06-05-2014، 11:02
ای کاش گذر زمان در دستانم بود
آنوقت لحظه های با تو بودن را
آنقدر طولانی می کردم که برای بی تو بودن دیگر وقتی نمی ماند
.
.
.
من امشب از فراق یار می گریم
بسان عاشقان زار می گریم
رفیق نیمه راه شد یار دیرینم
دلم افسرده است بسیار می گریم
.
.
.
روز مرگم اشک را پیدا کنید
روی قلبم عشق را پیدا کنید
روز مرگم خاک را باور کنید
روی قبرم لاله را پرپر کنید
خانه را وقف نیلوفر کنید
پیکرم را غرق در شبنم کنید
روز مرگم دوست را دعوت کنید
بعد مرگم خنده را سر کنید
رفتنم را ای دوستان باور کنید
.
.
.
انگار ملائک تو را میان بوسه هایی که برای خدا فرستادم دزدیدند
عطر برگ های لیمو ، درخت توت ، کنار گارم زنگی
و زیتون و میوه های کال درخت انبه باغ ها را چه زود به فراموشی سپردی؟
چگونه توانستی آن همه خاطره را در یک لحظه تمام کنی
همه را می بینم اما جزء تو که خاطره ای شدی ماندگار برای قلب هایی که منتظرت هستند
گناه آسمانی که تورا به آغوش کشید و باخود برد را هرگز نخواهیم بخشید
تو میان بودنت و یادت ، یادت را برایمان گذاشتی و بودنت را افسانه ساختی.
.
.
.
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت با اشک غم کوه امیدم کاه شد
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
.
.
.
گفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد
وقتی شقایق هست تو نیستی چه باید کرد؟
.
.
.
از آبشار پرسیدم : کیستی ؟
گفت : اشک کوه
گفتم : از چه می نالی؟
گفت : از جدایی دوست!
.
.
.
مرگ حقه ، حق همیشه پابرجاست
پس هیچ وقت حق رو که همیشه پابرجاست رو فراموش نکن