04-06-2014، 15:41
تحليل بر اين مبنا قرار داشت كه پس از ضربات شديد وارد بر مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي، ميبايد اولاً به نحوي ابراز و اعلام موجوديت مؤثر كرد و ثانياً رژيم را در رويارويي پيچيدهاي با حركت مسلحانه قرار داد. 1 سرانجام طرح ترور سه تن از مستشاران ضد جاسوسي آمريكا در ايران آماده شد و به اجرا درآمد. قبل از انكه به شرح دقيق عمليات مزبور پرداخته شود، يادآوري نكاتي ضروري است. بنا به قراين موجود، اطلاعات اوليه درباره اين سه جاسوس به ظنّ قوي از طريق دولت شوروي به سازمان منتقل شده بود. دلايل و قراين اين امر بدين قرار است: 1ـ سابقه اعترافات «وحيد افراخته» در خصوص تبادل اطلاعات با سفارت شوروي 2ـ سه مستشار امريكايي شناسايي شده متخصصين عاليرتبه و مبرز دقيقترين وسايل الكترونيكي بودندكه جريان نصب و اجراي سيستمهاي پيچيده استراق سمع جاسوسي را در «كبكان» واقع در مرز ايران و شوروي در قالب يك طرح سرّي هدايت ميكردند. ارتباط اين كارشناسان با ارتش ايران صرفاً با حساسترين عناصر اداره دوم نيروي هوايي، دايره ضد جاسوسي اداره مستشاري آمريكا در نيروي هوايي (واقع در لويزان) و ايستگاه CIA در ايران (واقع در داخل سفارت آمريكا) بوده است. 3ـ ارتباطات بيروني و نحوه زندگي و تردد افراد مزبور، هيچگونه نمود و بروز حاكي از موقعيت و مأموريت آنها، نداشته و پوشششان كاملاً مطمئن بوده است. بنابراين اطلاعات درباره آنها، نميتوانسته از خارج از محيط كارشان به دست آمده باشد. 4ـ مطابق اسناد موجود2،سازمان در آن زمان در درون ارتش به ويژه در قسمتهاي حساس آن عنصر نفوذي مهم و فعالي نداشته است. بنابراين سازمان از طريق عناصر وابسته و مرتبط با خود نميتوانست در اين گونه موارد، آن هم بدين گونه حساس و ظريف، اطلاعات مؤثري به دست آورد. 5ـ نحوه شناسايي نيز فقط لباس نظامي فرد مورد نظر بوده است. در همه موارد قبلي به صورتي كه گفته شد، عمل شده؛ و تنها مورد استثنايي، همين سه كارمند مؤسسه «راكول اينترنشنال» است كه: ـ با لباس شخصي و توسط اتومبيل عادي تردد ميكردهاند؛ ـ يك زن و گاه يك كودك نيز با جمع همراه بوده است؛ ـ در منطقهاي متفاوت از محل سكونت افسران نظامي آمريكا ساكن بودهاند (تهرانپارس)؛ ـ افراد غير نظامي شاغل در ايران محسوب شده و از جهت ظواهر هويتي مصون بودهاند. بنابراين هيچ قرينهاي براي شناسايي عادي اين افراد توسط عناصر سازمان وجود نداشت و تنها از طريقي ميبايست شناسايي و لو داده شده باشند كه به حيطه كار و مأموريتشان مربوط بوده است. 6ـ شوروي در حساسترين نقاط ارتش شاه و سيستم ضد جاسوسي و امنيتي آن جاسوس داشت كه امثال سرلشكر مقربي ـ با سيسال سابقه جاسوسي ـ از آن جمله بودند. در سالهاي 1353 ـ 1355 سه شبكه فعال جاسوسي شوروي در ايران كشف شد كه در آن از سرهنگ تا ستوان عضو بودند و امنيت اطلاعاتي ايشان نيز در بالاترين حد بود. به طوري كه رژيم نتوانست ريشههاي اصلي را بيابد. مطابق اظهارات «محمدتقي شهرام» و تني چند از اعضاي سازمان مجاهدين خلق روايت رسمي درون تشكيلات از چگونگي شناسايي مستشاران مزبور به اين شرح بوده است: در صبحگاه يك روز بهار 1355 يكي از سمپاتهاي غير فعال سازمان، كه مهندس مكانيك بود و در كارخانهاي كار ميكرد، پس از رساندن يكي از بستگانش به فرودگاه، هنگام بازگشت، يك مسافر خارجي را سوار ميكند. مسافر، كه هيئتي آمريكايي داشته، با لهجه ايالات جنوبي آمريكا خود را بلژيكي معرفي ميكند. مهندس ايراني قبلاً در تگزاس دانشجو بوده و با اين لهجه آشنايي داشته است. مسافر ضمناً ميگويد كه بار اول است كه به ايران آمده؛ ولي از برخورد وي با خيابانها و حتي راهنمايي راننده به سوي هتل مورد نظر (هتل رويال واقع در خيابان تخت جمشيد سابق و طالقاني فعلي ) بر ميآيد كه با شهر تهران آشناست. مهندس مزبور خود را دانشجوي زبان انگليسي و علاقهمند مسافرت به آمريكا نشان ميدهد و با مسافر قرار ميگذارد كه به او سر بزند. سمپات مورد بحث ماجرا را براي عضو سازمان تعريف ميكند و او هم وي را به ادامه تماسش با مرد «بلژيكي» تشويق مينمايد. يك بار آن مرد از جوان ايراني ميخواهد كه او را به خيابان تخت طاووس (شهيد مطهري)، پشت بيمارستان جم، برساند. هنگام پياده شدن،اسم و آدرس يكي از دوستانش در نيويورك را به جوان ايراني ميدهد تا در صورت سفر به آمريكا، روي كمك او حساب كند. سازمان، از طرقي كه داشته و مشخص نيست (و به زعم پژوهشگران تأليف حاضر، عناصر اطلاعاتي شوروي بودهاند) كسب اطلاع ميكند كه آن فرد مقيم نيويورك، سرگردي بازنشسته و مهندس تغذيه است كه ظاهراً مدير شركتي است كه براي كشورهاي سازمان عمران منطقهاي (آرـ سيـ دي؛ ايران و پاكستان و تركيه) قرارداد خريد ارزان قيمتمواد دارويي منعقد ميكند و بعداً جواب قطعي ميرسد كه هم شركت مزبور و هم مدير آن به C.I.A تعلق دارند. در ايران، عوامل سازمان از محلي كه در پشت بيمارستان جم قرار داشته مراقبت به عمل ميآورند و متوجه ميشوند كه اين محل داراي دو در ورود و خروج است؛ يكي به قسمت آپارتماني ساختمان باز ميشود كه آن مسافر همان جا پياده شده بود و دري ديگر بزرگ و ماشين رو است كه به يك خيابان فرعي باز ميشود و روزي يكي دو بار يك اتومبيل رنجرور و يك فولكس واگن به آنجا رفت و آمد ميكند. با تعقيب اتومبيلها به خانهاي در منطقه تهران پارس (بين فلكه دوم و سوم) ميرسند و ضمن مراقبت از خانه متوجه ميشوند كه به طور ثابت پنج نفر در اين خانهاند كه بعضي از روزها توسط اتومبيلهاي متعلق به آژانسهاي مختلف، از آنجا به مركزي در محل فرماندهي نيروي هوايي (واقع در خيابان پيروزي فعلي) و گاهي به سمت «دوشان تپه» تردد ميكنند. 3 طرح ترور مدت زيادي به تعويق ميافتد. مطابق اظهار تقي شهرام، ترور زماني بايد انجام ميشد كه دو تن از آن پنج نفر ( يك زن و يك مرد سياهپوست) در اتومبيل نباشند تا هم اختلال در عمليات پيش نيايد و هم سوءاستفاده تبليغاتي نشود. در جريان شناسايي عمليات، مسير دقيق حركت اتومبيل مستشاران مشخص شد. آنها هر روز صبح بين ساعت 7 تا 20/7 دقيقه، از تهرانپارس (تقاطع خيابان دماوند، معروف به سه راه تهرانپارس) عبور ميكردند و نزديك تقاطع سيمتري نارمك، از خيابان خيام (يكي از خيابانهاي فرعي منشعب از ميدان وثوق) ميگذشتند. تصميم گرفته شد كه آرايش تيم عمليات در اين محدوده و در نقطه مشخصي از خيابان خيام صورت بگيرد. در جريان تدارك اجراي عمل براي تهيه اتومبيل راهبندان، يك فولكس واگن مستعمل ابتياع شد.4 اتومبيل فرار نيز تهيه گرديد. سلاحهاي مورد نياز نيز به تناسب نقشي كه هر نفر در عمليات داشت، مهيا گرديد. عابديني نحوه انجام ترور را بدين قرار شرح ميدهد: روز عمل (6/6/1355) تمام كارها مطابق برنامه انجام گرفت. راننده موتورسيكلت و فردي كه ترك او نشسته بود، به وسيله بوق و دست علامت مثبت دادند. تيم آماده شد. آرايش حمله صورت گرفت. راننده راهبندان، ماشين را روشن كرد. چند لحظه بعد، اتومبيل حامل مستشاران از پيچ خيابان ظاهر شد. راننده راهبندان، راه ماشين را سد كرد. راننده مستشاران احساس كرد كه قضيهاي در كار است و فرمان را به سمت راست خودش چرخاند ولي به علت باريك بودن خيابان، كاري از دستش بر نميآمد و راه بسته شد. مسلسلچيها، پس از اينكه فرمانده به سرعت راننده مستشاران را تسليم نموده و او را وادار كرد كه سرش را به زير داشبورت ببرد، رگبار را به آمريكاييها بستند. نفر جلويي (ويليام كرونگارد) پس از تير خوردن قصد فرار داشت،از ماشين خارج شد و به طرف پياده رو رفت ولي مسلسلچي او را دنبال كرده و در حالي كه در داخل جوي آب افتاده بود، كارش را تمام كرد. در اين اثنا راننده ماشين راهبندان بايستي خارج ميشد و به عنوان پشتيبان آتش مسلسلچي عقبي در كنار او ميايستاد، منطقه را كنترل ميكرد، مسلسل را از او گرفته و خشابگذاري ميكرد تا در همين اثنا وقتي مسلسلچي تير خلاص به دو نفر عقب را بزند، دوباره مسلسل را به دست او ميداد و به سمت ماشين فرار حركت ميكردند. اين مرحله از عمل، كه اصل قضيه هم بود، به طور كامل (منهاي يكي دو مورد جزئي) انجام گرفت و ماشين در مسير شناسايي شده حركت كرد. پس از طي مسافتي، يك نفر از سرنشينان را پياده نمود، نمره جعلي را برداشته و دوباره به حركت ادامه داد. بعد از مدتي دو نفر ديگر را نيز پياده نموده و خود راننده با ماشين فرار به سمت ميدان خراسان حركت كرد، در حالي كه كيفهاي مستشاران نيز در داخل ماشين بود. ماشين فرار را در يكي از كوچههاي حوالي ميدان خراسان قرار داده وسايل درون آن را به ماشين ديگري كه از قبل در آنجا قرار داده بود منتقل نموده و با ماشين جديد به سمت يك پايگاه، كه ميبايست وسايل به آنجا برده شود، حركت نمود. و بدين صورت عمليات خاتمه يافت. 5 افراد تيم عمليات ترور سه مستشار عبارت بودند از: 1ـ حسين سياه كلاه (كاظم) ـ فرمانده عمليات؛ 2ـ مهدي فتحي (وحيد) ـ معاون فرمانده و در واقع فرمانده اجرايي عمليات صحنه؛ 3ـ محسن طريقت (محمود)ـ مسلسلچي شماره 2؛ 4ـ قاسم عابديني (عسكر)ـ راننده راهبندان و فرار؛ 5ـ شهرام محمديان باجگيران (جواد)ـ راننده موتور و علامت دهنده؛ 6ـ غلامحسين صاحب اختياري (شمسالله ـ اصغر)ـ موتورسوار و علامت دهند. 6 درست يك روز پس از اين ترور،كه تبليغات وسيعي نيز از سوي رسانههاي گروهي غربي به ويژه آمريكايي درباره آن صورت گرفت، در چند نقطه دنيا از جمله آلمان، برزيل، ايالات متحده، انگليس و كانادا، عناصري از سازمان جاسوسي شوروي دستگير و افشا گرديدند. اين نكته نيز احتمال دخالت شوروي در پشتيباني اطلاعاتي عمليات ترور سه مستشار را تقويت ميكرد. 7 نكته ديگر اين بود كه ترور مزبور مقارن حضور شاه در آمريكا صورت گرفت. در آنجا شاه از سوي خبرنگاران و نمايندگان رسانههاي جمعي تحت فشار قرار گرفته و متهم شده بود كه در ايران روشنفكران، نويسندگان و ديگر قشرهاي غير مسلح را اعدام ميكنند. شاه نيز ادعا ميكرد كه ايران «زنداني سياسي» ندارد و همه «تروريست»اند. تا اينكه ناگهان اين خبر اعلام شد كه سه كارشناس غير نظامي آمريكايي را تروريستها در ايران به قتل رساندند. شاه از تنگنا درآمد و با خوراك مناسب سياسي ـ تبليغاتي كه به دست آورده بود، همچنان بر مواضع و ادعاهايش پاي فشرد و اين حادثه را هم شاهد گرفت. مطبوعات ا يران اخبار ترور را منتشر و نام مقتولان را اعلام نمودند. روز ششم شهريور 1355 روزنامهها تنها به اين خبر اكتفا كردند كه: روبرت كرون گارد، ويليام كاترل و دونالد اسميت با اتومبيل در ميدان وثوق تهراننو بودند كه يك فولكس واگن راه آنها را بست و چند تروريست آمريكاييها را به ضرب گلوله كشتند. 8 از فرداي آن روز جزئيات و مشروح اين ترور، همراه با مشخصات بيشتري از مقتولان (با تأكيد بر هويت غير نظامي آنها)، در روزنامهها به چاپ رسيد و اعلام شد كه جنازههاي آمريكاييان به كاليفرنيا انتقال يافت. 9 تبعات اين ترور، با كارگرداني عناصر ساواك و كميته مشترك، براي هر دو گروه چريكي سنگين بود. در روزهاي هشتم و پانزدهم شهريور سه چريك فدايي زنداني اعدام شدند. و ظرف يكي دو ماه تعداد كثيري از افراد عضو سازمان، ضمن درگيري با اكيپهاي كميته مشترك، كشته شدند. پينوشتها: 1ـ يادداشتهاي قاسم عابديني، صص 47ـ 49 و 79. 2ـ از جمله اظهارات وحيد افراخته در آن زمان و باقيماندگان مركزيت سازمان مجاهدين خلق در آن مقطع. 3ـ اظهارات تقي شهرام و .. 4ـ از طريق پيگيري همين اتومبيل، نقش حسن آلادپوش در مراحل تداركاتي ترور لو رفت كه سرانجام آن، عمليات گسترده تعقيب و مراقبت موسوم به «كولاك» بود. حسن آلادپوش نيز در اين جريان كشته شد. 5ـ يادداشتهاي قاسم عابديني،صص 50ـ 51. 6ـ همان، ص 52. نيز خلاصه پروندهها...، صاحب اختياري، غلامحسين. 7ـ بولتن خبرگزاري پارس. 8ـ روزنامه کیهان