01-07-2014، 9:13
باران:
می ترسم این احساس تو حسی که عاشقه هنوز
آخر به دست روزگار ساده عوض بشه یه روز …
جمشید:
می ترسم اون برق چشات که روشنه توی شبام
یه شب به خواست روزگار کوه آتیش شه زیر پام …
تو رو دارم و حالا باور ندارم
از این دنیا دیگه چیزی نمی خوام …
باران:
اگه قلبمو به تو نسپرده بودم
همون روزای اول مرده بودم …
می ترسم از تنها شدن
از این نگاه رفتنی …
ترسمو بیشتر می کنی
وقتی نمی گی با منی …
جمشید:
می ترسم از احساس تو
این حس خوب و موندنی …
می ترسم از روزی که تو
حاشا کنی که با منی …
باران:
می ترسم این احساس تو
حسی که عاشقه هنوز …
آخر به دست روزگار
ساده عوض بشه یه روز …
جمشید:
می ترسم اون برق چشات که روشنه توی شبام
یه شب به خواست روزگار کوه آتیش شه زیر پام …
باران:
تو رو دارم و حالا باور ندارم
از این دنیا دیگه چیزی نمی خوام …
جمشید:
اگه قلبمو به تو نسپرده بودم
همون روزای اول مرده بودم …
می ترسم این احساس تو حسی که عاشقه هنوز
آخر به دست روزگار ساده عوض بشه یه روز …
جمشید:
می ترسم اون برق چشات که روشنه توی شبام
یه شب به خواست روزگار کوه آتیش شه زیر پام …
تو رو دارم و حالا باور ندارم
از این دنیا دیگه چیزی نمی خوام …
باران:
اگه قلبمو به تو نسپرده بودم
همون روزای اول مرده بودم …
می ترسم از تنها شدن
از این نگاه رفتنی …
ترسمو بیشتر می کنی
وقتی نمی گی با منی …
جمشید:
می ترسم از احساس تو
این حس خوب و موندنی …
می ترسم از روزی که تو
حاشا کنی که با منی …
باران:
می ترسم این احساس تو
حسی که عاشقه هنوز …
آخر به دست روزگار
ساده عوض بشه یه روز …
جمشید:
می ترسم اون برق چشات که روشنه توی شبام
یه شب به خواست روزگار کوه آتیش شه زیر پام …
باران:
تو رو دارم و حالا باور ندارم
از این دنیا دیگه چیزی نمی خوام …
جمشید:
اگه قلبمو به تو نسپرده بودم
همون روزای اول مرده بودم …