15-05-2014، 11:21
من فراموش نمی كنم؛ در خیابان ایران، نزدیك به مقر امام عزیز و عظیم و بزرگوار - این بندهى صالح خدا - آنجائى كه آن روز دل همه ایران در آنجا می تپید و همه عاطفهها و روحها از سراسر كشور به آنجا پر می كشید؛ آنجائى كه همه مردمى كه در سراسر دنیا از حادثهى ایران اندك خبرى داشتند – همه محافل سیاسى، همه قدرتهاى بزرگ، همه دولتهاى مستضعف، همه روشنفكران، همه علاقهمندان به اسلام، همهى انقلابیون عالم - متوجه بودند ببینند آنجا چه می گذرد؛ آن محلى كه مخصوص تبلیغات مربوط به آن روزها بود؛ خبر دادن به مردم و توجیه ذهن هاى مردم، كه ما به آن می گفتیم دفتر تبلیغات، و بنده آنجا مشغول كار بودم، دیدم یك همهمه فوقالعادهاى است. نگاه كردم؛ از حیرت به یك حالتى دچار شدم كه واقعاً در مقابل حوادث آن روز، از همه حوادثى كه تا آن روز بنده دیده بودم - یا از بیشتر آنها - حیرتانگیزتر بود. دیدم عده كثیرى از پرسنل نظامى نیروى هوائى در گروههاى منظم و صفكشیده، كارتهاى شناسائىشان را در آوردند سر دست گرفتند و آشكارا و با شجاعت دارند به طرف بیت امام راهپیمائى می كنند.
من با عجله رفتم در مقر امام در دبستان علوى، كه فاصله كوتاهى داشت با آنجائى كه ما بودیم. آمادگىهائى به وجود آمد و امام عزیز ایستادند و این جوانها، این دلاورها، این سلحشورها آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ایمان و باورى كه همیشه از اول شروع نهضت به مسئولیت خود و به نقش خود در اداره این انقلاب و این ملت داشتند، از اینها رژه گرفتند؛ آنها را نصیحت كردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند، پرچم آنها را امضا كردند؛ طومارى نوشته بودند، آن را تحویل گرفتند و براى آنها دعا كردند و آنها رفتند و این كمر دستگاه را شكست؛ دستگاه احساس كرد بىپشت و پناه شده. تنها امید آن نظامى كه جز با سرنیزه و زور نمی تواند حكومت كند، چیست؟ جز نیروهاى نظامى؟ به مردم كه اتكائى نداشتند. اما نیروهاى نظامى هم با این صراحت و با این قاطعیت در خدمت مردم قرار گرفتند و ما خدا را شكر می كنیم كه نیروى هوائى و همهارتش جمهورى اسلامى ایران امتحان خوبى به مردم دادند.(1)
1-بخشى از خطبههاى نماز جمعهى تهران به امامت حضرت آیةاللَّه خامنهاى 19/11/1363
البته آن سران مزدور یا افراد پست و ضعیف و بىارزشى كه نمی توانستند قدر آغوش گرم مردم را بفهمند، یا مقاومت می كردند، یا می گریختند، یا كارشكنى می كردند، یا لااقل حضور پیدا نمی كردند؛ اما عناصر مۆمن و قاطع - این جوانها، این آگاهترها - دلشان با مردم بود
همه عكس این را انتظار می بردند، همه غیر از این را تصور می كردند؛ خیال می كردند كه نظامىها در مقابل مردم، در حساس ترین لحظات و آخرین لحظات، خواهند ایستاد؛ اما حقیقت غیر از این بود و این برادران ملت و فرزندان ملت و بزرگشدگان آغوش ملت كه جزو مردم بودند، معلوم بود كه سرنوشت شان جز همكارى با مردم و قرار گرفتن در كنار مردم، چیز دیگرى نخواهد بود. البته آن سران مزدور یا افراد پست و ضعیف و بىارزشى كه نمی توانستند قدر آغوش گرم مردم را بفهمند، یا مقاومت می كردند، یا می گریختند، یا كارشكنى می كردند، یا لااقل حضور پیدا نمی كردند؛ اما عناصر مۆمن و قاطع - این جوانها، این آگاهترها - دلشان با مردم بود. حالا از همه هم شجاعتر و گستاختر برادران نیروى هوائى بودند كه آمده بودند حساس ترین كار را انجام بدهند؛ یعنى آمده بودند در مقابل امام شان و رهبرشان رژه بروند، اعلام وفادارى كنند و بگویند فرمانده ما شما هستید. این حادثه به قدرى عجیب و هیجانانگیز بود كه اینها بىاختیار همه را به دنبال خودشان راه مىانداختند.من با عجله رفتم در مقر امام در دبستان علوى، كه فاصله كوتاهى داشت با آنجائى كه ما بودیم. آمادگىهائى به وجود آمد و امام عزیز ایستادند و این جوانها، این دلاورها، این سلحشورها آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ایمان و باورى كه همیشه از اول شروع نهضت به مسئولیت خود و به نقش خود در اداره این انقلاب و این ملت داشتند، از اینها رژه گرفتند؛ آنها را نصیحت كردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند، پرچم آنها را امضا كردند؛ طومارى نوشته بودند، آن را تحویل گرفتند و براى آنها دعا كردند و آنها رفتند و این كمر دستگاه را شكست؛ دستگاه احساس كرد بىپشت و پناه شده. تنها امید آن نظامى كه جز با سرنیزه و زور نمی تواند حكومت كند، چیست؟ جز نیروهاى نظامى؟ به مردم كه اتكائى نداشتند. اما نیروهاى نظامى هم با این صراحت و با این قاطعیت در خدمت مردم قرار گرفتند و ما خدا را شكر می كنیم كه نیروى هوائى و همهارتش جمهورى اسلامى ایران امتحان خوبى به مردم دادند.(1)
1-بخشى از خطبههاى نماز جمعهى تهران به امامت حضرت آیةاللَّه خامنهاى 19/11/1363