19-08-2012، 10:35
داشتم برای خط مهمات می بردم که دیدم چند نوجوان کنار جاده ایستاده اند جلوی پایشان ترمز کردم و گفتم شما که دهانتان هنوز بوی شیر می دهد اینجا چه کار می کنید خندیدند به جای کرایه صلوات فرستادند و سوار شدند کمی جلو تر دژبان گفت از اینجا به بعد جلوی دید عراقی هاست و باید با چراغ خاموش بروید من گفتم چراغ خاموش یعنی رفتن ته دره و خطّ بدون مهمات یکی از آن نوجوانان گفت برادر ناراحت نباش بعد چفیه ی سفیدش را به گردن انداخت و از ماشین پیاده شد او جلو ی ماشین می دوید تا من پشت سر او در جاده بروم ناگهان خمپاره ای آمد و نوجوان... دوستش از ماشین پیاده شد و جلوی ماشین دوید لحظاتی بعد خمپاره ای آمد و او هم به دوست شهیدش پیوست دیگری از ماشین پیاده شد او را هم زدند وقتی به خط رسیدیم همه ی آنها عقب ماشین بودند با چشمانی بسته و لبانی خندان
روحمان یا یادشان شاد
روحمان یا یادشان شاد