05-08-2014، 10:47
در سال 1899 میلادی، کمتر کسی فکر میکرد که باشگاه تازه تاسیس بارسلونا در ایالت کاتالونیا، تبدیل به نماد آزادیخواهان، نه فقط در اسپانیا، که در کل دنیا شود.باشگاه فوتبال بارسلونا در سال ۱۸۹۹ توسط عدهای سوئیسی، انگلیسی و اسپانیایی و به رهبری خوان گمپر تأسیس شد.
نارسیس دوکارکاس، ریاست سابق باشگاه بارسلونا، جمله تاریخی دارد که میگوید:"بی تردید باشگاه بارسلونا برای مردم کاتالونیا،ارتشی بود که آن ها هرگز نداشتند."
جنبش ناسیونالیسم کاتالونیا خواستار به رسمیت شناخته شدن شخصیت سیاسی کاتالونیا با منطقه کاتالونی زبان است. این جنبش به همراه جنبش ناسیونالیسم باسک، از مردمی ترین جنبشهای مقاومت در برابر گرایشات سانترالیسم و همگون سازی دولت مدرن اسپانیاست. هواداران بارسلونا، برای برد و باخت به ورزشگاه نمیآیند. نیوکمپ، جوخه کاتالونیاست و بارسلونا اسلحه آن!
در طول حکومت ریورا و بخصوص ژنرال فرانکو (۱۹۳۹-۱۹۷۵)، بیشتر مذاهب و گونههای مختلف زبان به جز مربوط به مردم کاستیا، تضعیف شدند.به همین دلیل بود که مردم کاتالان،دلبسته فوتبال شدند و به تیمشان لقب «فراتر از یک باشگاه» را دادند. این باشگاه توسط هوادارانش اداره میشود. همانگونه که از شعار باشگاه «فراتر از یک باشگاه» بر میآید این باشگاه تنها به فوتبال محدود نبوده و به ورزشهای دیگر و حتی به ایفای نقشی فرهنگی نیز میپردازد. باشگاه فوتبال بارسلونا علاوه بر فوتبال شامل ۱۴ رشته ورزشی دیگر است که چهار رشته آن شامل بسکتبال، فوتسال، هندبال و اسکیت هاکی جزو تیمهای حرفهای به حساب میآیند.
یکی از دلایل اختلاف بین دو تیم رئال مادرید و بارسلونا نیز، مربوط به مناطقی است که هر یک از این دو تیم در آنها واقع شده اند؛ این دو منطقه با هم منازعاتی داشته اند. رئالیها در منطقه کاستیا حضور دارند و تیم رقیب در منطقه کاتالونیا. در واقع رقابت این دو تیم فوتبالی، تا حد زیادی از اختلافات سیاسی بین کاستیاییها و کاتالانها ناشی می شود و نویسندهای آن را جنگ داخلی اسپانیا نام گذاشتهاست.البته امروزه رقابت بین دو تیم عمدتاً به بازیهای رودررو معطوف شده است و کمتر می توان از آن دشمنیهای گذشته سراغی یافت.
درک شعار فراتر از یک باشگاه هنوز برای خیلیها دشوار است. تیمهایی هستند که تاریخچه باشگاهشان، به جز دزدیدن اسطورهها و استعدادهای دیگر تیمهای دنیا فلسفه دیگری ندارند. آنها به جامهای خود مینازند؛ اما افتخار کاتالونیا فراتر از جام و قهرمانیست. کاتالونیا یعنی مظلومیت، یعنی آزادیخواهی، یعنی ایستادن تا آخرین قطره خون. اکر امروز در غزه جنایات وحشیانه صهیونیسم، روز به روز دنیا را به کام فلسطینیان سیاهتر میکند، مردم کاتالونیا نیز هنوز فراموش جنایات فرانکو را فراموش نکردهاند.
تنها تفاوت کاتالونیا و فلسطین، حضور دوربینهای HD و شبکه های اجتماعی است، نه چیز دیگر. روی کار آمدن دولت فاشیست ژنرال فرانکو مساوی بود با افول بارسلونا. بارسلونایی که حتی حق نداشت ستارهای خریداری کند. چه برسد به اینکه فوتبال بازی کند. فوتبال بوی خون گرفته بود. کشتارهای وحشیانه فرانکو و مریدانش، کاتالونیا را در خاموشی فرو برده بود. همان زمانها بود که رفته رفته بارسلونا، بیش از پیش به نماد و پرچم یک ایالت تبدیل شد. ایالتی که زیر چکمه های ننگین دیکتاتوری وقت اسپانیا له شده بود، حالا آرزوهایش در یک تیم فوتبال خلاصه میشد.حالا فرانکو حتی نمیخواست موفقیت بارسلونا را نیز ببیند.
همانگونه در زمان حکومت شاهنشاهی و دیکتاتوری ایران، وقتی استقلال 6 بر 0 پرسپولیس را برد، دستور صادر شد تا تمام شواهد آن سوزانده شود، در اسپانیا به شیوه دیگری این مساله نمود پیدا میکرد و آن این بود: بارسلونا نباید قهرمان میشد. آنها نباید تیم خود را تقویت میکردند و حق خرید ستاره نیز از این تیم صلب شده بود. دی استفانویی که قرار بود ستاره بارسا باشد، با درایت (بخوانید وحشیگری) فرانکو به تیم رقیب رفت. مدارک فراوان است. اما در یک مقاله نمیگنجد.
هنوز خیلی زود است درک فلسفه بارسلونا و کاتالونیا؛ درک کشته شدن مدیر و بازیکنان باشگاه در جلو چشم همتیمیهایشان. زمانی که سران و بازیکنان باشگاه بارسلونا و بیلبائو، در زمان جنگ کاتالونیا و دیکتاتورهای فاشیست اسپانیا، عازم نبرد میشدند. تیمهایی مثل بایرن مونیخ، شاید منتظر بودند تا در سایر تیمهای باشگاهی، استعدادی رشد کند و به مانند همین الان آن را بقاپند.
شما میتوانید به جای بررسی هزارباره و نخنمای گرونده نیمار، سری به اولی هوینس در سلول زندانش بزنید و با او به گفت و گو بنشینید. یا به سراغ سران باشگاههای X و Y بروید و منبع پولهای هنگفت خرج شده در باشگاهشان را جویا شوید. مطمئن باشید سوژه های بهتری در انتظارتان خواهد بود. چون بارسلونا همیشه بارسلوناست و به اندازه ای پشتوانه مردمی دارد که با مقالات مغرضانه شما متهم نخواهد شد.
آقای هایوارد! اگر بارسلونا اسپانسر گرفت، برای مقابله با پولهای هنگفت باشگاههایی مثل سیتی، چلسی، رئال و... گرفت. اگر بارسا اقدام به جذب بازیکن کرد، پس از یک دهه، قبضه فوتبال اروپا و جهان (با اسپانیا در عرصه ملی) این کار را انجام داد. پس مواظب قلمتان باشید. کاتالونیا و هوادارانش، خونبهای زیادی داده که هماکنون در اینجا ایستاده است؛ وگرنه شاید اگر باشگاه دیگری، در هرجای دنیا بود، هم اکنون با اینهمه ظلم و دیکتاتوری، چیزی جز یک خاطره، از آن باقی نمانده بود.
نارسیس دوکارکاس، ریاست سابق باشگاه بارسلونا، جمله تاریخی دارد که میگوید:"بی تردید باشگاه بارسلونا برای مردم کاتالونیا،ارتشی بود که آن ها هرگز نداشتند."
جنبش ناسیونالیسم کاتالونیا خواستار به رسمیت شناخته شدن شخصیت سیاسی کاتالونیا با منطقه کاتالونی زبان است. این جنبش به همراه جنبش ناسیونالیسم باسک، از مردمی ترین جنبشهای مقاومت در برابر گرایشات سانترالیسم و همگون سازی دولت مدرن اسپانیاست. هواداران بارسلونا، برای برد و باخت به ورزشگاه نمیآیند. نیوکمپ، جوخه کاتالونیاست و بارسلونا اسلحه آن!
بارسا به نوعی، نهادی برای ترویج فرهنگ کاتالان و کاتالانیسم است و از این رو عبارت «فراتر از یک باشگاه» (Més que un club) را به عنوان شعار خود انتخاب کردهاست. شعاری که نه به نقل و انتقالات ارتباطی دارد و نه به اسپانسر روی پیراهن باشگاه. این شعار بوی زندگی دارد. زندگی که از پس کشتارهای بیرحمانه دیکتاتوری اسپانیا، در کاتالونیا به وجود آمده است. در پس همه این شعارها، خون جوانانی نمایان است، که خیلیهایشان، بازیکنان این باشگاه بودند. میتوانستند ستاره باشند، اما جانشان را فدای مردمشان کردند.
در طول حکومت ریورا و بخصوص ژنرال فرانکو (۱۹۳۹-۱۹۷۵)، بیشتر مذاهب و گونههای مختلف زبان به جز مربوط به مردم کاستیا، تضعیف شدند.به همین دلیل بود که مردم کاتالان،دلبسته فوتبال شدند و به تیمشان لقب «فراتر از یک باشگاه» را دادند. این باشگاه توسط هوادارانش اداره میشود. همانگونه که از شعار باشگاه «فراتر از یک باشگاه» بر میآید این باشگاه تنها به فوتبال محدود نبوده و به ورزشهای دیگر و حتی به ایفای نقشی فرهنگی نیز میپردازد. باشگاه فوتبال بارسلونا علاوه بر فوتبال شامل ۱۴ رشته ورزشی دیگر است که چهار رشته آن شامل بسکتبال، فوتسال، هندبال و اسکیت هاکی جزو تیمهای حرفهای به حساب میآیند.
همه آنها نقشی تاریخی را به عنوان نماد ملی گرایی کاتالانها بازی کردهاند. درزمان دیكتاتورى فاشیستی ژنرال ریورا که به مقابله با ملی گرایی کاتالانها پرداخته بود، ممنوعیتی شش ماهه بر این باشگاه تحمیل شده و سپس عنوان باشگاه تغییر داده شد. علیرغم اینها باشگاه بارسلونا به عنوان نمادی از هویت منطقهای و مطالبه ارزشهای دموکراتیک کاتالانها درآمد.
یکی از دلایل اختلاف بین دو تیم رئال مادرید و بارسلونا نیز، مربوط به مناطقی است که هر یک از این دو تیم در آنها واقع شده اند؛ این دو منطقه با هم منازعاتی داشته اند. رئالیها در منطقه کاستیا حضور دارند و تیم رقیب در منطقه کاتالونیا. در واقع رقابت این دو تیم فوتبالی، تا حد زیادی از اختلافات سیاسی بین کاستیاییها و کاتالانها ناشی می شود و نویسندهای آن را جنگ داخلی اسپانیا نام گذاشتهاست.البته امروزه رقابت بین دو تیم عمدتاً به بازیهای رودررو معطوف شده است و کمتر می توان از آن دشمنیهای گذشته سراغی یافت.
درک شعار فراتر از یک باشگاه هنوز برای خیلیها دشوار است. تیمهایی هستند که تاریخچه باشگاهشان، به جز دزدیدن اسطورهها و استعدادهای دیگر تیمهای دنیا فلسفه دیگری ندارند. آنها به جامهای خود مینازند؛ اما افتخار کاتالونیا فراتر از جام و قهرمانیست. کاتالونیا یعنی مظلومیت، یعنی آزادیخواهی، یعنی ایستادن تا آخرین قطره خون. اکر امروز در غزه جنایات وحشیانه صهیونیسم، روز به روز دنیا را به کام فلسطینیان سیاهتر میکند، مردم کاتالونیا نیز هنوز فراموش جنایات فرانکو را فراموش نکردهاند.
تنها تفاوت کاتالونیا و فلسطین، حضور دوربینهای HD و شبکه های اجتماعی است، نه چیز دیگر. روی کار آمدن دولت فاشیست ژنرال فرانکو مساوی بود با افول بارسلونا. بارسلونایی که حتی حق نداشت ستارهای خریداری کند. چه برسد به اینکه فوتبال بازی کند. فوتبال بوی خون گرفته بود. کشتارهای وحشیانه فرانکو و مریدانش، کاتالونیا را در خاموشی فرو برده بود. همان زمانها بود که رفته رفته بارسلونا، بیش از پیش به نماد و پرچم یک ایالت تبدیل شد. ایالتی که زیر چکمه های ننگین دیکتاتوری وقت اسپانیا له شده بود، حالا آرزوهایش در یک تیم فوتبال خلاصه میشد.حالا فرانکو حتی نمیخواست موفقیت بارسلونا را نیز ببیند.
همانگونه در زمان حکومت شاهنشاهی و دیکتاتوری ایران، وقتی استقلال 6 بر 0 پرسپولیس را برد، دستور صادر شد تا تمام شواهد آن سوزانده شود، در اسپانیا به شیوه دیگری این مساله نمود پیدا میکرد و آن این بود: بارسلونا نباید قهرمان میشد. آنها نباید تیم خود را تقویت میکردند و حق خرید ستاره نیز از این تیم صلب شده بود. دی استفانویی که قرار بود ستاره بارسا باشد، با درایت (بخوانید وحشیگری) فرانکو به تیم رقیب رفت. مدارک فراوان است. اما در یک مقاله نمیگنجد.
بنابراین از نویسندگانی مثل آقای هایوارد انتظار میرود که بیش از این ماهیت خود را به خوانندگانش نشان ندهد. چرا که درک شعار باشگاهی که نماد آزادیخواهی یک ایالت است، بسیار دشوارتر از این است که با مقاله نوشتن شما و اسپانسرشیپ پیراهن، زیر سوال برود. آنهم در فوتبالی که این روزها، پول در آن حرف اول را میزند. زیر سوال بردن شعاری که ریشه در تاریخ خونین یک ایالت دارد، نشان از توهم شماست. نه هواداران این باشگاه.
هنوز خیلی زود است درک فلسفه بارسلونا و کاتالونیا؛ درک کشته شدن مدیر و بازیکنان باشگاه در جلو چشم همتیمیهایشان. زمانی که سران و بازیکنان باشگاه بارسلونا و بیلبائو، در زمان جنگ کاتالونیا و دیکتاتورهای فاشیست اسپانیا، عازم نبرد میشدند. تیمهایی مثل بایرن مونیخ، شاید منتظر بودند تا در سایر تیمهای باشگاهی، استعدادی رشد کند و به مانند همین الان آن را بقاپند.
شما میتوانید به جای بررسی هزارباره و نخنمای گرونده نیمار، سری به اولی هوینس در سلول زندانش بزنید و با او به گفت و گو بنشینید. یا به سراغ سران باشگاههای X و Y بروید و منبع پولهای هنگفت خرج شده در باشگاهشان را جویا شوید. مطمئن باشید سوژه های بهتری در انتظارتان خواهد بود. چون بارسلونا همیشه بارسلوناست و به اندازه ای پشتوانه مردمی دارد که با مقالات مغرضانه شما متهم نخواهد شد.
آقای هایوارد! اگر بارسلونا اسپانسر گرفت، برای مقابله با پولهای هنگفت باشگاههایی مثل سیتی، چلسی، رئال و... گرفت. اگر بارسا اقدام به جذب بازیکن کرد، پس از یک دهه، قبضه فوتبال اروپا و جهان (با اسپانیا در عرصه ملی) این کار را انجام داد. پس مواظب قلمتان باشید. کاتالونیا و هوادارانش، خونبهای زیادی داده که هماکنون در اینجا ایستاده است؛ وگرنه شاید اگر باشگاه دیگری، در هرجای دنیا بود، هم اکنون با اینهمه ظلم و دیکتاتوری، چیزی جز یک خاطره، از آن باقی نمانده بود.