
تویی که حتی نتونستی خودتو بشناسی ، قول دادی اونو به همه بشناسونی
گند زدی به همه چی
امیدشو ناامید کردی
حیف آتیش ،حیف ...............
................................................................................