19-07-2014، 17:36
بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهایزنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛
خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرببود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداختو همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشتخونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه !
بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت:«ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم
این نقابی که تو روی صورتت داری یکی ازهمین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار
نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ!
اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبندهبه صورت بزنی برو به کشور خودت
و هر جور میخوای زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توینایلون گذاشت، نگاهی
به صندقدار کرد…
روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانمصندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت:
«من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین مناست .
اینجا وطنم…شما دینتون را فروختید و ماخریدیم...
خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرببود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداختو همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشتخونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه !
بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت:«ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم
این نقابی که تو روی صورتت داری یکی ازهمین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار
نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ!
اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبندهبه صورت بزنی برو به کشور خودت
و هر جور میخوای زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توینایلون گذاشت، نگاهی
به صندقدار کرد…
روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانمصندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت:
«من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین مناست .
اینجا وطنم…شما دینتون را فروختید و ماخریدیم...