20-07-2014، 22:02
اکنون سعودی ها این اثر را که گهگاه طعنه ای هم به آنان به خصوص «اخوانی های نجد» یعنی وهابیون افراطی دارد، به زیبایی ترجمه کرده و گهگاه حاشیه ای هم به آن زده اند تا به قول گفتنی، زهر آن را بگیرند. کتاب یاد شده در دو جلد، یکی در باره مکه و دیگری مدینه تحت عنوان «مدینتا الجزیرة العربیة المقدستان: المجلد الاول: مکة المکرمه، المجلد الثانی:المدینة المنوره، توسط عبدالله بن محمد نصیف ترجمه و توسط «مرکز تاریخ مکة المکرمة» در سال 1433 یعنی دو سال پیش منتشر شده است.
مترجم چند ویژگی برای این کتاب برشمرده است. نخست دقت در توصیف است که یک مورد آن بحث از خصیان یا همان آغاوات و خواجگان است که آنان را اخته کرده و در مدینه بودند. همین طور موارد بسیار دیگر. در نقل عبارات عربی عامیانه و محاورات روزانه، تلاش زیادی می کند. همچنین حاوی نوعی تمسخر لطیف نسبت به برخی از آنچه می بیند، هست. به گفته مترجم، نویسنده، در باره عربها نیز نوعی نظریه دو گانه دارد. از سوی نسبت به برخی از آنچه می بیند تعجب می کند و از سوی دیگر آشکار است که جنبه انتقادی هم دارد.
به نظر می رسد این کتاب، مثل بسیاری از سفرنامه های فرنگی، یک تاریخ اجتماعی به معنای دقیق کلمه است.، تاریخی از همه ابعاد زندگی روزمره این مردم، افکار، باورها، رفتارشان در مقابل یکدیگر، برخورد با زنان، شغل، قیافه، و هر چیزی که ممکن بوده است تا به نوعی آگاهی تبدیل شود تا بتوان این مردم را بهتر شناخت. وصف محیط طبیعی هم که جای خود را دارد. گزارش تاریخی در باره بسیاری از مسائل و نقاط را هم باید به آن افزود.
وقتی کتاب مرور می شود آدمی احساس می کند بسیاری از چیزهایی که برای دیگران عادی است، رتّر آنها را تبدیل به آگاهی کرده و در این باره شرحی بدست داده تا امروزه از گذشت نود سال بهتر بتوان آن مردم را شناخت. زندگی روزمره مردم، یکی از مهم ترین دغدغه های اوست. پوشش، ادب، بهداشت، و بسیاری از مسائل دیگر از مسائلی است که به طور مرتب در این کتاب شاهد آن هستیم.
در تمام این مراحل، او مثل یک مسلمان جدی ظاهر می شود. در تمام نمازهای جماعت شرکت می کند، وارد بحث های دینی می شود، به تحلیل آن ها می پردازد و با دقایق فقهی و اختلاف نظرات آشنا می شود و در آنها ورود می کند. بنابرین هیچ کس به او شک نمی کند که یک فرنگی کافر است. البته در سفرش به طائف، دیگر خبری از نماز نیست و خودش هم اشاره ای به آن ندارد!
در باره برخی از مسائل اسلامی مانند برده داری بحث جالبی دارد و حتی سعی می کند از اسلام دفاع کند که این دین، استرقاق را قبول ندارد و مرتب در آزاد کردن برده ها دستوراتی می دهد. در این بخش وصف دقیقی از اوضاع بردگان در مکه دارد که محل واردات و صادرات برده هم حتی تا اوائل قرن بیستم بود.
از نظر رتّر، وهابیون کسانی هستند که به عنوان اخوان شناخته می شده و رفتار بسیار خشنی داشتند. وقتی به طائف می رود از کشتارهایی که اخوان در این شهر کردند یاد کرده و البته مترجم در اینجا برای توجیه می گوید که ملک عبدالعزیز با این کشتارها میانه ای نداشت و آنها سرخود این کارها را کردند. داستان این کشتارها همچنان در حافظه تاریخی طائفی ها باقی مانده است.رتر از برخی از شاهدان آنجا گزارشی از این وضع داده است. او سخت از این وهابیون متنفر است.
در باره سفر مدینه هم تازه هایی دارد. وی توصیفی از وضعیت ویران بقیع دارد، زمانی که تازه خراب شده و همه چیز از سنگ و خشت و آجر و آهن روی هم ریخته بوده و تپه های ویران شده در محیط بقیع پراکنده بوده است.
نویسنده از مصر و طریق طریق دریا و گذشتن از کانال سوئز به دریای احمر آمده و در آنجا از ساحل ، با کاروانی از حجاج که سوار بر شتر بودند، راهی قنفذه [یمن] و از آنجا یلملم شده است. در راه از شماری حاجیان فقیر یاد می کند که پیاده این راه را طی می کردند. زنان با قماشی که روی آنها را تا پا پوشیده بود و پوششی خشن بود، بچه به بغل. و مردان با یک پیراهن. بچه ها هم غالبا عریان بودند. وی در همراه این مراحل، مقید است که از وضعیت زنان و زندگی خانوادگی این مردم بنویسید. همچنین توجه ویژه ای به اقوام دیگر به خصوص سیاهان و سودانی ها و نیز مالیزایی ها دارد که آن زمان به آنان حجاج جاوه ای می گفتند.
نویسنده وارد یلملم شده، جایی که حجاج یمنی محرم می شدند و تلبیه می گفتند، او هم همه این کارها و ذکرهای مربوطه را آورده است. فهرستی از میقات ها را هم داده که نشان از همان توجه وی به معلومات دینی و فقهی است. شرحی هم از محرمات احرام آورده است. (ص 143 ـ 144).
در اینجا شرحی از ورودش به مکه داده، نخستین چیزهایی که نظرش را جلب کرده، این است که شمار زیادی از مکی ها روی تخت های جلوی دکانها خوابیده بودند. او یکی را صدا می زند: یا محمد بلافاصله بر می خیزد. مکی ها مدعی اند که به حجاج احترام می گذارند: «فالحجاج حبوبنا». شقه ای می گیرد از شخصی به نام عبدالرحمن مطوف که بعدها مفصل از وی سخن می گوید، و وسائلش را در آنجا می گذارد. وضو می گیرد و برای نماز عازم حرم می شود. در اینجا هر چه می بیند از در و دیوار و سقف بنای حرم شرح می دهد. اولین بار کعبه را می بیند. سپس دعاهای اطرافیان را می آورد: ربنا آتنا فی الدنیا حسنه ... باقی ادعیه که در وقت ورود برای او خوانده می شود و باید تکرار کند. بعد از نماز نزدیک کعبه رفته طواف را از حجر الاسود آغاز می کند. بعد از آن به رغم شلوغی موفق به بوسیدن حجر الاسود می شود. (156). از آنجا سراغ چاه زمزم رفته آب می نوشد.بعد هم سعی صفا و مروه و مرحله اول اعمال تمام می شود.
در اینجا شرحی از وضعیت جغرافیایی و تاریخی مکه می دهد (ص 161). آشکار است که معلومات کافی در باره آنچه مورخان در باره تاریخ قدیم شهر نوشته اند، دارد. شرحی در باره ظهور اسلام دارد و به اختصار سیره نبوی را توضیح می دهد. شرحی از کوه ها راه ها، و گریزی به سال های تعطیلی حج بعد از سقوط شریف حسین. وصفی از بناهای شهر و دکانها و کوچه ها دارد که بسیار جزئی و دقیق است. بازارهای شهر، انواع مغازه ها و چگونگی تزیین و چینش آنها را شرح می دهد. از برخی از تکایا و مدارس هم یاد کرده و همین طور که راه می رود آنچه را می بیند، حتی اشاره به یک خط کوفی روی دیوار یک مدرسه، می نویسد. محله قشاشیه، در انتهای مسعی، جایی که بیشتر حجاج جاوه ای در آنجا سکونت داشتند، همین طور مدرسة الفلاح و خانه های فشرده بهم و چند طبقه، از مسائلی است که مورد توجه او قرار گرفته است. راه میان بازار جودریه و غزه که در کنار قشاشیه قرار دارد. بالاتر می رود و به مقبره معلات می رسد. (182). وصف وی از بازار جودریه و انواع و اقسام کسب ها و مشاغل به خصوص صنعت شمشیر سازی در این شهر جالب است. نجدی ها بیش از هر چیز شمشیر را دوست دارند، گرچه تفنگ هم بدوش می گیرند!
در اینجا از خانه حضرت خدیجه یاد می کند جایی که «مولد سیدتنا فاطمه» نامیده می شده است. می گوید تا همین اواخر، سنگی را که حجاج می گفتند به رسول سلام کرده، می دیدند اما الان اخوانی ها آن را پنهان کرده اند. یک بنایی هم در همین نزدیکی برای فقرا بوده که نامش تکیه ستنا فاطمه بوده است. (184).
به هر حال، وصف وی چنان جزئی است که می توان بر اساس آن نقشه آن وقت مکه را با اطلاعات حاشیه ای دیگر ترسیم کرد. در همان حال از ساکنان، از زن و مرد و کوچک و بزرگ مرتب اطلاعاتی بدست می دهد. در این میان زنان و جاریه ها یعنی کنیزکان جایگاه ویژه ای در وصف او دارند، حتی دختر کوچک صاحب خانه اش عبدالرحمن.
عبدالرحمن برایش سیگار می آورد، اما او که در میان وهابی ها در تقیه است! می گوید: من وهابی هستم. یعنی این که تدخین نمی کنم. عبدالرحمن می گوید: در خیابان ممنوع است نه در خانه. سپس از او در باره لحظه ورود سپاه نجد به داخل شهر می پرسد و او توضیح می دهد که چگونه اینها وارد شدند. (195). جالب است که لحظه به لحظه گفتگوهایی که او با هر کسی دارد، حتی عین عبارات مکی ها را در خوش و بش کردن، در اینجا آورده است.
خانه عبدالرحمان که او در آن ساکن بوده، پشت باب العمره بوده، و نخستین روز او که جمعه بوده، صدای اذان آمده است. وی وضو گرفته برای نماز جمعه عازم شده است. نماز خوانده و از هجوم مردم برای طواف پس از نماز یاد کرده است. همچنین از سید حسن زمزمی که دکه در گوشه ای داشته و دایما مشغول خواندن قرآن بوده و آب زمزم می فروخته است. به همین مناسبت شرحی در باره ساقی ها و آب زمزمه داده است. (198).
این عبدالرحمان که صاحب خانه اوست، شغل اصلیش مطوفی بوده و از مدیران مطوفی فلسطینی ها بوده است. وی دفاتر ثبت نام حجاج را به وی نشان داده و این که سال گذشته 27 نفر از حجاج زیر نظر او مرده بودند.
کم کم وقت رفتن به عرفات می رسد و او چگونگی تجهیز کارها و آوردن شتران و گذاشتن شقدف را یاد کرد و این که سوار شده و حرکت کرده اند، سپس مشاهدات طول راه را به تفصیل بیان کرده است. در راه از منی می گذرند و آن زمان در منی بناهای فراوانی بوده و بازارها که وی شرح آن را آورده است (206). به مناسبت وادی محسر و منی، شرحی هم در باره داستان ابرهه آورده است. (210).
وقتی به عرفه می رسند، باز به تفصیل و با جزئیات از آنچه دیده یاد کرده است. هم از جبل الرحمه هم از مسجد نمره. در اینجا از غسل کردن حجاج در روز عرفه یاد کرده و این که خود از این کار غفلت ورزیده؛ این با که آب بسیار ارزان بوده است. همچنین از خطابه خطیب بر روی جبل الرحمه یاد شده و مدعی شده که حاجی بدون استماع خطبه خطیب در عرفه، حج ش مقبول نخواهد شد که پیداست اشتباه کرده و مترجم هم یاد آور شده است (216).
پس از آن بازگشت از عرفات به منی و اقامت سه روزه در آنجا آمده و البته فصل مستقلی را به منی اختصاص داده است (ص 223). او از استقرار در محل مورد نظرشان در منی یاد کرده و بلافاصله به وصف مردمان حاضر می پردازد. از جمله اخوانی ها، و زنان آنان که پوشش سیاه سرتاپای دارند و فقط جلوی چشمشان چیز نازکی هست تا بتوانند جلوی پایشان را ببینند. در آنجا همراه عبدالرحمن به خیمه ملک عبدالعزیز رفته و او را که این زمان 45 ساله بوده وصف کرده است. (228). در اینجا شرحی از عبدالعزیز، نظام حکومتی و سیستم تصمیم گیری او دارد. مکی ها با عنوان «سعودی» از او یاد می کنند و حجاج نام «ابن سعود» را برای او بکار می برند. (230).
عصر روز عید، با همراهش دو الاغ گرفته راهی مکه شده اعمال را انجام می دهند و مشاهده می کنند که پرده کعبه عوض شده است. باز به منی بر می گردد و از رجم شیاطین یاد کرده است. (239).
بخش بعدی کتاب زندگی روزانه مکی هاست (243 به بعد). از نماز خواندن مذاهب مختلف در مسجد الحرام یاد می کند که امامان مذاهب هستند، اما هر کسی به هر جا رسیدن نماز می خواند، جز اخوانی ها که فقط پشت سر امام حنبلی نماز می خوانند. آنها مذاهب سه گانه دیگر را قبول ندارند و می گویند اینها بدعت و خرافه در دین گذاشته اند. در اینجا شرحی از عقاید محمد بن عبدالوهاب و متهم کردن دیگران به شرک آورده و از ادعای آنان که به اصول اولیه باز گشته اند سخن گفته است. سپس به برخی از جزئیات اختلاف نظر های فقهی میان مذاهب در امر نماز و غیره می پردازد (246). در این میان از کتاب قطب الدین مطالبی در باره این باور عمومی که در ایام حج اولیاء الهی به حج می آیند و میان مردم هستند سخن می گوید.
در اینجا (249) به شرح زندگی روزانه در مکه می پردازد. متدینین یک و نیم ساعت قبل از طلوع آفتاب بیدار می شوند، اما کمتر مطوفی است که آن وقت بیدار شود ! بعد لباس می پوشند. اینجا شرحی از پوشش داده و این که از لباس حریر و مطلا پرهیز دارند گرچه در بسیاری از کشورهای اسلامی، تخلف فراوان از این قاعده صورت می گیرد. آنگاه و پس از پوشیدن لباس، فرد مکی، از خانه بیرون آمده وارد خیابان شده به حرم می رود. آنجا کفش خود را در می آورد. بعد از نماز برگشته، زن یا کنیز قهوه درست می کند. همزمان سیگار هم می کشد. آن وقت دوباره بیرون رفته نان و احیانا تخم مرغی می خرد. زن خانه، آنها را درست کرده مرد مکی می خورد. آبی هم روی آن. و باز چای با شکر. ... بعد ساعتی به بازار می رود تا خرید روزانه را انجام دهد. بعد به خانه آمده منتظر دوستان است که با هم بنشینند و گفتگو کنند.... داستان به همین شکل ادامه می یابد که این مرد مکی بعد از آن چه می کند.... این شرح و بسط طی صفحاتی ادامه دارد و از جزئیات زندگی روزانه مکی که متفاوت با بسیاری از نقاط عالم است، سخن می گوید.
از یک جلسه گفتگوی عبدالرحمن با دوستان صحبت می کند که همه متفق بودند که زمین مسطح است و از این که معلم جغرافیا در مدرسه گفته بوده که زمین گرد است همه ابراز تعجب می کردند و رتّر در این فکر که چطور می شود اینها را قانع کرد که زمین مسطح نیست (ص 262).
در اینجا اشاره ای به وضع بد بهداشتی مکه دارد (252)، همان کار کنّاسی، همه کثافات جایی ریخته می شود. روی آن خاک. و بعد عده ای می آیند آنها را حمل الاغ کرده به بیرون شهر می برند تا در زراعت استفاده کنند.
اما این که چرا مکی ها برای نماز کمتر به حرم می روند، برای این است که همه را وادار کرده اند که پشت سر یک امام نماز بخوانند. (255).
فصل بعدی در وصف کعبه است. او توانسته است وارد کعبه شده و داخل آن را وصف کند. کلید در اختیار یکی از خاندان آل شیبه است. آنها به حرم رفته اند. او وصف دقیقی از جمعیت حاضر و تلاش برای ورودش به کعبه و دان یک مجیدی به محافظ آن و این که چگونه او را بالا کشیده و داخل بیت کرده اند سخن گفته و از این که داخل کعبه چه دیده است. (266 ـ 267). او می گوید این منظره ای است که هیچ گاه در عمرش فراموش نخواهد کرد. وصف وی از جزئیات داخل کعبه بسیار جالب و ریز و بی نظیر است. (268 ـ 271). وی گوید که کعبه را در هفت مناسبت در طول سال برای مردان، و هفت بار برای زنان باز می کنند. شرحی هم در باره پرده کعبه و تاریخچه آن داده، داستان حمله قرامطه را به مکه آورده، و باز به وضعیت اجزاء بیرونی کعبه و حجر اسماعیل و بخش های مسجد الحرام پرداخته است. در این زمینه از کتاب صبری پاشا یعنی مرات الحرمین هم استفاده کرده است.
رتّر در فصل بعد از شماری از دیدارها و اتفاقات جالب خود در مکه یاد کرده است. وی در باره مخفی کاری خود در شهری یاد کرده که به هر حال مشکلاتی برای فرنگی های قبل از وی بوده است. به نوشته وی حتی بسیاری از ایرانیان شیعه هم در این شهر تقیه کرده و خود را کرد یا بخاری یا چرکس می نامند تا محفوظ باشند (ص 290) مترجم نوشته که این خلاف است و هر سال سنی و شیعه آشکارا و بدون تقیه حج بجای می آورند. البته این طور نبوده که تا به آخر هویت وی برای همه پنهان بماند. تا جایی که بنده ملاحظه کردم این تنها جایی است که نویسنده از حجاج فرس یا ایرانی سخن گفته است.
یک بار یک سوری از او خواسته به دیدن ابن سعود بروند. آنها در محلی نزدیکی باب ام هانی به دیدن وی رفته با گذشته از نگاهبانان داخل غرفه او شده اند. دوست سوری او به عبدالعزیز اشاره کرده که این «صلاح الدین انجلیزی است». انگلیسی مسلمان شده! آن وقت، ابن سعود، به تفصیل با او به گفتگو نشسته و از عیسی و محمد (ص) سخن گفته است. نویسنده به او گفته که قصد دارد کتابی در تاریخ او بنویسید که این سبب خوشحالی بی اندازه او شده است (ص 291). نویسنده می گوید که بعد از آن بارها با ابن سعود دیدار کرده است. در یکی از این دیدارها در باره عمامه اخوان سوال کرده که به جای عقال که دیگران می گذارند، آنها عمامه می پوشند. این بخش حاوی اطلاعاتی در باره شخص ابن سعود یعنی همان عبدالعزیز است که جالب می نماید. در اینجا اشاره ای هم به مسجد بلال بالای کوه ابوقبیس دارد که محل شق القمر است و می افزاید اینها خرافاتی است که پس از رحلت محمد (ص) ساخته شده است (295). همین سال احمد السنوسی رئیس فرقه صوفیه سنوسی هم مکه بوده که وی شرحی از او و احوالش داده است ( 300).
پیش از این فصلی را به وصف کعبه اختصاص داده بود و اینجا (305) فصلی در باره حرم مکی، یعنی خود مسجد الحرام دارد. نقشه ای هم در اینجا آمده و اجزء مختلف و ابواب تا آنجا که برای وی مقدور بوده شرح داده شده است. آنچه در این بخش از مشاهدات وی آمده جالب است، هرچند محتمل است برخی از اطلاعات تاریخی را از منابع دیگر نقل کرده باشد. وی بناهای داخل مسجد را به دقت وصف کرده و جزء به جزء آنها را با بیان اندازه ها و شکل شرح داده است. این زمان مقامات امامان اربعه بوده اما در مسجد امام واحد گذاشته بودند و همه گویا مجبور بودند پشت سر او نماز بخوانند. (322، 323).
در اینجا از وجود آغوات در حرم مکی سخن گفته و این که، از اینها به این دلیل استفاده می کنند که به راحتی می توانند میان زنان رفت و آمد کنند. وقف خاص آغاوات در شهرهای مختلف هستند که برای همین افراد هزینه می شود. اولین بار منصور عباسی آنها را به این کار گماشت. (326) وی در این جا شرحی مختصر در باره آنان داده و در بخش مدینه نیز باز در باره آنان سخن گفته است.
فصل بعدی اماکن زیارتی مکه است، و این درست وقتی است که وهابی ها بر این شهر حاکم شده و کمر به نابودی آنها بسته اند. ابتدا از مولد النبی (ص) یاد کرده و گوید که، اخوان یعنی همین وهابی های نجد افراطی، قبه و مئذنه آن را خراب کردند. بنای دیگر مولد ستنا فاطمه یا همان بیت خدیجه است که در حی مقابل شعب علی از سوق اللیل است. اینجا خانه محمد (ص) و همسرش خدیجه بوده است. محل دیگر دار ارقم است، همین طور مقبره معلات که همه بناهای کوچکی که روی قبور بوده توسط وهابی ها تخریب شده است. (333). به مناسبت بحث از قبرستان، حدس می زند که هر سال دو درصد حجاج می میرند.
یک بار هم با عده ای نشسته و بحث می شود و یک سوری می گوید که زمین مصر و شام و ترکیه این همه وسیع و سرسبز است نمی دانم چرا خدای متعال خانه اش را بین این صخره ها ساخته است! (336). سپس از مسجد بلال و مسجد جن یاد شده و به مناسبت بحثی در باره جن و شیطان در باورهای مسلمانان و به خصوص مکی ها دارد. (339).
یک بار هم با عبدالرحمن به مسجد تنعیم رفته و محرم شده و باز شرحی از آن نواحی بدست داده است. (344). در اینجا از واحه های اطراف مکه هم که گهگاه هوای بهتری و درختی داشته سخن گفته است. از جمله واحه حسینیه که مربوط به اشراف مکه بوده و آنجا هم به دعوت آنان رفته است (352). یک بار وقتی برابر خانه شریف غالب در مکه که تخریب شده بوده، ایستاده بوده است، یک وهابی اخوانی به او می گوید: فکر می کنی اینجا جای مقدسی است؟ فرنگی می گوید: نه آمده ام نگاه کنم. بعد با زرنگی از او می پرسد: «اخبرنی عن طریقة الاخوان فی الدین» و او هم شرحی از توحید می دهد. فرنگی می پرسد: در باره قبور چه می گویی؟ او با چشمان خشمگین و از حدقه درآمده به او می نگرد، و فرنگی با زرنگی گوید: انی اُحب الاخوان، من اخوانی ها را دوست دارم و ماجرا به خیر تمام می شود (356).
تا این لحظه او شش ماه بوده که در مکه بسر می برده و از ماندن د راین شهر خسته شده و هوس کرده است تا بیرون رفته به سمت طائف برود. بدین ترتیب مجلد اول این کتاب که وصف او از حرکت قاهره به سمت یمن و از آنجا به مکه است پایان می یابد.
در آغاز مجلد دوم، داستان آماده شدن برای سفر و رفتن به طائف را آورده و رخدادهای ریز و درشت مسیر طائف را با همراهانش بیان کرده است. زیبایی این این متن این است که در بسیاری از اوقات، متن گفتگوی دو عرب را هم عینا درج کرده و حتی اصطلاحات روزمره آنها را هم برای بحث می آورد. در راه به خرابه های برخی از قصرهایی که شرفای مکه برای خود در نزدیکی طائف ساخته بودند هم اشاره دارد. [402].
وی شرحی از دیوار شهر طائف که به امر ملک حسین بنا شده، همین طور ابواب ورودی شهر که یکی هم باب ابن عباس به نام عبدالله بن عباس است که قبر و جامعش در این شهر است، بیان می کند. او می گوید چهارصد نفر ازمرد و زن و بچه در وقت ورود سعودی ها در این شهر کشته شده اند. شرحی از این که چرا این اتفاق افتاده آورده است (411). این ماجرا در صفر سال 1343 قمری رخ داده است. وی می نویسد الان طائف خالی از جمعیت است. بسیاری از محلات خراب شده است. نیز می گوید که سنگی گرانیت بدون شکل را در جایی به او نشان داده که همان بت لات پیش از اسلام بوده که مردم طائف آن را می پرسیدیدند.
جالب است این مترجم بیچاره، یکسره باید گفته های مولف را به نوعی تاویل و توجیه کند، تا مبادا به قبای دولت سعودی بر بخورد. او می گوید که نویسنده چون با اخوانی ها بد است، در قضاوت های خود در باره حوادث طائف اغراق کرده است (ص 412 پاورقی).
نویسنده پس از چند روز اقامت در طائف و استفاده از هوا و میوه ها و عسل آن، به مکه باز می گردد. (421). یک فصل در باره مسیر بازگشت و آنچه دیده آورده که حاوی نکات با ارزشی است.
فصل بعدی کتاب «آداب المکیین» است و اولین مبحث آن در باره بچه ها از طفولیت تا سنین بالاتر است. در واقع این بخش اختصاص به بچه ها و چگونگی زندگی روزمره آنها از کوچکی تا بزرگ شدن دارد. شیرخوارگی تا دو سال، لخت و عور بودن آنها تا چهار سالگی، بازی های آنها، رفتن به مکتب های قرآن و چگونگی آموزش آنان، ختنه آنان در شش تا هفت سالگی، و مسائل دیگر که در ادامه آمده است.
فصل بعدی به طور کامل اختصاص به زنان و کنیزکان و نقش آنها در زندگی جاری عرب ها و مسائل حاشیه ای آن دارد. سن ازدواج در مکه 25 سالگی بلکه بیشتر است، چون مردها تا پیش از آن قادر به پرداخت پول مهر نیستند. اما ممکن است کنیز داشته باشند. وی در باره برخی از عادات دیگر مکی ها هم سخن گفته و این که سخت در حفظ قدسیت شهر خود تلاش می کنند. اگر ببیند که کسی در حرم بی خیال نشسته و پایش را به سمت کعبه دراز کرده، حتما به او تذکر می دهند. (454).
وضعیت پیران شهر هم در آخر این قسمت مورد توجه قرار گرفته که چگونه روز را بسر می آورند. آن هم در شهری که حرارت آن اغلب تا 45 درجه می رسد. آنها برای او از سیل عظیم سال 1909 یاد می کنند وخاطراتی می گویند. نویسنده حتی در باره پشه های این شهر هم صحبت می کند. و این که اگر یک مکی بمیرد، اطرافیان به خصوص زنان برای او چه خواهند کرد. این هم در ادامه آمده است. گریه زنان که گاه او را از خواب بیدار می کرده است. (460). همین طور از وباهایی که آمده مخصوصا سال 1326 که شمار زیادی از حجاج مرده و در کوچه و بازار افتاده بودند (461).
فصل بعدی در باره زنان و کنیزکان است، موضوعی جالب که وی نه تنها در اینجا بلکه در بخش های دیگر کتاب هم همواره متوجه آن بوده است. دختر مکی سیزده چهارده سالگی ازدواج می کند. وی از پوشش آنها، کارهای منزلی ایشان، و حتی قیافه هایشان و این که در مقایسه با مردها سفیدتر هستند، سخن گفته است (466). ورود زنان مکی در امور سحریات به حدی است که مردان این شهر معتقدند که غالب زنهای ایشان در امر سحر ورود دارند. (471).
با این که تعدد زوجات در مکه هست، اما بیشتر مردم این شهر تنها یک همسر دارند با این حال بیشتر آنها کنیزکانی دارند که از آنها بهره زنانه می برند. (473). او می گوید که زمان ترکها، زنان بد هم در این شهر بوده اند که ملک حسین آنها را بیرون کرد و اگرچه هنوز هم شایع است که برخی از زنان افریقی هستند اما نویسنده نشانی از آن ندیده است (475).
در اینجا به مناسبت بحث کنیز، بحثی در باره بردگی یا بندگی دارد. چیزی که از زمان فتوحات آغاز شده یا رواج یافته است. قرآن تایید بر آزاد کردن بردگان دارد اما به هر حال در اینجا فراوان است و اینها معمولا کارهای خدماتی را در منزل مکی ها انجام می دهند. گاهی هم در وادی های اطراف کار زراعت دارند. مکی ها افتخار می کنند که قرآن به بردگان خود می آموزند (477).
در اینجا به مناسبت فصلی را هم به قوانین و مصادر آن اختصاص داده و از شریعت اسلامی یاد می کند. (481). جالب است که این وقت، انجیل برنابا هم درآمده و چاپ شده بوده و او بحثی هم در باره این کتاب دارد (482). در این فصل شماری از احکام اسلامی را در باب نماز و زکات و حج و غیره شرح می دهد. همین طور بحثی در باره محاکم سعودی دارد. فصلی هم به ماه رمضان اختصاص دارد. (تا ص 517).
فصل بعدی درباره آماده شدن وی برای سفر به مدینه است. همین طور که مکه مطوّف دارد مدینه هم مزوّر دارد که راهنمای زیارتی مسافران هستند. در اینجا همچنان از مکه و مکیان و زایران و به خصوص مطالبی در باره مالیزیایی ها یا همان جاوه ای ها دارد که پدیده این دیار هستند، بیان می کند. در این بخش، مبحثی هم در باره رفتار مطوفی ها با حجاج دارد و این که آنان چگونه با حجاج تعامل دارند و پول می گیرند. (530). در واقع از نقش مطوفی ها در مراسم حج و قبل و بعد آن یاد می کند. اگر مطوفی ها نبودند امکان حج وجود نداشت (539).
این ایام هنوز رمضان ادامه دارد. عبدالرحمن که در تمام این ماهها کارهای او را انجام می داده و در خانه اش بوده، برنامه سفر وی را همراه شماری از حجاج مصری فراهم می کند. عبدالرحمان کم و بیش شنیده بوده که هویت من انگلیسی است و این اواخر که پرسید، به او گفتم بله درست است. (539). او شکر کرد که خدا من را هدایت کرده است.
بالاخره به سمت مدینه حرکت کرده و فصل بعدی در باره خروج از مکه تا رسیدن به رابغ است. در راه به منزل میمونه رسیده، جایی که مزار میمونه همسر پیامبر است. قبه ای که روی آن بوده که همین ایام توسط سعودی ها منهدم شده بوده است [به یاد کارهای داعش در این روزها که تداعی کننده همان ایام است]. وی قدم به قدم گزارش سفر را داده و سعی می کند همه آنچه را می بیند تبدیل به گزارش کند. گروهی از هندی ها را دیدیم. یکی از همراهان ما گفت: ببین این زنان جاوه ای چطور با صورت مکشوفه بیرون می آیند و برابر مردان، حتی استحمام می کنند؟ (549). این جا هم باز در باره حجاج جاوه ای توضیحاتی داده است. اگر همه آنچه وی در باره این حجاج گفت جمع و جور شود یک مقاله مفصل می شود.
وی در باره همراهان مصری خود هم توضیحاتی داده و این که یک مشت کشاورز فقیر بودند، اما انسانیت در آنها موج می زد (556). یکی از همراهان او شیخ مبارک هست که وی در باره افراد همراه او که تعدادی زن و مرد از همسر و دخترانش هستند یا کرده است. وقتی نویسنده مریض شده، فاطمه که دختری سی ساله و دارای بر و رویی بوده کارهای او را انجام می داده اما پدرش همواره مراقب او بوده است (558).
فصل بعد از رابغ تا مدینه است که باز رویدادهای طول راه شرح داده شده است. در رابغ، بازارچه ای بوده و علاوه، زنان هم برای فروش وسائل مورد نیاز را در اطراف کاروان عرضه می کرده اند. (561). کم کم به مدینه نزدیک می شوند و وی اشاره دارد که زیارت مدینه مثل مکه واجب نیست. در اینجا شرحی از دیدگاه عربها در باره حضرت محمد (ص) داده و احادیثی را نقل می کند.
نزدیک مدینه که شدند کم کم از سوی زوار، صدای صلوات برخاسته: اللهم صل علی سیدنا محمد و سلم، السلام علیک یا رسول الله و انت حی فی قبرک. این ترجمه ای است که از متن انگلیسی شده است. (578). کاروان آنها از سمت عنبریه وارد مناخه شده است، جایی که از روزگاران قدیم بارانداز کاروان ها بوده است. در اینجاست که برای اولین بار نگاهشان به گنبد خضراء افتاده و نویسنده آن را وصف کرده است (579).
«قبر النبی» عنوان فصل بعدی است. جایی که او بود خیابانی هم برابرش بوده و حجاج جاوه ای و مصری و بخاری و هندی و افغان در آن بوده اند. او آماده ورود به مسجد شده و مراحل آمادگی و ورود را شرح داده است. دیوارهای داخل مسجد که ادعیه ای بر آنها نوشته شده است. همین طور سلامی که مردم می دهند. به قسمت روضه رفته و منبر و محراب را وصف کرده است (584). پس از نماز زیارت نامه خوانده و متن کاملی از آن را آورده است که البته مترجم آن را از انگلیسی ترجمه کرده، و شاید هم عین این کلمات به انگلیسی بوده که ن را به حروف عربی آورده (586) و در پاورقی هم سعی کرده روی مبانی وهابی بگوید که اصل و اساسی ندارد (لا اصل لهذا الدعاء).
آنگاه نزدیک شباک حرم نبوی رفته و از طلاهای فراوانی یاد می کند که اینجا بوده و فخری پاشا آخرین حاکم ترکی شهر برای مقابله با شریف حسین آنها را برداشت و هزینه کرد. این ایامی بود که مدینه در محاصره بود وپانزده ماه به طول انجامید. برخی هم می گویند شریف علی آن طلاها را برداشته است (587). در اینجا به برخی از باورهای وهابی در باره زیارت اشاره کرد و احادیثی هم نقل می کند. وقتی به سمت شمالی ضریح نبوی می رسد، برابر قبر فاطمه است. در آنجا هم زیارت نامه ای خوانده می شود: السلام علیک یا سیدتنا فاطمه الزهراء، السلام علیک یا بنت رسول الله، السلام علیک یا بنت نبی الله، السلام علیک یا سیدةالنساء، السلام علیک یا خامسة اهل الکساء رضی الله تعالی عنک و یرضیک بخیر النعم (590). او می گوید قبر فاطمه که یک پرده سیاهی روی آن کشیده شده بوده قابل رؤیت بوده است.
فصل بعدی شرحی است در باره تاریخ و جغرافیای شهر مدینه. منطقه ای که حد فاصل قبا و احد است. نویسنده حدود آن را شرح داده و از بساتین و نخلستانها و محلات آن یاد کرده است. (579). دیوار شهر و ابواب آن هم معرفی کرده است. سپس از خیابانها و ایستگاه راه آهن مدینه یاد کرده و به برخی از بناهای مهم و سازنده های آنها اشاره کرده است. مهم ترین خیابان همان شارع السوق بوده که برابر باب السلام بوده است. کوچه های تنگ، خانه های فشرده و معبرهای بسیار تنگ از چیزهایی که او سعی کرده به تفصیل از آنها یاد کند (604). وضعیت آب مدینه و چاه های آنها هم شرح داده شده است. بیشتر خانه های بزرگ، چاه های آب داشته است. (607).
سابقا طلاب فراوانی در علوم دینی بوده که مدتهاست همراه استادان خود از اینجا گریخته اند (609). با این حال در حرم مجلسی هست که می آیند و نزد استاد می نشینند. وی که ابن الترکی نامیده می شود حلقه ای دارد و مولف از او و حلقه و برخی مطالبش یاد کرده و در جلسات درس او شرکت می کرده است (610، 619).
فصل بعدی «الحرم المدنی» است و نویسنده مشاهداتش را در این شهر بیان کرده و رفتن های روزانه اش را به مسجد و آنچه دیده شرح داده است (621). کتابخانه عارف حکمت معروف ترین کتابخانه مدینه در این دوره است که او به آن هم سر زده و در باره عارف حکمت و کتابها شرحی داده است (623). همین طور از برخی از کتابخانه های دیگر و مدارس. اما این که در پانزده ماه محاصره این شهر توسط نیروهای شریف حسین چه بر سر کتابها آمده، داستانی است که به آن پرداخته و این که بسیاری از این آثار مفقود شده یا در آتش سوخته است. در اینجا شرحی هم از معماری مسجد و حرم داده و جاهای معروف و مقدس آن را شرح داده است. نقشه ای هم د راین زمینه کشیده است (625). این توصیف جزئی و نسبتا دقیق است. (تا ص 631).
پس از آن از خدام حرم شرح داده، شیخ الحرم که خود از آغاوات بوده و شمار زیادی زیر دست او کارها را در دست داشته اند. در اینجا نیز مجددا ـ بعد از شرحی که در مکه از آنان داد ـ در باره خصیان یا همین آغاوات که خواجگان هم خوانده می شوند بدست داده است (633).
فصل بعدی در باره مزارات نزدیک مدینه است. یکی از اولین آنها مزار حمزه است. صبحی برای زیارت به آن سمت حرکت کرده از کنار کوه سلع عبور می کنند. در آنجا در مسجد درع نماز می خوانند. از آنجا عبور کرده تا به منطقه احد می رسند و وی در باره آن شرحی بدست داده است. (636). وقتی وی با همراهش به زیارت قبر حمزه وارد مزار می شوند، متوجه می شوند که قبه ودیوارها منهدم شده، و قبر در حالی که پارچه ای روی آن بوده، در میان خاک ها رهاست.
از کسی که آنجا بود، پرسیدند: این اتفاق کی افتاده است؟ گفتند: یک هفته قبل. این اقدام به امر قاضی مدینه ابن بلیهد صورت گرفته است (638). اقدام به انهدام قبه های مدینه، سبب شد تا سراسر جهان اسلام بشورند و ابن سعود مجبور شد از جده به تمام نقاط تلگراف بزند که قبه الخضراء سالم است (640).
به هر حال وی شرحی از جنگ احد و مسجد قبه السن و و نیز مسجد دیگری که گفته می شد محل شهادت حمزه است داده است (642).
نویسنده فرنگی، یک روز هم بدون همراه از مدینه به سمت قبا می رود تا مسجد آنجا را زیارت کند. زمانی که به ابتدا نخلستان ها می رسد، جوانی را می بیند. از او در باره مدینه می پرسد. فرنگی می گوید: جای قشنگی است، اما ساکنان آن کم هستند. او می گوید: در گذشته در زمان ترکها، شهر بزرگی بود، پر جمعیت، از همه جا می آمدند. اما مدینه، بعد از این محاصره، یعنی از زمانی که شریف حسین علیه سلطان عثمانی شورش کرد، رو به تخریب رفته و هزاران نفر از این شهر رفتند. در جریان مقاومت فخری پاشا بر ضد سپاه شریف حسین، محاصره ای که پانزده ماه طول کشید شهر ویران شد (645).
به هر حال به مسجد قبا می رسد، وقت مغرب. ظرف های آب آماده کنار مسجد برای وضو. شرحی از مسجد قبا و تاریخچه آن می دهد. از چاه اریس جایی که عثمان انگشتری پیامبر را در آن انداخت یاد می کند (649).
یک روز هم برای زیارت بقیع به آنجا می رود. وقتی وارد بقیع شدم، آنجا را چنان دیدم که گویی یک شهر منهدم شده است. در هر مقبره ای جز تپه ای از خارک و سنگ که جای دیوارها معلوم نیست، دیده نمی شود. تکه های چوب، قطعاتی از آهن، سنگ پاره ها، و دیوارهای سیمانی تخریب شده. گویی شهری است که در زلزله تخریب شده است. در سمت دیوار غربی آن قطعات چوبی قدیمی بسیار صخیم بود، همین طور بخشی از دیواره ها از سنگ و قطعاتی از آهن بود. برخی از ممرهای میان قبور تمیز شده بود تا زوار بتوانند میان آن حرکت کنند، اما هیچ نظم و نسقی در آنجا وجود نداشت. همه چیز عبارت از مشتی ویرانه و قبور تخریب شده بود. ما جلو رفتیم تا در میان برخی از این تپه ها نشانی از قبرها بیابیم. عامر که همراه من بود مرتب می گفت: اسأل الله العفو، لا حول و لا قوة الا بالله. شماری از فقرای نخاوله هم در آن میانه به دنبال جمع کردن قطعات چوب و آهن بودند. (651). او می گوید که جلوتر رفته تا به قبر عثمان رسیدند. در آنجا جمعی هندی با شیخ خود که پیرمردی با ریش بلند بود ایستاده بودند.
از دیگر زیارت گاه ها که وی رفته، مسجد قبلتین و دیگر مساجد ناحیه جبل سلع است. گزارشی هم از ضریح علی بن جعفر عریضی داده که پنج میل از باب بقیع فاصله دارد. این جا مسجد بوده و امام مسجد هم در طبقه دوم همانجا سکونت داشته است. (652). در مسیر رفتن به آنجا از مسجد الاجابه و مسجد المائده هم یاد کرده است.
فصل اخیر کتاب از مدینه تا ینبع است که مسیر بازگشت نویسنده فرنگی ماست. کاروان های مصری و سوری و ترکها که وارد ینبع شده، هشت روز در مدینه مانده و به مکه می روند. در حالی که زوار جاوه ای و بخاری و غیره که از مکه به مدینه می آیند، فقط پنج روز می مانند. آنها معمولا در خانه هایی که مزوّرین دارند سکونت می کنند. بسیاری از هندیان نیز همراه زنان شان در خیابان ها خیمه می زنند (656).
این ایام درست روزهای پیش از حج است. نویسنده ما سال قبل حج را انجام داده، ماهها در مکه مانده و این ایام به مدینه رسیده است. شهر مدینه هم اکثر خالی از سکنه شده، حجاج به سمت مکه رفته و شمار زیادی از اهالی نیز برای انجام حج عازم مکه شده اند. (657).
مترجم چند ویژگی برای این کتاب برشمرده است. نخست دقت در توصیف است که یک مورد آن بحث از خصیان یا همان آغاوات و خواجگان است که آنان را اخته کرده و در مدینه بودند. همین طور موارد بسیار دیگر. در نقل عبارات عربی عامیانه و محاورات روزانه، تلاش زیادی می کند. همچنین حاوی نوعی تمسخر لطیف نسبت به برخی از آنچه می بیند، هست. به گفته مترجم، نویسنده، در باره عربها نیز نوعی نظریه دو گانه دارد. از سوی نسبت به برخی از آنچه می بیند تعجب می کند و از سوی دیگر آشکار است که جنبه انتقادی هم دارد.
به نظر می رسد این کتاب، مثل بسیاری از سفرنامه های فرنگی، یک تاریخ اجتماعی به معنای دقیق کلمه است.، تاریخی از همه ابعاد زندگی روزمره این مردم، افکار، باورها، رفتارشان در مقابل یکدیگر، برخورد با زنان، شغل، قیافه، و هر چیزی که ممکن بوده است تا به نوعی آگاهی تبدیل شود تا بتوان این مردم را بهتر شناخت. وصف محیط طبیعی هم که جای خود را دارد. گزارش تاریخی در باره بسیاری از مسائل و نقاط را هم باید به آن افزود.
وقتی کتاب مرور می شود آدمی احساس می کند بسیاری از چیزهایی که برای دیگران عادی است، رتّر آنها را تبدیل به آگاهی کرده و در این باره شرحی بدست داده تا امروزه از گذشت نود سال بهتر بتوان آن مردم را شناخت. زندگی روزمره مردم، یکی از مهم ترین دغدغه های اوست. پوشش، ادب، بهداشت، و بسیاری از مسائل دیگر از مسائلی است که به طور مرتب در این کتاب شاهد آن هستیم.
در تمام این مراحل، او مثل یک مسلمان جدی ظاهر می شود. در تمام نمازهای جماعت شرکت می کند، وارد بحث های دینی می شود، به تحلیل آن ها می پردازد و با دقایق فقهی و اختلاف نظرات آشنا می شود و در آنها ورود می کند. بنابرین هیچ کس به او شک نمی کند که یک فرنگی کافر است. البته در سفرش به طائف، دیگر خبری از نماز نیست و خودش هم اشاره ای به آن ندارد!
در باره برخی از مسائل اسلامی مانند برده داری بحث جالبی دارد و حتی سعی می کند از اسلام دفاع کند که این دین، استرقاق را قبول ندارد و مرتب در آزاد کردن برده ها دستوراتی می دهد. در این بخش وصف دقیقی از اوضاع بردگان در مکه دارد که محل واردات و صادرات برده هم حتی تا اوائل قرن بیستم بود.
از نظر رتّر، وهابیون کسانی هستند که به عنوان اخوان شناخته می شده و رفتار بسیار خشنی داشتند. وقتی به طائف می رود از کشتارهایی که اخوان در این شهر کردند یاد کرده و البته مترجم در اینجا برای توجیه می گوید که ملک عبدالعزیز با این کشتارها میانه ای نداشت و آنها سرخود این کارها را کردند. داستان این کشتارها همچنان در حافظه تاریخی طائفی ها باقی مانده است.رتر از برخی از شاهدان آنجا گزارشی از این وضع داده است. او سخت از این وهابیون متنفر است.
در باره سفر مدینه هم تازه هایی دارد. وی توصیفی از وضعیت ویران بقیع دارد، زمانی که تازه خراب شده و همه چیز از سنگ و خشت و آجر و آهن روی هم ریخته بوده و تپه های ویران شده در محیط بقیع پراکنده بوده است.
نویسنده از مصر و طریق طریق دریا و گذشتن از کانال سوئز به دریای احمر آمده و در آنجا از ساحل ، با کاروانی از حجاج که سوار بر شتر بودند، راهی قنفذه [یمن] و از آنجا یلملم شده است. در راه از شماری حاجیان فقیر یاد می کند که پیاده این راه را طی می کردند. زنان با قماشی که روی آنها را تا پا پوشیده بود و پوششی خشن بود، بچه به بغل. و مردان با یک پیراهن. بچه ها هم غالبا عریان بودند. وی در همراه این مراحل، مقید است که از وضعیت زنان و زندگی خانوادگی این مردم بنویسید. همچنین توجه ویژه ای به اقوام دیگر به خصوص سیاهان و سودانی ها و نیز مالیزایی ها دارد که آن زمان به آنان حجاج جاوه ای می گفتند.
نویسنده وارد یلملم شده، جایی که حجاج یمنی محرم می شدند و تلبیه می گفتند، او هم همه این کارها و ذکرهای مربوطه را آورده است. فهرستی از میقات ها را هم داده که نشان از همان توجه وی به معلومات دینی و فقهی است. شرحی هم از محرمات احرام آورده است. (ص 143 ـ 144).
در اینجا شرحی از ورودش به مکه داده، نخستین چیزهایی که نظرش را جلب کرده، این است که شمار زیادی از مکی ها روی تخت های جلوی دکانها خوابیده بودند. او یکی را صدا می زند: یا محمد بلافاصله بر می خیزد. مکی ها مدعی اند که به حجاج احترام می گذارند: «فالحجاج حبوبنا». شقه ای می گیرد از شخصی به نام عبدالرحمن مطوف که بعدها مفصل از وی سخن می گوید، و وسائلش را در آنجا می گذارد. وضو می گیرد و برای نماز عازم حرم می شود. در اینجا هر چه می بیند از در و دیوار و سقف بنای حرم شرح می دهد. اولین بار کعبه را می بیند. سپس دعاهای اطرافیان را می آورد: ربنا آتنا فی الدنیا حسنه ... باقی ادعیه که در وقت ورود برای او خوانده می شود و باید تکرار کند. بعد از نماز نزدیک کعبه رفته طواف را از حجر الاسود آغاز می کند. بعد از آن به رغم شلوغی موفق به بوسیدن حجر الاسود می شود. (156). از آنجا سراغ چاه زمزم رفته آب می نوشد.بعد هم سعی صفا و مروه و مرحله اول اعمال تمام می شود.
در اینجا شرحی از وضعیت جغرافیایی و تاریخی مکه می دهد (ص 161). آشکار است که معلومات کافی در باره آنچه مورخان در باره تاریخ قدیم شهر نوشته اند، دارد. شرحی در باره ظهور اسلام دارد و به اختصار سیره نبوی را توضیح می دهد. شرحی از کوه ها راه ها، و گریزی به سال های تعطیلی حج بعد از سقوط شریف حسین. وصفی از بناهای شهر و دکانها و کوچه ها دارد که بسیار جزئی و دقیق است. بازارهای شهر، انواع مغازه ها و چگونگی تزیین و چینش آنها را شرح می دهد. از برخی از تکایا و مدارس هم یاد کرده و همین طور که راه می رود آنچه را می بیند، حتی اشاره به یک خط کوفی روی دیوار یک مدرسه، می نویسد. محله قشاشیه، در انتهای مسعی، جایی که بیشتر حجاج جاوه ای در آنجا سکونت داشتند، همین طور مدرسة الفلاح و خانه های فشرده بهم و چند طبقه، از مسائلی است که مورد توجه او قرار گرفته است. راه میان بازار جودریه و غزه که در کنار قشاشیه قرار دارد. بالاتر می رود و به مقبره معلات می رسد. (182). وصف وی از بازار جودریه و انواع و اقسام کسب ها و مشاغل به خصوص صنعت شمشیر سازی در این شهر جالب است. نجدی ها بیش از هر چیز شمشیر را دوست دارند، گرچه تفنگ هم بدوش می گیرند!
در اینجا از خانه حضرت خدیجه یاد می کند جایی که «مولد سیدتنا فاطمه» نامیده می شده است. می گوید تا همین اواخر، سنگی را که حجاج می گفتند به رسول سلام کرده، می دیدند اما الان اخوانی ها آن را پنهان کرده اند. یک بنایی هم در همین نزدیکی برای فقرا بوده که نامش تکیه ستنا فاطمه بوده است. (184).
به هر حال، وصف وی چنان جزئی است که می توان بر اساس آن نقشه آن وقت مکه را با اطلاعات حاشیه ای دیگر ترسیم کرد. در همان حال از ساکنان، از زن و مرد و کوچک و بزرگ مرتب اطلاعاتی بدست می دهد. در این میان زنان و جاریه ها یعنی کنیزکان جایگاه ویژه ای در وصف او دارند، حتی دختر کوچک صاحب خانه اش عبدالرحمن.
عبدالرحمن برایش سیگار می آورد، اما او که در میان وهابی ها در تقیه است! می گوید: من وهابی هستم. یعنی این که تدخین نمی کنم. عبدالرحمن می گوید: در خیابان ممنوع است نه در خانه. سپس از او در باره لحظه ورود سپاه نجد به داخل شهر می پرسد و او توضیح می دهد که چگونه اینها وارد شدند. (195). جالب است که لحظه به لحظه گفتگوهایی که او با هر کسی دارد، حتی عین عبارات مکی ها را در خوش و بش کردن، در اینجا آورده است.
خانه عبدالرحمان که او در آن ساکن بوده، پشت باب العمره بوده، و نخستین روز او که جمعه بوده، صدای اذان آمده است. وی وضو گرفته برای نماز جمعه عازم شده است. نماز خوانده و از هجوم مردم برای طواف پس از نماز یاد کرده است. همچنین از سید حسن زمزمی که دکه در گوشه ای داشته و دایما مشغول خواندن قرآن بوده و آب زمزم می فروخته است. به همین مناسبت شرحی در باره ساقی ها و آب زمزمه داده است. (198).
این عبدالرحمان که صاحب خانه اوست، شغل اصلیش مطوفی بوده و از مدیران مطوفی فلسطینی ها بوده است. وی دفاتر ثبت نام حجاج را به وی نشان داده و این که سال گذشته 27 نفر از حجاج زیر نظر او مرده بودند.
کم کم وقت رفتن به عرفات می رسد و او چگونگی تجهیز کارها و آوردن شتران و گذاشتن شقدف را یاد کرد و این که سوار شده و حرکت کرده اند، سپس مشاهدات طول راه را به تفصیل بیان کرده است. در راه از منی می گذرند و آن زمان در منی بناهای فراوانی بوده و بازارها که وی شرح آن را آورده است (206). به مناسبت وادی محسر و منی، شرحی هم در باره داستان ابرهه آورده است. (210).
وقتی به عرفه می رسند، باز به تفصیل و با جزئیات از آنچه دیده یاد کرده است. هم از جبل الرحمه هم از مسجد نمره. در اینجا از غسل کردن حجاج در روز عرفه یاد کرده و این که خود از این کار غفلت ورزیده؛ این با که آب بسیار ارزان بوده است. همچنین از خطابه خطیب بر روی جبل الرحمه یاد شده و مدعی شده که حاجی بدون استماع خطبه خطیب در عرفه، حج ش مقبول نخواهد شد که پیداست اشتباه کرده و مترجم هم یاد آور شده است (216).
پس از آن بازگشت از عرفات به منی و اقامت سه روزه در آنجا آمده و البته فصل مستقلی را به منی اختصاص داده است (ص 223). او از استقرار در محل مورد نظرشان در منی یاد کرده و بلافاصله به وصف مردمان حاضر می پردازد. از جمله اخوانی ها، و زنان آنان که پوشش سیاه سرتاپای دارند و فقط جلوی چشمشان چیز نازکی هست تا بتوانند جلوی پایشان را ببینند. در آنجا همراه عبدالرحمن به خیمه ملک عبدالعزیز رفته و او را که این زمان 45 ساله بوده وصف کرده است. (228). در اینجا شرحی از عبدالعزیز، نظام حکومتی و سیستم تصمیم گیری او دارد. مکی ها با عنوان «سعودی» از او یاد می کنند و حجاج نام «ابن سعود» را برای او بکار می برند. (230).
عصر روز عید، با همراهش دو الاغ گرفته راهی مکه شده اعمال را انجام می دهند و مشاهده می کنند که پرده کعبه عوض شده است. باز به منی بر می گردد و از رجم شیاطین یاد کرده است. (239).
بخش بعدی کتاب زندگی روزانه مکی هاست (243 به بعد). از نماز خواندن مذاهب مختلف در مسجد الحرام یاد می کند که امامان مذاهب هستند، اما هر کسی به هر جا رسیدن نماز می خواند، جز اخوانی ها که فقط پشت سر امام حنبلی نماز می خوانند. آنها مذاهب سه گانه دیگر را قبول ندارند و می گویند اینها بدعت و خرافه در دین گذاشته اند. در اینجا شرحی از عقاید محمد بن عبدالوهاب و متهم کردن دیگران به شرک آورده و از ادعای آنان که به اصول اولیه باز گشته اند سخن گفته است. سپس به برخی از جزئیات اختلاف نظر های فقهی میان مذاهب در امر نماز و غیره می پردازد (246). در این میان از کتاب قطب الدین مطالبی در باره این باور عمومی که در ایام حج اولیاء الهی به حج می آیند و میان مردم هستند سخن می گوید.
در اینجا (249) به شرح زندگی روزانه در مکه می پردازد. متدینین یک و نیم ساعت قبل از طلوع آفتاب بیدار می شوند، اما کمتر مطوفی است که آن وقت بیدار شود ! بعد لباس می پوشند. اینجا شرحی از پوشش داده و این که از لباس حریر و مطلا پرهیز دارند گرچه در بسیاری از کشورهای اسلامی، تخلف فراوان از این قاعده صورت می گیرد. آنگاه و پس از پوشیدن لباس، فرد مکی، از خانه بیرون آمده وارد خیابان شده به حرم می رود. آنجا کفش خود را در می آورد. بعد از نماز برگشته، زن یا کنیز قهوه درست می کند. همزمان سیگار هم می کشد. آن وقت دوباره بیرون رفته نان و احیانا تخم مرغی می خرد. زن خانه، آنها را درست کرده مرد مکی می خورد. آبی هم روی آن. و باز چای با شکر. ... بعد ساعتی به بازار می رود تا خرید روزانه را انجام دهد. بعد به خانه آمده منتظر دوستان است که با هم بنشینند و گفتگو کنند.... داستان به همین شکل ادامه می یابد که این مرد مکی بعد از آن چه می کند.... این شرح و بسط طی صفحاتی ادامه دارد و از جزئیات زندگی روزانه مکی که متفاوت با بسیاری از نقاط عالم است، سخن می گوید.
از یک جلسه گفتگوی عبدالرحمن با دوستان صحبت می کند که همه متفق بودند که زمین مسطح است و از این که معلم جغرافیا در مدرسه گفته بوده که زمین گرد است همه ابراز تعجب می کردند و رتّر در این فکر که چطور می شود اینها را قانع کرد که زمین مسطح نیست (ص 262).
در اینجا اشاره ای به وضع بد بهداشتی مکه دارد (252)، همان کار کنّاسی، همه کثافات جایی ریخته می شود. روی آن خاک. و بعد عده ای می آیند آنها را حمل الاغ کرده به بیرون شهر می برند تا در زراعت استفاده کنند.
اما این که چرا مکی ها برای نماز کمتر به حرم می روند، برای این است که همه را وادار کرده اند که پشت سر یک امام نماز بخوانند. (255).
فصل بعدی در وصف کعبه است. او توانسته است وارد کعبه شده و داخل آن را وصف کند. کلید در اختیار یکی از خاندان آل شیبه است. آنها به حرم رفته اند. او وصف دقیقی از جمعیت حاضر و تلاش برای ورودش به کعبه و دان یک مجیدی به محافظ آن و این که چگونه او را بالا کشیده و داخل بیت کرده اند سخن گفته و از این که داخل کعبه چه دیده است. (266 ـ 267). او می گوید این منظره ای است که هیچ گاه در عمرش فراموش نخواهد کرد. وصف وی از جزئیات داخل کعبه بسیار جالب و ریز و بی نظیر است. (268 ـ 271). وی گوید که کعبه را در هفت مناسبت در طول سال برای مردان، و هفت بار برای زنان باز می کنند. شرحی هم در باره پرده کعبه و تاریخچه آن داده، داستان حمله قرامطه را به مکه آورده، و باز به وضعیت اجزاء بیرونی کعبه و حجر اسماعیل و بخش های مسجد الحرام پرداخته است. در این زمینه از کتاب صبری پاشا یعنی مرات الحرمین هم استفاده کرده است.
رتّر در فصل بعد از شماری از دیدارها و اتفاقات جالب خود در مکه یاد کرده است. وی در باره مخفی کاری خود در شهری یاد کرده که به هر حال مشکلاتی برای فرنگی های قبل از وی بوده است. به نوشته وی حتی بسیاری از ایرانیان شیعه هم در این شهر تقیه کرده و خود را کرد یا بخاری یا چرکس می نامند تا محفوظ باشند (ص 290) مترجم نوشته که این خلاف است و هر سال سنی و شیعه آشکارا و بدون تقیه حج بجای می آورند. البته این طور نبوده که تا به آخر هویت وی برای همه پنهان بماند. تا جایی که بنده ملاحظه کردم این تنها جایی است که نویسنده از حجاج فرس یا ایرانی سخن گفته است.
یک بار یک سوری از او خواسته به دیدن ابن سعود بروند. آنها در محلی نزدیکی باب ام هانی به دیدن وی رفته با گذشته از نگاهبانان داخل غرفه او شده اند. دوست سوری او به عبدالعزیز اشاره کرده که این «صلاح الدین انجلیزی است». انگلیسی مسلمان شده! آن وقت، ابن سعود، به تفصیل با او به گفتگو نشسته و از عیسی و محمد (ص) سخن گفته است. نویسنده به او گفته که قصد دارد کتابی در تاریخ او بنویسید که این سبب خوشحالی بی اندازه او شده است (ص 291). نویسنده می گوید که بعد از آن بارها با ابن سعود دیدار کرده است. در یکی از این دیدارها در باره عمامه اخوان سوال کرده که به جای عقال که دیگران می گذارند، آنها عمامه می پوشند. این بخش حاوی اطلاعاتی در باره شخص ابن سعود یعنی همان عبدالعزیز است که جالب می نماید. در اینجا اشاره ای هم به مسجد بلال بالای کوه ابوقبیس دارد که محل شق القمر است و می افزاید اینها خرافاتی است که پس از رحلت محمد (ص) ساخته شده است (295). همین سال احمد السنوسی رئیس فرقه صوفیه سنوسی هم مکه بوده که وی شرحی از او و احوالش داده است ( 300).
پیش از این فصلی را به وصف کعبه اختصاص داده بود و اینجا (305) فصلی در باره حرم مکی، یعنی خود مسجد الحرام دارد. نقشه ای هم در اینجا آمده و اجزء مختلف و ابواب تا آنجا که برای وی مقدور بوده شرح داده شده است. آنچه در این بخش از مشاهدات وی آمده جالب است، هرچند محتمل است برخی از اطلاعات تاریخی را از منابع دیگر نقل کرده باشد. وی بناهای داخل مسجد را به دقت وصف کرده و جزء به جزء آنها را با بیان اندازه ها و شکل شرح داده است. این زمان مقامات امامان اربعه بوده اما در مسجد امام واحد گذاشته بودند و همه گویا مجبور بودند پشت سر او نماز بخوانند. (322، 323).
در اینجا از وجود آغوات در حرم مکی سخن گفته و این که، از اینها به این دلیل استفاده می کنند که به راحتی می توانند میان زنان رفت و آمد کنند. وقف خاص آغاوات در شهرهای مختلف هستند که برای همین افراد هزینه می شود. اولین بار منصور عباسی آنها را به این کار گماشت. (326) وی در این جا شرحی مختصر در باره آنان داده و در بخش مدینه نیز باز در باره آنان سخن گفته است.
فصل بعدی اماکن زیارتی مکه است، و این درست وقتی است که وهابی ها بر این شهر حاکم شده و کمر به نابودی آنها بسته اند. ابتدا از مولد النبی (ص) یاد کرده و گوید که، اخوان یعنی همین وهابی های نجد افراطی، قبه و مئذنه آن را خراب کردند. بنای دیگر مولد ستنا فاطمه یا همان بیت خدیجه است که در حی مقابل شعب علی از سوق اللیل است. اینجا خانه محمد (ص) و همسرش خدیجه بوده است. محل دیگر دار ارقم است، همین طور مقبره معلات که همه بناهای کوچکی که روی قبور بوده توسط وهابی ها تخریب شده است. (333). به مناسبت بحث از قبرستان، حدس می زند که هر سال دو درصد حجاج می میرند.
یک بار هم با عده ای نشسته و بحث می شود و یک سوری می گوید که زمین مصر و شام و ترکیه این همه وسیع و سرسبز است نمی دانم چرا خدای متعال خانه اش را بین این صخره ها ساخته است! (336). سپس از مسجد بلال و مسجد جن یاد شده و به مناسبت بحثی در باره جن و شیطان در باورهای مسلمانان و به خصوص مکی ها دارد. (339).
یک بار هم با عبدالرحمن به مسجد تنعیم رفته و محرم شده و باز شرحی از آن نواحی بدست داده است. (344). در اینجا از واحه های اطراف مکه هم که گهگاه هوای بهتری و درختی داشته سخن گفته است. از جمله واحه حسینیه که مربوط به اشراف مکه بوده و آنجا هم به دعوت آنان رفته است (352). یک بار وقتی برابر خانه شریف غالب در مکه که تخریب شده بوده، ایستاده بوده است، یک وهابی اخوانی به او می گوید: فکر می کنی اینجا جای مقدسی است؟ فرنگی می گوید: نه آمده ام نگاه کنم. بعد با زرنگی از او می پرسد: «اخبرنی عن طریقة الاخوان فی الدین» و او هم شرحی از توحید می دهد. فرنگی می پرسد: در باره قبور چه می گویی؟ او با چشمان خشمگین و از حدقه درآمده به او می نگرد، و فرنگی با زرنگی گوید: انی اُحب الاخوان، من اخوانی ها را دوست دارم و ماجرا به خیر تمام می شود (356).
تا این لحظه او شش ماه بوده که در مکه بسر می برده و از ماندن د راین شهر خسته شده و هوس کرده است تا بیرون رفته به سمت طائف برود. بدین ترتیب مجلد اول این کتاب که وصف او از حرکت قاهره به سمت یمن و از آنجا به مکه است پایان می یابد.
در آغاز مجلد دوم، داستان آماده شدن برای سفر و رفتن به طائف را آورده و رخدادهای ریز و درشت مسیر طائف را با همراهانش بیان کرده است. زیبایی این این متن این است که در بسیاری از اوقات، متن گفتگوی دو عرب را هم عینا درج کرده و حتی اصطلاحات روزمره آنها را هم برای بحث می آورد. در راه به خرابه های برخی از قصرهایی که شرفای مکه برای خود در نزدیکی طائف ساخته بودند هم اشاره دارد. [402].
وی شرحی از دیوار شهر طائف که به امر ملک حسین بنا شده، همین طور ابواب ورودی شهر که یکی هم باب ابن عباس به نام عبدالله بن عباس است که قبر و جامعش در این شهر است، بیان می کند. او می گوید چهارصد نفر ازمرد و زن و بچه در وقت ورود سعودی ها در این شهر کشته شده اند. شرحی از این که چرا این اتفاق افتاده آورده است (411). این ماجرا در صفر سال 1343 قمری رخ داده است. وی می نویسد الان طائف خالی از جمعیت است. بسیاری از محلات خراب شده است. نیز می گوید که سنگی گرانیت بدون شکل را در جایی به او نشان داده که همان بت لات پیش از اسلام بوده که مردم طائف آن را می پرسیدیدند.
جالب است این مترجم بیچاره، یکسره باید گفته های مولف را به نوعی تاویل و توجیه کند، تا مبادا به قبای دولت سعودی بر بخورد. او می گوید که نویسنده چون با اخوانی ها بد است، در قضاوت های خود در باره حوادث طائف اغراق کرده است (ص 412 پاورقی).
نویسنده پس از چند روز اقامت در طائف و استفاده از هوا و میوه ها و عسل آن، به مکه باز می گردد. (421). یک فصل در باره مسیر بازگشت و آنچه دیده آورده که حاوی نکات با ارزشی است.
فصل بعدی کتاب «آداب المکیین» است و اولین مبحث آن در باره بچه ها از طفولیت تا سنین بالاتر است. در واقع این بخش اختصاص به بچه ها و چگونگی زندگی روزمره آنها از کوچکی تا بزرگ شدن دارد. شیرخوارگی تا دو سال، لخت و عور بودن آنها تا چهار سالگی، بازی های آنها، رفتن به مکتب های قرآن و چگونگی آموزش آنان، ختنه آنان در شش تا هفت سالگی، و مسائل دیگر که در ادامه آمده است.
فصل بعدی به طور کامل اختصاص به زنان و کنیزکان و نقش آنها در زندگی جاری عرب ها و مسائل حاشیه ای آن دارد. سن ازدواج در مکه 25 سالگی بلکه بیشتر است، چون مردها تا پیش از آن قادر به پرداخت پول مهر نیستند. اما ممکن است کنیز داشته باشند. وی در باره برخی از عادات دیگر مکی ها هم سخن گفته و این که سخت در حفظ قدسیت شهر خود تلاش می کنند. اگر ببیند که کسی در حرم بی خیال نشسته و پایش را به سمت کعبه دراز کرده، حتما به او تذکر می دهند. (454).
وضعیت پیران شهر هم در آخر این قسمت مورد توجه قرار گرفته که چگونه روز را بسر می آورند. آن هم در شهری که حرارت آن اغلب تا 45 درجه می رسد. آنها برای او از سیل عظیم سال 1909 یاد می کنند وخاطراتی می گویند. نویسنده حتی در باره پشه های این شهر هم صحبت می کند. و این که اگر یک مکی بمیرد، اطرافیان به خصوص زنان برای او چه خواهند کرد. این هم در ادامه آمده است. گریه زنان که گاه او را از خواب بیدار می کرده است. (460). همین طور از وباهایی که آمده مخصوصا سال 1326 که شمار زیادی از حجاج مرده و در کوچه و بازار افتاده بودند (461).
فصل بعدی در باره زنان و کنیزکان است، موضوعی جالب که وی نه تنها در اینجا بلکه در بخش های دیگر کتاب هم همواره متوجه آن بوده است. دختر مکی سیزده چهارده سالگی ازدواج می کند. وی از پوشش آنها، کارهای منزلی ایشان، و حتی قیافه هایشان و این که در مقایسه با مردها سفیدتر هستند، سخن گفته است (466). ورود زنان مکی در امور سحریات به حدی است که مردان این شهر معتقدند که غالب زنهای ایشان در امر سحر ورود دارند. (471).
با این که تعدد زوجات در مکه هست، اما بیشتر مردم این شهر تنها یک همسر دارند با این حال بیشتر آنها کنیزکانی دارند که از آنها بهره زنانه می برند. (473). او می گوید که زمان ترکها، زنان بد هم در این شهر بوده اند که ملک حسین آنها را بیرون کرد و اگرچه هنوز هم شایع است که برخی از زنان افریقی هستند اما نویسنده نشانی از آن ندیده است (475).
در اینجا به مناسبت بحث کنیز، بحثی در باره بردگی یا بندگی دارد. چیزی که از زمان فتوحات آغاز شده یا رواج یافته است. قرآن تایید بر آزاد کردن بردگان دارد اما به هر حال در اینجا فراوان است و اینها معمولا کارهای خدماتی را در منزل مکی ها انجام می دهند. گاهی هم در وادی های اطراف کار زراعت دارند. مکی ها افتخار می کنند که قرآن به بردگان خود می آموزند (477).
در اینجا به مناسبت فصلی را هم به قوانین و مصادر آن اختصاص داده و از شریعت اسلامی یاد می کند. (481). جالب است که این وقت، انجیل برنابا هم درآمده و چاپ شده بوده و او بحثی هم در باره این کتاب دارد (482). در این فصل شماری از احکام اسلامی را در باب نماز و زکات و حج و غیره شرح می دهد. همین طور بحثی در باره محاکم سعودی دارد. فصلی هم به ماه رمضان اختصاص دارد. (تا ص 517).
فصل بعدی درباره آماده شدن وی برای سفر به مدینه است. همین طور که مکه مطوّف دارد مدینه هم مزوّر دارد که راهنمای زیارتی مسافران هستند. در اینجا همچنان از مکه و مکیان و زایران و به خصوص مطالبی در باره مالیزیایی ها یا همان جاوه ای ها دارد که پدیده این دیار هستند، بیان می کند. در این بخش، مبحثی هم در باره رفتار مطوفی ها با حجاج دارد و این که آنان چگونه با حجاج تعامل دارند و پول می گیرند. (530). در واقع از نقش مطوفی ها در مراسم حج و قبل و بعد آن یاد می کند. اگر مطوفی ها نبودند امکان حج وجود نداشت (539).
این ایام هنوز رمضان ادامه دارد. عبدالرحمن که در تمام این ماهها کارهای او را انجام می داده و در خانه اش بوده، برنامه سفر وی را همراه شماری از حجاج مصری فراهم می کند. عبدالرحمان کم و بیش شنیده بوده که هویت من انگلیسی است و این اواخر که پرسید، به او گفتم بله درست است. (539). او شکر کرد که خدا من را هدایت کرده است.
بالاخره به سمت مدینه حرکت کرده و فصل بعدی در باره خروج از مکه تا رسیدن به رابغ است. در راه به منزل میمونه رسیده، جایی که مزار میمونه همسر پیامبر است. قبه ای که روی آن بوده که همین ایام توسط سعودی ها منهدم شده بوده است [به یاد کارهای داعش در این روزها که تداعی کننده همان ایام است]. وی قدم به قدم گزارش سفر را داده و سعی می کند همه آنچه را می بیند تبدیل به گزارش کند. گروهی از هندی ها را دیدیم. یکی از همراهان ما گفت: ببین این زنان جاوه ای چطور با صورت مکشوفه بیرون می آیند و برابر مردان، حتی استحمام می کنند؟ (549). این جا هم باز در باره حجاج جاوه ای توضیحاتی داده است. اگر همه آنچه وی در باره این حجاج گفت جمع و جور شود یک مقاله مفصل می شود.
وی در باره همراهان مصری خود هم توضیحاتی داده و این که یک مشت کشاورز فقیر بودند، اما انسانیت در آنها موج می زد (556). یکی از همراهان او شیخ مبارک هست که وی در باره افراد همراه او که تعدادی زن و مرد از همسر و دخترانش هستند یا کرده است. وقتی نویسنده مریض شده، فاطمه که دختری سی ساله و دارای بر و رویی بوده کارهای او را انجام می داده اما پدرش همواره مراقب او بوده است (558).
فصل بعد از رابغ تا مدینه است که باز رویدادهای طول راه شرح داده شده است. در رابغ، بازارچه ای بوده و علاوه، زنان هم برای فروش وسائل مورد نیاز را در اطراف کاروان عرضه می کرده اند. (561). کم کم به مدینه نزدیک می شوند و وی اشاره دارد که زیارت مدینه مثل مکه واجب نیست. در اینجا شرحی از دیدگاه عربها در باره حضرت محمد (ص) داده و احادیثی را نقل می کند.
نزدیک مدینه که شدند کم کم از سوی زوار، صدای صلوات برخاسته: اللهم صل علی سیدنا محمد و سلم، السلام علیک یا رسول الله و انت حی فی قبرک. این ترجمه ای است که از متن انگلیسی شده است. (578). کاروان آنها از سمت عنبریه وارد مناخه شده است، جایی که از روزگاران قدیم بارانداز کاروان ها بوده است. در اینجاست که برای اولین بار نگاهشان به گنبد خضراء افتاده و نویسنده آن را وصف کرده است (579).
«قبر النبی» عنوان فصل بعدی است. جایی که او بود خیابانی هم برابرش بوده و حجاج جاوه ای و مصری و بخاری و هندی و افغان در آن بوده اند. او آماده ورود به مسجد شده و مراحل آمادگی و ورود را شرح داده است. دیوارهای داخل مسجد که ادعیه ای بر آنها نوشته شده است. همین طور سلامی که مردم می دهند. به قسمت روضه رفته و منبر و محراب را وصف کرده است (584). پس از نماز زیارت نامه خوانده و متن کاملی از آن را آورده است که البته مترجم آن را از انگلیسی ترجمه کرده، و شاید هم عین این کلمات به انگلیسی بوده که ن را به حروف عربی آورده (586) و در پاورقی هم سعی کرده روی مبانی وهابی بگوید که اصل و اساسی ندارد (لا اصل لهذا الدعاء).
آنگاه نزدیک شباک حرم نبوی رفته و از طلاهای فراوانی یاد می کند که اینجا بوده و فخری پاشا آخرین حاکم ترکی شهر برای مقابله با شریف حسین آنها را برداشت و هزینه کرد. این ایامی بود که مدینه در محاصره بود وپانزده ماه به طول انجامید. برخی هم می گویند شریف علی آن طلاها را برداشته است (587). در اینجا به برخی از باورهای وهابی در باره زیارت اشاره کرد و احادیثی هم نقل می کند. وقتی به سمت شمالی ضریح نبوی می رسد، برابر قبر فاطمه است. در آنجا هم زیارت نامه ای خوانده می شود: السلام علیک یا سیدتنا فاطمه الزهراء، السلام علیک یا بنت رسول الله، السلام علیک یا بنت نبی الله، السلام علیک یا سیدةالنساء، السلام علیک یا خامسة اهل الکساء رضی الله تعالی عنک و یرضیک بخیر النعم (590). او می گوید قبر فاطمه که یک پرده سیاهی روی آن کشیده شده بوده قابل رؤیت بوده است.
فصل بعدی شرحی است در باره تاریخ و جغرافیای شهر مدینه. منطقه ای که حد فاصل قبا و احد است. نویسنده حدود آن را شرح داده و از بساتین و نخلستانها و محلات آن یاد کرده است. (579). دیوار شهر و ابواب آن هم معرفی کرده است. سپس از خیابانها و ایستگاه راه آهن مدینه یاد کرده و به برخی از بناهای مهم و سازنده های آنها اشاره کرده است. مهم ترین خیابان همان شارع السوق بوده که برابر باب السلام بوده است. کوچه های تنگ، خانه های فشرده و معبرهای بسیار تنگ از چیزهایی که او سعی کرده به تفصیل از آنها یاد کند (604). وضعیت آب مدینه و چاه های آنها هم شرح داده شده است. بیشتر خانه های بزرگ، چاه های آب داشته است. (607).
سابقا طلاب فراوانی در علوم دینی بوده که مدتهاست همراه استادان خود از اینجا گریخته اند (609). با این حال در حرم مجلسی هست که می آیند و نزد استاد می نشینند. وی که ابن الترکی نامیده می شود حلقه ای دارد و مولف از او و حلقه و برخی مطالبش یاد کرده و در جلسات درس او شرکت می کرده است (610، 619).
فصل بعدی «الحرم المدنی» است و نویسنده مشاهداتش را در این شهر بیان کرده و رفتن های روزانه اش را به مسجد و آنچه دیده شرح داده است (621). کتابخانه عارف حکمت معروف ترین کتابخانه مدینه در این دوره است که او به آن هم سر زده و در باره عارف حکمت و کتابها شرحی داده است (623). همین طور از برخی از کتابخانه های دیگر و مدارس. اما این که در پانزده ماه محاصره این شهر توسط نیروهای شریف حسین چه بر سر کتابها آمده، داستانی است که به آن پرداخته و این که بسیاری از این آثار مفقود شده یا در آتش سوخته است. در اینجا شرحی هم از معماری مسجد و حرم داده و جاهای معروف و مقدس آن را شرح داده است. نقشه ای هم د راین زمینه کشیده است (625). این توصیف جزئی و نسبتا دقیق است. (تا ص 631).
پس از آن از خدام حرم شرح داده، شیخ الحرم که خود از آغاوات بوده و شمار زیادی زیر دست او کارها را در دست داشته اند. در اینجا نیز مجددا ـ بعد از شرحی که در مکه از آنان داد ـ در باره خصیان یا همین آغاوات که خواجگان هم خوانده می شوند بدست داده است (633).
فصل بعدی در باره مزارات نزدیک مدینه است. یکی از اولین آنها مزار حمزه است. صبحی برای زیارت به آن سمت حرکت کرده از کنار کوه سلع عبور می کنند. در آنجا در مسجد درع نماز می خوانند. از آنجا عبور کرده تا به منطقه احد می رسند و وی در باره آن شرحی بدست داده است. (636). وقتی وی با همراهش به زیارت قبر حمزه وارد مزار می شوند، متوجه می شوند که قبه ودیوارها منهدم شده، و قبر در حالی که پارچه ای روی آن بوده، در میان خاک ها رهاست.
از کسی که آنجا بود، پرسیدند: این اتفاق کی افتاده است؟ گفتند: یک هفته قبل. این اقدام به امر قاضی مدینه ابن بلیهد صورت گرفته است (638). اقدام به انهدام قبه های مدینه، سبب شد تا سراسر جهان اسلام بشورند و ابن سعود مجبور شد از جده به تمام نقاط تلگراف بزند که قبه الخضراء سالم است (640).
به هر حال وی شرحی از جنگ احد و مسجد قبه السن و و نیز مسجد دیگری که گفته می شد محل شهادت حمزه است داده است (642).
نویسنده فرنگی، یک روز هم بدون همراه از مدینه به سمت قبا می رود تا مسجد آنجا را زیارت کند. زمانی که به ابتدا نخلستان ها می رسد، جوانی را می بیند. از او در باره مدینه می پرسد. فرنگی می گوید: جای قشنگی است، اما ساکنان آن کم هستند. او می گوید: در گذشته در زمان ترکها، شهر بزرگی بود، پر جمعیت، از همه جا می آمدند. اما مدینه، بعد از این محاصره، یعنی از زمانی که شریف حسین علیه سلطان عثمانی شورش کرد، رو به تخریب رفته و هزاران نفر از این شهر رفتند. در جریان مقاومت فخری پاشا بر ضد سپاه شریف حسین، محاصره ای که پانزده ماه طول کشید شهر ویران شد (645).
به هر حال به مسجد قبا می رسد، وقت مغرب. ظرف های آب آماده کنار مسجد برای وضو. شرحی از مسجد قبا و تاریخچه آن می دهد. از چاه اریس جایی که عثمان انگشتری پیامبر را در آن انداخت یاد می کند (649).
یک روز هم برای زیارت بقیع به آنجا می رود. وقتی وارد بقیع شدم، آنجا را چنان دیدم که گویی یک شهر منهدم شده است. در هر مقبره ای جز تپه ای از خارک و سنگ که جای دیوارها معلوم نیست، دیده نمی شود. تکه های چوب، قطعاتی از آهن، سنگ پاره ها، و دیوارهای سیمانی تخریب شده. گویی شهری است که در زلزله تخریب شده است. در سمت دیوار غربی آن قطعات چوبی قدیمی بسیار صخیم بود، همین طور بخشی از دیواره ها از سنگ و قطعاتی از آهن بود. برخی از ممرهای میان قبور تمیز شده بود تا زوار بتوانند میان آن حرکت کنند، اما هیچ نظم و نسقی در آنجا وجود نداشت. همه چیز عبارت از مشتی ویرانه و قبور تخریب شده بود. ما جلو رفتیم تا در میان برخی از این تپه ها نشانی از قبرها بیابیم. عامر که همراه من بود مرتب می گفت: اسأل الله العفو، لا حول و لا قوة الا بالله. شماری از فقرای نخاوله هم در آن میانه به دنبال جمع کردن قطعات چوب و آهن بودند. (651). او می گوید که جلوتر رفته تا به قبر عثمان رسیدند. در آنجا جمعی هندی با شیخ خود که پیرمردی با ریش بلند بود ایستاده بودند.
از دیگر زیارت گاه ها که وی رفته، مسجد قبلتین و دیگر مساجد ناحیه جبل سلع است. گزارشی هم از ضریح علی بن جعفر عریضی داده که پنج میل از باب بقیع فاصله دارد. این جا مسجد بوده و امام مسجد هم در طبقه دوم همانجا سکونت داشته است. (652). در مسیر رفتن به آنجا از مسجد الاجابه و مسجد المائده هم یاد کرده است.
فصل اخیر کتاب از مدینه تا ینبع است که مسیر بازگشت نویسنده فرنگی ماست. کاروان های مصری و سوری و ترکها که وارد ینبع شده، هشت روز در مدینه مانده و به مکه می روند. در حالی که زوار جاوه ای و بخاری و غیره که از مکه به مدینه می آیند، فقط پنج روز می مانند. آنها معمولا در خانه هایی که مزوّرین دارند سکونت می کنند. بسیاری از هندیان نیز همراه زنان شان در خیابان ها خیمه می زنند (656).
این ایام درست روزهای پیش از حج است. نویسنده ما سال قبل حج را انجام داده، ماهها در مکه مانده و این ایام به مدینه رسیده است. شهر مدینه هم اکثر خالی از سکنه شده، حجاج به سمت مکه رفته و شمار زیادی از اهالی نیز برای انجام حج عازم مکه شده اند. (657).