15-07-2014، 3:45
ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺩﺭﺩ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﺍﺯﻫﻢ ؛ ﻧﺦ ﺑﻪ ﻧﺦ !Confused
شعرهایم مثل خاکستر سیگار می سوزند تا تو را بسازند !
قهوه ى درون فنجانم فردا را نشانم میدهد
خطوط زیر چشمم دیروز را
و حلقه هاى سیگارم رویایى ترین لحظات امروزم را …
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﮑﺶ ﺗﺎ ﺳﺘﺎره اﯼ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ !
دیروز دست هایش میان دست هایم بود
امروز عکسش و فردا سیگار !
نمیدانم من بازیچه دست سیگارم یا او بازیچه دست من !
مهم نیست چون این بازی برنده ندارد چون هر دو میبازیم عمر را …
دود سیگار با یه روح بیمار
عکس دونفره ی ما روی دیوار
دو سه روزه بیکار
توی خونه بیدار
اشکایی که میچکه روی گیتار !
همیشه می گویی ترک کن این سیگارهای لعنتی را
به تو قول می دهم که به زودی ترک کنم این خودِ لعنتی را !
ساکت و خیره به عکست
بوی سوختنی می آید !!!
به خودم می آیم ، لعنتـــــــــــــی …
آخرین سیگار هم ته گرفت !
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺳﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﻡ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ
ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ
کاش روزهای زندگیم کوتاه بود
به تعداد نخهای یک پاکت سیگار
کم است میدانم اما با عشق تو دود میشدند و بر باد می رفتند !
و ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻣﺜﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽ ﺑﺮﻓﯽ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﮐﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ !
و مرگ مُردن نیست و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
من مردگان بیشماری را دیده ام که راه میرفتند ، حرف میزدند ، سیگار میکشیدند !!!
بعضیا تو زندگیه آدم هستن که هرچقدر اذیتت کنن
هرچقدر ناراحتت کنن باز آدم یادش میره
و دلت واسشون تنگ میشه و حتی سیگارم نمیتونه جاشونو پر کنه !
خیلی حالش خراب بود
از زمین و زمان بریده بود
مدام سیگار میکشید
رفتم تو زندگیش
خیلی طول نکشید که حالش خوب شد
تشکر کرد و رفت تو زندگی یکی دیگه !
حالا من سالهاست که مدام سیگار میکشم !
***اين مطلب به سفارش مدير كل گروه دوستداران كره نوشته شده***
ﺩﺭﺩ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﺍﺯﻫﻢ ؛ ﻧﺦ ﺑﻪ ﻧﺦ !Confused
شعرهایم مثل خاکستر سیگار می سوزند تا تو را بسازند !
قهوه ى درون فنجانم فردا را نشانم میدهد
خطوط زیر چشمم دیروز را
و حلقه هاى سیگارم رویایى ترین لحظات امروزم را …
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﮑﺶ ﺗﺎ ﺳﺘﺎره اﯼ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ !
دیروز دست هایش میان دست هایم بود
امروز عکسش و فردا سیگار !
نمیدانم من بازیچه دست سیگارم یا او بازیچه دست من !
مهم نیست چون این بازی برنده ندارد چون هر دو میبازیم عمر را …
دود سیگار با یه روح بیمار
عکس دونفره ی ما روی دیوار
دو سه روزه بیکار
توی خونه بیدار
اشکایی که میچکه روی گیتار !
همیشه می گویی ترک کن این سیگارهای لعنتی را
به تو قول می دهم که به زودی ترک کنم این خودِ لعنتی را !
ساکت و خیره به عکست
بوی سوختنی می آید !!!
به خودم می آیم ، لعنتـــــــــــــی …
آخرین سیگار هم ته گرفت !
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺳﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﻡ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ
ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ
کاش روزهای زندگیم کوتاه بود
به تعداد نخهای یک پاکت سیگار
کم است میدانم اما با عشق تو دود میشدند و بر باد می رفتند !
و ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻣﺜﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽ ﺑﺮﻓﯽ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﮐﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ !
و مرگ مُردن نیست و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
من مردگان بیشماری را دیده ام که راه میرفتند ، حرف میزدند ، سیگار میکشیدند !!!
بعضیا تو زندگیه آدم هستن که هرچقدر اذیتت کنن
هرچقدر ناراحتت کنن باز آدم یادش میره
و دلت واسشون تنگ میشه و حتی سیگارم نمیتونه جاشونو پر کنه !
خیلی حالش خراب بود
از زمین و زمان بریده بود
مدام سیگار میکشید
رفتم تو زندگیش
خیلی طول نکشید که حالش خوب شد
تشکر کرد و رفت تو زندگی یکی دیگه !
حالا من سالهاست که مدام سیگار میکشم !
***اين مطلب به سفارش مدير كل گروه دوستداران كره نوشته شده***