30-08-2014، 12:04
از هر ماجرا بهم ریخته ای؟ چند لحظه با من باش تا یک راه برای آرامش و شادی درونی تو نشانت بدهم.
تا حالا به این مطلب توجه کردی که کلمات گاهی اثرهای خارق العاده ای دارند. در عالم خیلی چیزها آثاری دارند که اگر به آنها توجه نکنی اصلاً به مۆثر بودنشان پی نمی بری و این باعث نمی شود که آثار کلمات کم بشود و این اثر از طرف کسی نیست مگر حضرت باری تعالی.
بعد از چند وقت که دیدمش خیلی ناراحت و کلافه بود. منم که نمی توانم از کنار ناراحتی دوستم بی تفاوت بگذرم بهش گفتم: چرا اینقدر بهم ریخته ای؟ می خواهی با هم صحبت کنیم شاید سبک بشوی. دستهایش را گرفتم و سعی می کردم با محبتی که نسبت به او داشتم از طریق گرمای دست هایم اول حس امنیت و آرامش را به او منتقل کنم و بعد حرف بزنم.
گفتم : چند سۆال ساده می پرسم جواب بده. یادآوری بعضی چیزهاست که حالت را عوض می کند و تو حتی فکرش را هم نمی کنی که این سۆال های ساده که جواب های ساده و روشن دارد بتواند اینقدر به تو آرامش بدهد.
جدی جواب بده واین را بدان که این چند سوال ساده حالت را تغییر می دهد.
آرامش
گفتم: کی تو رو به این دنیا آورد؟ گفت :خدا
- کی تو رو از این دنیا می بره؟ گفت:خدا
- کی می تونه تو رو مریض کنه؟ گفت: خدا
- کی می تونه درمانت کنه؟ گفت: خدا
- کی می تونه هر چی بخوای بهت بده؟ گفت: خدا
- کی می تونه هر چی داری رو ازت بگیره؟ گفت: خدا
- می دونی حدیث قدسی چیه؟ گفت: بله سخن خدا با پیامبران
در یکی از این احادیث قدسی آمده که «من اول عاشق مخلوقاتم شدم و بعد خلقشان کردم». می دانی این یعنی چه؟
این یعنی که تو بخواهی یا نخواهی بنده خدایی هستی که خودش اول دوستت داشته بعد خلقت کرده؛ بعد هم می برد پیش خودش. از طرف دیگر ما در دنیایی زندگی می کنیم که یک سلطان دارد (سلطان یعنی مسلط به تمام دنیا). آن سلطان دوستت داشته، خلقت کرده، به تو همه چیز داده، برایت همه کار می کند و از مادر مهربانتر است. تازه مادرت را هم او به تو داده! از همه چیز آگاه است و یک لحظه هم از هیچ جای عالم غافل نیست و بدون اجازه او هیچ اتفاقی نمی افتد. او هر چیز ی که تو را به اوج استعدادت می رساند را پیش می آورد.
در قرآن آمده «فانسانیه الشیطان» فراموشی با واسطه شیطان به وجود می آید و آن چیزهایی که مایه آرامش من است، همان چیزهایی است که باور و اعتقاد من است
این از سمت خدا؛ ولی تو در مقابل می توانی چند مدل رفتار کنی که بسته به رفتارت حالت خوب و یا بد می شود.
اگر به او اعتماد کنی و مطمئن باشی که یک وکیل خبره و مهربان داری که خودش کارهایت را به بهترین نحو ممکن جور می کند حالت خوب می شود و در کمال رضایت برای همه مشکلات می توانی برنامه ریزی کنی و به زندگیت با انرژی و پر توان ادامه بدهی. در واقع خودت را در بین مشکلات تنها و بی کس نمی بینی بلکه پشت خودت حامی قدرتمندی می بینی.
در این حال ارتباط دائم خودت را اینطور ادامه می دهی که چون آن حامی مهربان را دوست داری طوری رفتار می کنی که ارتباطت بیشتر و فاصله ات کمتر بشود، پس اعمالی را انجام می دهم که او دوست دارد، که البته او کارهایی را دوست دارد که برای من لازم و مفید است.
در مقابل اگر به او فکر نکنی و دائم این را مد نظر قرار ندهی که دائماً کسی با توست و همه کارهای تو را می بیند و هر کاری با توانی که او می دهد قابل انجام است و... کم کم مشکلات تو را از انرژی تخلیه و توانت را کم می کند، افسرده می شوی و غم و تنهایی تو را احاطه می کند.
آرامش
به چشم هایش نگاه کردم، اضطراب درونش کم شده بود و گرمی خاصی ته وجودش دیدم. گفتم: یک نفس عمیق بکش و کمی مکث کن و نفست را محکم بده بیرون. با این کار سعی کردم انرژی منفی و حال بدش را تغییر بدهم.
این کار را کرد. لبخند کم رنگی روی لبش آمد. گفتم: در قرآن آمده «فانسانیه الشیطان» فراموشی با واسطه شیطان به وجود می آید و آن چیزهایی که مایه آرامش من است، همان چیزهایی است که باور و اعتقاد من است. شیطان اول دشمنی را با انسان می کند با فراموشی یاد خدا آرامش و نشاط را از انسان می گیرد و انسان زرنگ با ذکر و یاد خدا آرامش و شادی را به دل خودش بر می گرداند.
فکر کنم با بلند فکر کردن با هم کمی حالت بهتر شده باشد. با این تمرین کم کم قوی می شوی و انرژی مثبت کم کم در تو جاگیر می شود. یعنی وقتی افکارت این گونه شد که تو دائم با او هستی و دائم با او مناجات کنی، نشاط در دلت جاگیر می شود.
خب این هم یک راه دیگر که شادی را در درون ما می آورد و می تواند ماندگار کند. آن هم نگاه بندگی خداست. اگر خودت را بنده خدا بدانی و ببینی، خدا را هم کفیل و حامی خودت می بینی. آن هم وکیلی که قدرتمندترین عالم و مهربانترین است.
تا حالا به این مطلب توجه کردی که کلمات گاهی اثرهای خارق العاده ای دارند. در عالم خیلی چیزها آثاری دارند که اگر به آنها توجه نکنی اصلاً به مۆثر بودنشان پی نمی بری و این باعث نمی شود که آثار کلمات کم بشود و این اثر از طرف کسی نیست مگر حضرت باری تعالی.
بعد از چند وقت که دیدمش خیلی ناراحت و کلافه بود. منم که نمی توانم از کنار ناراحتی دوستم بی تفاوت بگذرم بهش گفتم: چرا اینقدر بهم ریخته ای؟ می خواهی با هم صحبت کنیم شاید سبک بشوی. دستهایش را گرفتم و سعی می کردم با محبتی که نسبت به او داشتم از طریق گرمای دست هایم اول حس امنیت و آرامش را به او منتقل کنم و بعد حرف بزنم.
گفتم : چند سۆال ساده می پرسم جواب بده. یادآوری بعضی چیزهاست که حالت را عوض می کند و تو حتی فکرش را هم نمی کنی که این سۆال های ساده که جواب های ساده و روشن دارد بتواند اینقدر به تو آرامش بدهد.
جدی جواب بده واین را بدان که این چند سوال ساده حالت را تغییر می دهد.
آرامش
گفتم: کی تو رو به این دنیا آورد؟ گفت :خدا
- کی تو رو از این دنیا می بره؟ گفت:خدا
- کی می تونه تو رو مریض کنه؟ گفت: خدا
- کی می تونه درمانت کنه؟ گفت: خدا
- کی می تونه هر چی بخوای بهت بده؟ گفت: خدا
- کی می تونه هر چی داری رو ازت بگیره؟ گفت: خدا
- می دونی حدیث قدسی چیه؟ گفت: بله سخن خدا با پیامبران
در یکی از این احادیث قدسی آمده که «من اول عاشق مخلوقاتم شدم و بعد خلقشان کردم». می دانی این یعنی چه؟
این یعنی که تو بخواهی یا نخواهی بنده خدایی هستی که خودش اول دوستت داشته بعد خلقت کرده؛ بعد هم می برد پیش خودش. از طرف دیگر ما در دنیایی زندگی می کنیم که یک سلطان دارد (سلطان یعنی مسلط به تمام دنیا). آن سلطان دوستت داشته، خلقت کرده، به تو همه چیز داده، برایت همه کار می کند و از مادر مهربانتر است. تازه مادرت را هم او به تو داده! از همه چیز آگاه است و یک لحظه هم از هیچ جای عالم غافل نیست و بدون اجازه او هیچ اتفاقی نمی افتد. او هر چیز ی که تو را به اوج استعدادت می رساند را پیش می آورد.
در قرآن آمده «فانسانیه الشیطان» فراموشی با واسطه شیطان به وجود می آید و آن چیزهایی که مایه آرامش من است، همان چیزهایی است که باور و اعتقاد من است
این از سمت خدا؛ ولی تو در مقابل می توانی چند مدل رفتار کنی که بسته به رفتارت حالت خوب و یا بد می شود.
اگر به او اعتماد کنی و مطمئن باشی که یک وکیل خبره و مهربان داری که خودش کارهایت را به بهترین نحو ممکن جور می کند حالت خوب می شود و در کمال رضایت برای همه مشکلات می توانی برنامه ریزی کنی و به زندگیت با انرژی و پر توان ادامه بدهی. در واقع خودت را در بین مشکلات تنها و بی کس نمی بینی بلکه پشت خودت حامی قدرتمندی می بینی.
در این حال ارتباط دائم خودت را اینطور ادامه می دهی که چون آن حامی مهربان را دوست داری طوری رفتار می کنی که ارتباطت بیشتر و فاصله ات کمتر بشود، پس اعمالی را انجام می دهم که او دوست دارد، که البته او کارهایی را دوست دارد که برای من لازم و مفید است.
در مقابل اگر به او فکر نکنی و دائم این را مد نظر قرار ندهی که دائماً کسی با توست و همه کارهای تو را می بیند و هر کاری با توانی که او می دهد قابل انجام است و... کم کم مشکلات تو را از انرژی تخلیه و توانت را کم می کند، افسرده می شوی و غم و تنهایی تو را احاطه می کند.
آرامش
به چشم هایش نگاه کردم، اضطراب درونش کم شده بود و گرمی خاصی ته وجودش دیدم. گفتم: یک نفس عمیق بکش و کمی مکث کن و نفست را محکم بده بیرون. با این کار سعی کردم انرژی منفی و حال بدش را تغییر بدهم.
این کار را کرد. لبخند کم رنگی روی لبش آمد. گفتم: در قرآن آمده «فانسانیه الشیطان» فراموشی با واسطه شیطان به وجود می آید و آن چیزهایی که مایه آرامش من است، همان چیزهایی است که باور و اعتقاد من است. شیطان اول دشمنی را با انسان می کند با فراموشی یاد خدا آرامش و نشاط را از انسان می گیرد و انسان زرنگ با ذکر و یاد خدا آرامش و شادی را به دل خودش بر می گرداند.
فکر کنم با بلند فکر کردن با هم کمی حالت بهتر شده باشد. با این تمرین کم کم قوی می شوی و انرژی مثبت کم کم در تو جاگیر می شود. یعنی وقتی افکارت این گونه شد که تو دائم با او هستی و دائم با او مناجات کنی، نشاط در دلت جاگیر می شود.
خب این هم یک راه دیگر که شادی را در درون ما می آورد و می تواند ماندگار کند. آن هم نگاه بندگی خداست. اگر خودت را بنده خدا بدانی و ببینی، خدا را هم کفیل و حامی خودت می بینی. آن هم وکیلی که قدرتمندترین عالم و مهربانترین است.