04-06-2014، 8:47
(آخرین ویرایش در این ارسال: 04-06-2014، 9:07، توسط Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ.)
همه کارهایت را بخشیدم
جز آن تردید آخر هنگام رفتنت
که هنوز مرا به برگشتنت امیدوار نگه داشته
ما بهم نمیرسیم
اما بهترین غریبه ات می مانم
که تو را
همیشه دوست خواهد داشت...
هان اي كوه بلند اي سراپا همه پند از تو اين تجربه آموخته ام كه نلرزد تنم از غرش ارابه سنگين زمان
كاه بودن سهل است كوه مي بايد بود...
نه از رومم
نه از زنگم
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در
بگشای
دلتنگم..!!
می گویند عشق آن است
که به او نرسی
و من می دانم چرا
زیرا در روزگار من
کسی نیست که زنانه عاشق شود
و مردانه بایستد...
” گاهی آدم
دل اش
فقط یک “دوستت دارم” می خواهد
که نمیرد …! “
مهربانتر از من دیدی نشانم بده
کسی که
بارها بسوزانیش
و باز هم با عشق نگاهت کند . . .
من سرم درد میکند برای “دعواهایی” که با هم “نکردیم”
لعنتی ، چقدر مهربان رفتی....
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم…
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود…
تو را خودم چشم زدم
بس که نوشتمت میان شعرهایم
بیآنکه
اسپند بچرخانم
میان واژهها . . .
ببین چقدر در هم حل شده ایم
تو قهوه میخوری
من خوابم نمی برد . . .
دردهای من دیازپام نمی خواهند
مُسَکن ِ بوسه هایت …
عجیب ، آرامم میکند !
هر روز یکجور دوستت دارم.
یک روز مثل ِ اولین روزی که برف میآید دوستت دارم.
یک روز مثل ِ پیدا کردن پول توی جیب لباس کهنه دوستت دارم.
یک روز مثل پاستیل خرسی دوستت دارم.
یک روز مثل ِ لحظهی اجازهی برف بازی دادنِ پدر و مادر دوستت دارم.
یک روز مثل ِ دراز کشیدن زیرِ کولر آبی - هندوانه بدست - آن هم در بعد از ظهرِ تعطیل ِ تابستان دوستت دارم.
یک روز مثل ِ زیرِ کرسی نشستن دوستت دارم.
یک روز مثل ِ کوچههای تهران پس از سال تحویل دوستت دارم.
یک روز مثل خوردن بستنی زیر باران دوستت دارم.
یک روز مثل ِ قطاری کنار هم دراز کشیدنِ دوستان در سفر دوستت دارم.
یک روز مثل ِ قدم زدن در حیاطِ خیسِ بهاریِ باغی در شمال - همراه با عطرِ بهار نارنج دوستت دارم.
یک روز مثل ِ عیدیِ نویِ عمو بزرگه دوستت دارم.
یک روز مثل ِ روزی که مشق نداشتیم دوستت دارم.
یک روز مثل ِ لحظهی خانه آمدنِ پدر از سرِ کار در روزهای کودکی دوستت دارم.
یک روز مثل ِ داخل ِ زنبیل ِ مادربزرگ دوستت دارم.
یک روز مثل ِ بارانهای تن خیس نکن ِ ماشین کثیف کن دوستت دارم.
یک روز مثل ِ مِهِ جاده چالوس دوستت دارم.
یک روز مثل اولین نوشته من به تو دوستت دارم.
یک روز هم مثل ِ خودت دوستت دارم.
بد شده ایم !
از وقتی شروع کردیم به قربانت بروم های تایپی
به دوستت دارم های اس ام اسی
به عاشقتم های فیس بوکی
فرقی هم نمیکرد ، كه باشد
دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد
کلماتی که مقدسند ، که معجزه میکنند افتادند زیر دست و پا
بد شده ایم !
از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم
و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم
و به زرنگی خودمان آفرین گفتیم
حال خیلی هامان خوب نیست
این روزها عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم
دردناک است حال و روزمان....!!
هاي دختر خانوم .........
هيچ وقت به پسري كه عاشقت شده نگو عاشق چيه من شدي؟
واسه پسري كه عاشق شده باشه رنگ و لباسو قيافه اصلا مهم
نيس....
عاشق شده چون فك ميكنه ميتونه با تموم مردونگيش واست
احساسي ترين ادم رو زمين باشه.....
اينم يادت باشه هر مردي تو زندگيش فقط 1بار عاشق ميشه....
مواظب باش دلشو نشكني....چون اه ش بدجور ميگيرتت.....
ساعت پنج ُ دو دقیقه ی بامداد است !
از سر ُ صدای گربه ها در آن سوی پنجره
احساس ِ آرامش می کنم !
نفس ِ سرد ِ مرگ را بر گردنم احساس می کنم !
گاه به سرم می زند که خانه را به آتش بکشانم ،
تا او را بسوزانم ...
ولی خودکشی
بدترین ُ تابلوترین جلوه ی خودخواهی ُ غرور است !
بیـטּ اونے كـہ عشقتـہ
اونـے همیشـہ میگـہ دوست داره
اونے كـہ دلت زود بـہ زود براش تنگ میشـہ ..
همـونـے كـہ ميگـہ
هیچوقت تنهات نمیزارَم ..
و اونـے كـہ تو دارے الاטּ بهش فكر میكنـے
ایــن همونیـہ كـہ
قــراره ازش ضربـہ بخورے ..
خواستم اطلاع بدم
تیـکـ تــآکـ تَمآم سـاعتــ هـآ ...
تـآکـ تـیـکـ دَقیـقـ مَـرگـ مَـنـ اَستــ ...
آهـ کهـ ایــن لعنــتـی ...
ایــن قـرصهـای افســردگـی ...
رنگـ بهـ رنگــ دُز بهـ دُز ...
بهـ بـآد دآد آرآمــ زنــدگـی ...
●● نمــے ﬤِونــَم چــِرآ ولـے هنــوزم وقتــے اسمــَت میــآﬤِ قــَلبم میـــریزه ●●
●● نــِـمے ﬤِونم چـِــرا ولے هَنـــوزم ﬤِوسـِــت ﬤِآرم ●●
●● هیـــچ جــُـوره نـــمیتونم پـــآکت کـُنم از زنـﬤِگـــیم ●●
●● حــَـرف زﬤِن بآهات بهـــم انرژے میـــﬤِه هـَــرچنـﬤِ بهم ثـــآبت شــُـﬤِه ل * ا * ش * ے شـُــﬤِے ●●
نگران فردایت نباش
خدایدیروز و امروز ، خدای فردا هم هست
ما اولین بار است بندگی میکنیم ولی او بی زمانی است که خدایی میکند !
اعتماد کن به خدایی اش…
احساس پرانتزی را دارم
که همه ے اتفاقات خوب
داخل آن اتفاق مے افتد .
آری ؛ خدارا مهمان قلب کوچکم کرده ام …
گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده
نه فریاد آرامت می کند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس رو به آسمان میکنی و میگویی :
من فقط تورو دارم !
گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد
که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . .
هر جا که من هستم
تو نیستی
هر جا که تو هستی ،
من نه !
شده ایم آدم برفی و آفتاب
مگر نارنج وُ بهار عیبی داشت !
آغوشم
وطنی ست
که جز تو،
هیچکس در آن،
خانه ای نخواهد داشت…
.
شایــــــــــد نفسمــــ…
دلیڵ زنـــــــده بودنم بــــاشه
امـــــــا…
بے شک تـــــو تنـــــها دلیــــل همیــــــن
نفســـــے
.
برای هر قطار پُر شتاب
ایستگاه
برای هر نسیم دوره گرد
تکیه گاه
برای من، تو لازمی!
خداوند نمیخواهد ما به هم برسیم
می دانی دلیلش چیست ؟
شاید می داند که اگر کنارم باشی
دیگر هیچ وقت ، هیچ چیز
از او نخواهم خواست !
به تـــ ــــو بدهکارم…
دست کم یک جان برای هر لبخندت … !
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم،
یا از عاشقی دلتنگتر!
فقط میدانم
در آغوشِ منی، بی آنکه باشی
و رفتهای بی آنکه نباشی…!
یـــه جـــوری دل بـــده
انـــگــآر حــکـمـهــ . . !
به کوچه ها قدم بگذار . . .
مرا بگیر از غبار زرد پنجره ها !
مرا ببر به آسمانی از بهار تو . . .
که سخت گریه می کنند بهانه های من برای تو !
ﮐــﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﺑﺎﻧــﻮ...
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﻧﺦ ﺩﺍﺩ!
ﻋﺒﻮﺱ ﺑﺎﺵ ﺑﺎﻧــﻮ...
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﻧﯽ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﭘﺎ ﺩﺍﺩ!
ﻻﻝ ﺑﺎﺵ ﺑﺎﻧــﻮ...
ﺣﺮﻑ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﺟﻠﻮﻩ ﻓﺮﻭﺧﺖ!
ﻧﻘﺎﺑﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺗﺖ
ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻫﺎﻥ ﺍز سخن ﺑﺒﻨﺪﻧﺪ...!!!