02-07-2014، 10:32
تاریخ ایرانی: ۳۵ سال پس از فروپاشی نظام سلطنتی در ایران، معاون نخستوزیر دولت موقت از آمادگی شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر رژیم پهلوی برای استعفا در آستانۀ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سخن گفته است.
عباس امیرانتظام از جلسهای خبر داده که روز ۲۲ بهمنماه در خانۀ کاظم جفرودی، سناتور سابق برگزار شده بود: «در آن جلسه آقای مهندس مهدی بازرگان (نخستوزیر)، آقای دکتر سحابی، آقای علیاکبر سیاسی (رئیس سابق دانشگاه)، آقای مهندس عبدالحسین خلیلی (رئیس اسبق دانشکدۀ فنی)، آقای جفرودی، تیمسار مقدم، ارتشبد قرهباغی» و امیرانتظام حضور داشتند.
امیرانتظام که آن زمان نمایندۀ مهدی بازرگان برای مذاکره با بختیار بود، میگوید قرار بود «آقای بختیار نیز بیایند و در آن جلسه استعفایشان را بدهند ولی به دلیل تشنجی که در تهران بود ایشان نیامدند.»
او این سخنان را در گفتوگو با مجلۀ «مهرنامه» بیان کرده است؛ در قالب ویژهنامهای با عنوان «بختیار نابختیار» که طی گفتوگوهایی با عباس امیرانتظام، علیاکبر معینفر، هاشم صباغیان و عباس سلیمینمین به واکاوی دلایل سقوط دولت ۳۷ روزۀ شاپور بختیار پرداخته است.
امیرانتظام در این گفتوگو با اشاره به زمینهها و دلایل مذاکره با شاپور بختیار میگوید: «پیش از آغاز دولت موقت، آقای بختیار زمام امور را در دست داشتند. لیکن من هنوز ایشان را ندیده بودم. نشانههای تحولاتی که در پیش رو بود به سرعت خود را نمایان کرده، به طوری که خیابانها شلوغ، اعتراضها آغاز، جامعه در یک هیجان توصیفناپذیر قرار گرفته و به طور خلاصه شرایطی غافلگیرکننده و سؤالبرانگیز در سراسر پایتخت و سایر شهرها حاکم شده بود. در یکی از اولین روزها من که شاهد افزایش روزانه نابسامانیها بودم به آقای بازرگان گفتم: آقا کارها اینگونه پیش نخواهد رفت. اگر اینگونه پیش رود، خونریزی و تخریب بیشتری در پیش خواهد بود. بنابراین بهتر است آقای بختیار را قانع کنیم که از سمت نخستوزیری کنارهگیری کنند...»
مهندس بازرگان که با پیشنهاد امیرانتظام موافق بود، از او میخواهد فردی را برای مذاکره با بختیار معرفی کند و او خودش داوطلب انجام این مأموریت میشود. امیرانتظام در این باره میگوید: «مهندس بازرگان با پیشنهاد من موافقت کرد و گفت: چه کسی با بختیار مذاکره کند؟ گفتم: من خودم میروم، به شرطی که شما موافق باشید و من را به آقای بختیار رسماً معرفی کنید، زیرا من ایشان را از نزدیک ندیدهام. از آنجایی که تیمسار احمد مدنی هم با من و هم با دکتر بختیار آشنا بودند، مهندس بازرگان ایشان را مأمور کردند تا برای معرفی من به نزد بختیار برود. ایشان هم رفتند و من را به آقای بختیار معرفی کردند.»
اینچنین بود که امیرانتظام به نمایندگی از مهندس بازرگان مذاکره با بختیار را آغاز کرد که از اوایل تا ۲۲ بهمن ۵۷، ۲۰ جلسه برگزار کردند. جلساتی که در نهایت به یافتن راهحلی مبنی بر نوشتن متن استعفای بختیار از سمت نخستوزیری رژیم شاه و دیدار با رهبر انقلاب در پاریس منجر شد.
موضوع آمادگی شاپور بختیار برای استعفا از سمت نخستوزیری یکی از مسائل چالشبرانگیز و مبهم در بازخوانی تاریخ انقلاب اسلامی ایران است و روایتهای گوناگونی از آن بیان شده که حاکی از اهمیت موضوع در معادلات سیاسی آن دوران و پس از آن است.
تا پیش از این، روایت غالب این بود که شاپور بختیار در اوایل بهمنماه پیش از بازگشت رهبر انقلاب به ایران پذیرفته بود به پاریس برود و استعفایش را تقدیم کند و سپس به عنوان مامور تشکیل کابینۀ انقلاب به ایران بازگردد اما تحولات بعدی، پیش از بازگشت امام به ایران مانع از تحقق این توافق شد و مصالحه به طور کلی منتفی شد.
احمد صدر حاج سیدجوادی در یادداشتهای روزانه خود به تاریخ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۵۷ درباره موضوع فوق نوشته است که در جلسه مدرسه رفاه «عصر گویا آقایان روحانیون و رفقای ما در مدرسه رفاه (که آنجا را فعلاً مرکز ستاد تدارکات مینامند)، جمع شدهاند و من چون بیاطلاع بودم، حاضر نبودم. در آنجا فرمولهایی برای مذاکره و توافق با بختیار در نظر میگیرند. اولین فرمول اظهار و پیشنهاد خود بختیار به امیرانتظام و رزمآرا (وزیر بهداری) و مدنی (سرتیپ بازنشسته) - هیات مذاکره- این بوده است که خود او به پاریس رفته خدمت آقا شرفیاب شود، خدماتی را که انجام داده بیان کند و برنامهای را که دارد شرح بدهد. در مقابل، امام خمینی هم به او بگوید برگردد سر کار خود که این فرمول از طرف آقایان اعلام میشود. دو فرمول دیگر بوده که به نظر قابل اهمیت نبود ولی فرمول چهارم و همان مطلبی که قبلاً ما روی آن بحث داشتیم این بود که بختیار به پاریس برود و استعفای خود را تقدیم امام کند و سپس از طرف امام مامور تشکیل دولت جدید بشود. در این مورد امیرانتظام شب به من تلفن کرد و قرار گذاشتیم صبح فردا نزد مهندس بازرگان برویم و درباره این فرمول بیشتر بحث کنیم و آن را آماده عرضه به بختیار بنماییم.»
به گفتۀ حاج سیدجوادی این فرمولها با بختیار در میان گذاشته میشود و بر سر نوشتن استعفانامه توافق میشود اما در نهایت بختیار از امضای متن نهایی استنکاف میورزد. وزیر کشور دولت موقت در یادداشت روز جمعه ۵۷.۱۱.۶ به تفصیل درباره این موضوع و شرح نامه و مذاکرات توضیح داده و نوشته است: «چون بختیار در انجام مهمترین شرط نخستوزیریاش، یعنی بیرون فرستادن شاه از کشور موفق شده بود و ما فکر میکردیم دارد در مسیر خواست مردم گام برمی دارد، طرحی به نظرمان رسید به این صورت که بختیار به خدمت امام برسد و استعفای خود را تقدیم کند و امام هم موقتاً اداره امور را به خود او واگذار کنند. بختیار نگران عدم قبول امام بود. به او قول دادیم در این صورت عین نامه و امضای او را پس میدهیم. قبول کرد. متن استعفا را برایش فرستادیم و پس از دستکاریهایی به خط خود که عین آن نزد من است آن را فرستاد و موافقت شد. ولی وقتی آن را برای بختیار فرستادیم، حاضر به امضا نشد. این درست در روز پنجشنبه قبل از کشتار تهران بود. یادآوری میکنم تا آن وقت، یعنی در نخستوزیری بختیار، کشتاری در تهران اتفاق نیفتاده بود.»
اما چرا بختیار از امضای استعفانامه خودداری کرد؟ عباس امیرانتظام سخنرانی امام خمینی علیه دولت بختیار را عامل اصلی این واقعه دانسته و میگوید: «دکتر بختیار قرار شد به پاریس بروند و در آنجا استعفا بدهند. اما پس از شنیدن متن سخنرانی آقای خمینی در روز بعد، دکتر بختیار بسیار عصبانی شد و فرودگاه را با تانک محاصره کرد و به پاریس نرفت.»
دربارۀ دلایل انتشار سخنان شدیداللحن امام علیه بختیار نیز روایتهای مختلفی وجود دارد. رهبر انقلاب در مصاحبه روز ۵ بهمن ۵۷ در نوفللوشاتو، با جمعی از خبرنگاران و ایرانیان مقیم خارج گفت: «... ملت ایران باید بداند این شخص که متکفل حکومت شده است، به ایل خودش، ایل بختیاری خیانت میکند؛ آن ایلی که پشتوانه ایران بودند... این شخص به ملت خودش خیانت میکند و باید ایل بختیاری بداند که این اشخاصی را که به آنها خیانت میکنند از جلو راه ملت بردارند...» دو روز پس از این مصاحبه، امام طی پیامی در روز ۷ بهمن ۵۷، خطاب به علما و روحانیون تهران و شهرستانها، به هرگونه تلاش برای پذیرفتن بختیار و فرمولهای چندگانه جهت تحول مسالمتآمیز از جانب او خاتمه داد و با کشتار و خونریزی که همان روز در اطراف دانشگاه تهران رخ داد، به کلی شرایط دگرگون شد. متن این پیام که در واقع اعلام ابطال هرگونه مذاکره نیز محسوب میشد بدین قرار بود: «بسم الله الرحمن الرحیم- حضرات حجج اسلام تهران و سایر شهرستانها- دامت برکاتهم. آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخستوزیری من میپذیرم، دروغ است بلکه تا استعفا ندهد او را نمیپذیرم چون او را قانونی نمیدانم. حضرات آقایان به ملت ابلاغ فرمایید که توطئهای در دست اجرا است و از این امور جاریه گول نخورید. من با بختیار تفاهمی نکردهام و آنچه سابق گفته است که گفتوگو بین او و من بوده، دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ کند و مراقب توطئهها باشد. والسلام علیکم و رحمةالله، روحالله الموسوی الخمینی - ۲۸ صفر ۱۳۹۹ مطابق با ۷ بهمن ۱۳۵۷.»
ابراهیم یزدی معتقد است کسانی که «احتمالاً صادق خلخالی نیز از آن جمله بود» در آخرین لحظات باعث شدند موضوع سفر بختیار به پاریس و دیدارش با رهبر انقلاب به سرانجام نرسد. او میگوید: «به آیتالله خمینی، ساعت ۱۰:۳۰، ۱۱ شب زنگ میزنند که گفته شده است شما بختیار را به عنوان نخستوزیر میپذیرید؟ ایشان هم همان شب یک چیزی نوشتند و این را تکذیب کردند. گفتند من بختیار را به عنوان نخستوزیر نمیپذیرم.»
صادق خلخالی خود نیز در کتاب خاطراتش به نقشی که در این تماس داشته، اذعان دارد اما معتقد است امام از ابتدا هم مخالف دیدار با بختیار بود و آنان نظر امام را تغییر ندادهاند. او میگوید: «شب هنگام پس از صرف شام، به مدرسه رفاه که در آن نزدیکی و نزدیک خیابان عینالدوله (ایران) بود، رفتیم. ساعت حدود ۱۰:۳۰ و شاید ۱۱ بود که تصمیم گرفته شد در این باره، تلفنی با حضرت امام صحبت کنیم. وقتی که تلفن کردند، آقای فردوسیپور از دفتر امام در نوفللوشاتو گوشی را برداشت. ما به ایشان گفتیم تمام مطالب ما را ضبط کند و خدمت امام ببرد و جواب آن را تلفنی به ما بگوید. ایشان هم نوار را حاضر کرد و اولین کسی که صحبت کرد، آقای منتظری بود. ایشان مطالبی به این مضمون گفت؛ به هیچ وجه صلاح نیست این ملاقات صورت گیرد. اینها در حال فرار از ایران هستند و اگر این ملاقات انجام گیرد، به ضرر روحانیون و خود امام خواهد بود و موجب اعتبار برای آنها میشود. دومین نفر که صحبت کرد، من بودم. گفتم خدا میداند که این ملاقات، بیاندازه ضرر دارد و به مثابه این است که ما با مغز سقوط کنیم. بعد از من دیگر کسی صحبت نکرد. حدود یک ساعت بعد، تلفن به صدا درآمد و آقای فردوسیپور پاسخ امام را بیان کرد. ما ابتدا مطالب را روی نوار پیاده کردیم و سپس با فرصت کافی آن را خواندیم. مضمون تلفن چنین بود، حضرت امام فرمودهاند من هرگز حاضر به ملاقات با بختیار نیستم و هر مطلبی که در این باره گفته شده به من مربوط نیست. تمامی این صحبتها در زمانی رد و بدل میشد که ابراهیم یزدی، طرفدار ملاقات، به تهران اعلام کرده بود که حضرت امام حاضر به ملاقات با بختیار است. آقای بهشتی و دیگران تصور میکردند ایشان نظرات امام را بیان میکند لذا پس از اینکه موضوع روشن شد آقای مطهری فرمود چون خیال میکردم امام حاضر به ملاقات شده است، لذا گفتم که اعتراض چند نفر، اجتهاد در مقابل نص است. پس از این جریان، آقای بهشتی و آقای هاشمی با پاریس تماس گرفتند ولی میزان، همان حرف امام بود. من این جریان را نوشتم تا کذب ادعای آقای یزدی معلوم شود زیرا ایشان گفته و همچنین نوشته است امام حاضر به ملاقات شده بود ولی آقای ربانی شیرازی و آقای خلخالی ایشان را منصرف کردند. پس از این جریان بود که وقتی اعلام شد حضرت امام میخواهد به ایران بیاید بختیار دستور داد تمام فرودگاههای ایران بسته شود تا هواپیمای حامل امام خمینی نتواند فرود آید...»
بسیاری این مکالمه و پیام را پایانی بر توافقات و مذاکرات میان انقلابیون و بختیار میدانند اما عباس امیرانتظام به «مهرنامه» گفته شاپور بختیار هرچند بعد از سخنرانی امام موضعی محکمتر در مقابل انقلاب گرفته بود اما چند روز بعد با گسترش اعتراضات و تحولات تازه بار دیگر تصمیم گرفت استعفا کند. امیرانتظام میگوید: «چند روز بعد با مشاهدۀ تحولات سریع کشور ایشان تغییر عقیده داد و دستور داد تانکها را برچیدند و سرانجام پذیرفت تا استعفای دوم خود را در ۲۲ بهمن در منزل آقای جفرودی ارائه دهد.»
بختیار اما هیچگاه به این جلسه نرفت و متن نهایی استعفانامه نزد مهندس بازرگان باقی ماند. امیرانتظام در این باره میگوید: «بدون اینکه اطلاع بدهند به کجا میروند، محل نخستوزیری را ترک کرده و ظاهراً با هلیکوپتر به نواحی بیابانهای ونک رفته ولی در واقع کسی از محل ایشان اطلاع نداشت... ایشان نیامدند ولی متن استعفایشان را فرستادند. آقای بازرگان اصلاحاتی در آن انجام دادند و متن جدید را به پیکی که آورده بود دادند تا نزد آقای بختیار برده و ایشان با خط خودشان آن را بنویسند. این استعفا به عنوان یک سند تاریخی نزد مرحوم مهندس بازرگان بود، ولی در حال حاضر نزد چه کسی هست نمیدانم.»
منابع:
- روایتهای گوناگون از استعفای بختیار، باشگاه اندیشه
- خاطرات آیتالله صادق خلخالی، نشر سایه، ۱۳۸۰، جلد اول
- صحیفه امام خمینی، انتشارات دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد ۵
- پشت صحنه انقلاب در پاریس، گفتوگو با ابراهیم یزدی، ایران فردا، شماره ۵۱، بهمن و اسفند ۱۳۷۷
- خاطرات صدر انقلاب، یادداشتهای احمد صدر حاج سیدجوادی، زمستان ۱۳۵۷، نشر محبی، ۱۳۸۷
- مصاحبه مطبوعاتی وزیر کشور، احمد صدر حاج سیدجوادی، روزنامه کیهان، مورخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۷
عباس امیرانتظام از جلسهای خبر داده که روز ۲۲ بهمنماه در خانۀ کاظم جفرودی، سناتور سابق برگزار شده بود: «در آن جلسه آقای مهندس مهدی بازرگان (نخستوزیر)، آقای دکتر سحابی، آقای علیاکبر سیاسی (رئیس سابق دانشگاه)، آقای مهندس عبدالحسین خلیلی (رئیس اسبق دانشکدۀ فنی)، آقای جفرودی، تیمسار مقدم، ارتشبد قرهباغی» و امیرانتظام حضور داشتند.
امیرانتظام که آن زمان نمایندۀ مهدی بازرگان برای مذاکره با بختیار بود، میگوید قرار بود «آقای بختیار نیز بیایند و در آن جلسه استعفایشان را بدهند ولی به دلیل تشنجی که در تهران بود ایشان نیامدند.»
او این سخنان را در گفتوگو با مجلۀ «مهرنامه» بیان کرده است؛ در قالب ویژهنامهای با عنوان «بختیار نابختیار» که طی گفتوگوهایی با عباس امیرانتظام، علیاکبر معینفر، هاشم صباغیان و عباس سلیمینمین به واکاوی دلایل سقوط دولت ۳۷ روزۀ شاپور بختیار پرداخته است.
امیرانتظام در این گفتوگو با اشاره به زمینهها و دلایل مذاکره با شاپور بختیار میگوید: «پیش از آغاز دولت موقت، آقای بختیار زمام امور را در دست داشتند. لیکن من هنوز ایشان را ندیده بودم. نشانههای تحولاتی که در پیش رو بود به سرعت خود را نمایان کرده، به طوری که خیابانها شلوغ، اعتراضها آغاز، جامعه در یک هیجان توصیفناپذیر قرار گرفته و به طور خلاصه شرایطی غافلگیرکننده و سؤالبرانگیز در سراسر پایتخت و سایر شهرها حاکم شده بود. در یکی از اولین روزها من که شاهد افزایش روزانه نابسامانیها بودم به آقای بازرگان گفتم: آقا کارها اینگونه پیش نخواهد رفت. اگر اینگونه پیش رود، خونریزی و تخریب بیشتری در پیش خواهد بود. بنابراین بهتر است آقای بختیار را قانع کنیم که از سمت نخستوزیری کنارهگیری کنند...»
مهندس بازرگان که با پیشنهاد امیرانتظام موافق بود، از او میخواهد فردی را برای مذاکره با بختیار معرفی کند و او خودش داوطلب انجام این مأموریت میشود. امیرانتظام در این باره میگوید: «مهندس بازرگان با پیشنهاد من موافقت کرد و گفت: چه کسی با بختیار مذاکره کند؟ گفتم: من خودم میروم، به شرطی که شما موافق باشید و من را به آقای بختیار رسماً معرفی کنید، زیرا من ایشان را از نزدیک ندیدهام. از آنجایی که تیمسار احمد مدنی هم با من و هم با دکتر بختیار آشنا بودند، مهندس بازرگان ایشان را مأمور کردند تا برای معرفی من به نزد بختیار برود. ایشان هم رفتند و من را به آقای بختیار معرفی کردند.»
اینچنین بود که امیرانتظام به نمایندگی از مهندس بازرگان مذاکره با بختیار را آغاز کرد که از اوایل تا ۲۲ بهمن ۵۷، ۲۰ جلسه برگزار کردند. جلساتی که در نهایت به یافتن راهحلی مبنی بر نوشتن متن استعفای بختیار از سمت نخستوزیری رژیم شاه و دیدار با رهبر انقلاب در پاریس منجر شد.
موضوع آمادگی شاپور بختیار برای استعفا از سمت نخستوزیری یکی از مسائل چالشبرانگیز و مبهم در بازخوانی تاریخ انقلاب اسلامی ایران است و روایتهای گوناگونی از آن بیان شده که حاکی از اهمیت موضوع در معادلات سیاسی آن دوران و پس از آن است.
تا پیش از این، روایت غالب این بود که شاپور بختیار در اوایل بهمنماه پیش از بازگشت رهبر انقلاب به ایران پذیرفته بود به پاریس برود و استعفایش را تقدیم کند و سپس به عنوان مامور تشکیل کابینۀ انقلاب به ایران بازگردد اما تحولات بعدی، پیش از بازگشت امام به ایران مانع از تحقق این توافق شد و مصالحه به طور کلی منتفی شد.
احمد صدر حاج سیدجوادی در یادداشتهای روزانه خود به تاریخ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۵۷ درباره موضوع فوق نوشته است که در جلسه مدرسه رفاه «عصر گویا آقایان روحانیون و رفقای ما در مدرسه رفاه (که آنجا را فعلاً مرکز ستاد تدارکات مینامند)، جمع شدهاند و من چون بیاطلاع بودم، حاضر نبودم. در آنجا فرمولهایی برای مذاکره و توافق با بختیار در نظر میگیرند. اولین فرمول اظهار و پیشنهاد خود بختیار به امیرانتظام و رزمآرا (وزیر بهداری) و مدنی (سرتیپ بازنشسته) - هیات مذاکره- این بوده است که خود او به پاریس رفته خدمت آقا شرفیاب شود، خدماتی را که انجام داده بیان کند و برنامهای را که دارد شرح بدهد. در مقابل، امام خمینی هم به او بگوید برگردد سر کار خود که این فرمول از طرف آقایان اعلام میشود. دو فرمول دیگر بوده که به نظر قابل اهمیت نبود ولی فرمول چهارم و همان مطلبی که قبلاً ما روی آن بحث داشتیم این بود که بختیار به پاریس برود و استعفای خود را تقدیم امام کند و سپس از طرف امام مامور تشکیل دولت جدید بشود. در این مورد امیرانتظام شب به من تلفن کرد و قرار گذاشتیم صبح فردا نزد مهندس بازرگان برویم و درباره این فرمول بیشتر بحث کنیم و آن را آماده عرضه به بختیار بنماییم.»
به گفتۀ حاج سیدجوادی این فرمولها با بختیار در میان گذاشته میشود و بر سر نوشتن استعفانامه توافق میشود اما در نهایت بختیار از امضای متن نهایی استنکاف میورزد. وزیر کشور دولت موقت در یادداشت روز جمعه ۵۷.۱۱.۶ به تفصیل درباره این موضوع و شرح نامه و مذاکرات توضیح داده و نوشته است: «چون بختیار در انجام مهمترین شرط نخستوزیریاش، یعنی بیرون فرستادن شاه از کشور موفق شده بود و ما فکر میکردیم دارد در مسیر خواست مردم گام برمی دارد، طرحی به نظرمان رسید به این صورت که بختیار به خدمت امام برسد و استعفای خود را تقدیم کند و امام هم موقتاً اداره امور را به خود او واگذار کنند. بختیار نگران عدم قبول امام بود. به او قول دادیم در این صورت عین نامه و امضای او را پس میدهیم. قبول کرد. متن استعفا را برایش فرستادیم و پس از دستکاریهایی به خط خود که عین آن نزد من است آن را فرستاد و موافقت شد. ولی وقتی آن را برای بختیار فرستادیم، حاضر به امضا نشد. این درست در روز پنجشنبه قبل از کشتار تهران بود. یادآوری میکنم تا آن وقت، یعنی در نخستوزیری بختیار، کشتاری در تهران اتفاق نیفتاده بود.»
اما چرا بختیار از امضای استعفانامه خودداری کرد؟ عباس امیرانتظام سخنرانی امام خمینی علیه دولت بختیار را عامل اصلی این واقعه دانسته و میگوید: «دکتر بختیار قرار شد به پاریس بروند و در آنجا استعفا بدهند. اما پس از شنیدن متن سخنرانی آقای خمینی در روز بعد، دکتر بختیار بسیار عصبانی شد و فرودگاه را با تانک محاصره کرد و به پاریس نرفت.»
دربارۀ دلایل انتشار سخنان شدیداللحن امام علیه بختیار نیز روایتهای مختلفی وجود دارد. رهبر انقلاب در مصاحبه روز ۵ بهمن ۵۷ در نوفللوشاتو، با جمعی از خبرنگاران و ایرانیان مقیم خارج گفت: «... ملت ایران باید بداند این شخص که متکفل حکومت شده است، به ایل خودش، ایل بختیاری خیانت میکند؛ آن ایلی که پشتوانه ایران بودند... این شخص به ملت خودش خیانت میکند و باید ایل بختیاری بداند که این اشخاصی را که به آنها خیانت میکنند از جلو راه ملت بردارند...» دو روز پس از این مصاحبه، امام طی پیامی در روز ۷ بهمن ۵۷، خطاب به علما و روحانیون تهران و شهرستانها، به هرگونه تلاش برای پذیرفتن بختیار و فرمولهای چندگانه جهت تحول مسالمتآمیز از جانب او خاتمه داد و با کشتار و خونریزی که همان روز در اطراف دانشگاه تهران رخ داد، به کلی شرایط دگرگون شد. متن این پیام که در واقع اعلام ابطال هرگونه مذاکره نیز محسوب میشد بدین قرار بود: «بسم الله الرحمن الرحیم- حضرات حجج اسلام تهران و سایر شهرستانها- دامت برکاتهم. آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخستوزیری من میپذیرم، دروغ است بلکه تا استعفا ندهد او را نمیپذیرم چون او را قانونی نمیدانم. حضرات آقایان به ملت ابلاغ فرمایید که توطئهای در دست اجرا است و از این امور جاریه گول نخورید. من با بختیار تفاهمی نکردهام و آنچه سابق گفته است که گفتوگو بین او و من بوده، دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ کند و مراقب توطئهها باشد. والسلام علیکم و رحمةالله، روحالله الموسوی الخمینی - ۲۸ صفر ۱۳۹۹ مطابق با ۷ بهمن ۱۳۵۷.»
ابراهیم یزدی معتقد است کسانی که «احتمالاً صادق خلخالی نیز از آن جمله بود» در آخرین لحظات باعث شدند موضوع سفر بختیار به پاریس و دیدارش با رهبر انقلاب به سرانجام نرسد. او میگوید: «به آیتالله خمینی، ساعت ۱۰:۳۰، ۱۱ شب زنگ میزنند که گفته شده است شما بختیار را به عنوان نخستوزیر میپذیرید؟ ایشان هم همان شب یک چیزی نوشتند و این را تکذیب کردند. گفتند من بختیار را به عنوان نخستوزیر نمیپذیرم.»
صادق خلخالی خود نیز در کتاب خاطراتش به نقشی که در این تماس داشته، اذعان دارد اما معتقد است امام از ابتدا هم مخالف دیدار با بختیار بود و آنان نظر امام را تغییر ندادهاند. او میگوید: «شب هنگام پس از صرف شام، به مدرسه رفاه که در آن نزدیکی و نزدیک خیابان عینالدوله (ایران) بود، رفتیم. ساعت حدود ۱۰:۳۰ و شاید ۱۱ بود که تصمیم گرفته شد در این باره، تلفنی با حضرت امام صحبت کنیم. وقتی که تلفن کردند، آقای فردوسیپور از دفتر امام در نوفللوشاتو گوشی را برداشت. ما به ایشان گفتیم تمام مطالب ما را ضبط کند و خدمت امام ببرد و جواب آن را تلفنی به ما بگوید. ایشان هم نوار را حاضر کرد و اولین کسی که صحبت کرد، آقای منتظری بود. ایشان مطالبی به این مضمون گفت؛ به هیچ وجه صلاح نیست این ملاقات صورت گیرد. اینها در حال فرار از ایران هستند و اگر این ملاقات انجام گیرد، به ضرر روحانیون و خود امام خواهد بود و موجب اعتبار برای آنها میشود. دومین نفر که صحبت کرد، من بودم. گفتم خدا میداند که این ملاقات، بیاندازه ضرر دارد و به مثابه این است که ما با مغز سقوط کنیم. بعد از من دیگر کسی صحبت نکرد. حدود یک ساعت بعد، تلفن به صدا درآمد و آقای فردوسیپور پاسخ امام را بیان کرد. ما ابتدا مطالب را روی نوار پیاده کردیم و سپس با فرصت کافی آن را خواندیم. مضمون تلفن چنین بود، حضرت امام فرمودهاند من هرگز حاضر به ملاقات با بختیار نیستم و هر مطلبی که در این باره گفته شده به من مربوط نیست. تمامی این صحبتها در زمانی رد و بدل میشد که ابراهیم یزدی، طرفدار ملاقات، به تهران اعلام کرده بود که حضرت امام حاضر به ملاقات با بختیار است. آقای بهشتی و دیگران تصور میکردند ایشان نظرات امام را بیان میکند لذا پس از اینکه موضوع روشن شد آقای مطهری فرمود چون خیال میکردم امام حاضر به ملاقات شده است، لذا گفتم که اعتراض چند نفر، اجتهاد در مقابل نص است. پس از این جریان، آقای بهشتی و آقای هاشمی با پاریس تماس گرفتند ولی میزان، همان حرف امام بود. من این جریان را نوشتم تا کذب ادعای آقای یزدی معلوم شود زیرا ایشان گفته و همچنین نوشته است امام حاضر به ملاقات شده بود ولی آقای ربانی شیرازی و آقای خلخالی ایشان را منصرف کردند. پس از این جریان بود که وقتی اعلام شد حضرت امام میخواهد به ایران بیاید بختیار دستور داد تمام فرودگاههای ایران بسته شود تا هواپیمای حامل امام خمینی نتواند فرود آید...»
بسیاری این مکالمه و پیام را پایانی بر توافقات و مذاکرات میان انقلابیون و بختیار میدانند اما عباس امیرانتظام به «مهرنامه» گفته شاپور بختیار هرچند بعد از سخنرانی امام موضعی محکمتر در مقابل انقلاب گرفته بود اما چند روز بعد با گسترش اعتراضات و تحولات تازه بار دیگر تصمیم گرفت استعفا کند. امیرانتظام میگوید: «چند روز بعد با مشاهدۀ تحولات سریع کشور ایشان تغییر عقیده داد و دستور داد تانکها را برچیدند و سرانجام پذیرفت تا استعفای دوم خود را در ۲۲ بهمن در منزل آقای جفرودی ارائه دهد.»
بختیار اما هیچگاه به این جلسه نرفت و متن نهایی استعفانامه نزد مهندس بازرگان باقی ماند. امیرانتظام در این باره میگوید: «بدون اینکه اطلاع بدهند به کجا میروند، محل نخستوزیری را ترک کرده و ظاهراً با هلیکوپتر به نواحی بیابانهای ونک رفته ولی در واقع کسی از محل ایشان اطلاع نداشت... ایشان نیامدند ولی متن استعفایشان را فرستادند. آقای بازرگان اصلاحاتی در آن انجام دادند و متن جدید را به پیکی که آورده بود دادند تا نزد آقای بختیار برده و ایشان با خط خودشان آن را بنویسند. این استعفا به عنوان یک سند تاریخی نزد مرحوم مهندس بازرگان بود، ولی در حال حاضر نزد چه کسی هست نمیدانم.»
منابع:
- روایتهای گوناگون از استعفای بختیار، باشگاه اندیشه
- خاطرات آیتالله صادق خلخالی، نشر سایه، ۱۳۸۰، جلد اول
- صحیفه امام خمینی، انتشارات دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد ۵
- پشت صحنه انقلاب در پاریس، گفتوگو با ابراهیم یزدی، ایران فردا، شماره ۵۱، بهمن و اسفند ۱۳۷۷
- خاطرات صدر انقلاب، یادداشتهای احمد صدر حاج سیدجوادی، زمستان ۱۳۵۷، نشر محبی، ۱۳۸۷
- مصاحبه مطبوعاتی وزیر کشور، احمد صدر حاج سیدجوادی، روزنامه کیهان، مورخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۷