07-03-2014، 10:48
ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﯾﻢ !ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ !

دلــــم جاده ای می خواهدکه ببرد مـــراو برنگرداند هــرگز...
وقتی می گوید:دوستت دارم...زل زل در چشمهایش نگاه نکن... بی هیچ حرفی.....بی هیچ عکس العملی....!!!تنها با گفتن من هم دوستت دارم این لحظه را تمامش نکن...جیغ بزن.....محکم در آغوشش بگیر....بوسه بارانش کن....بگذار آنقدر از گفتن این کلمه به شوق بیاید..که اگر فردا باز هم خواست بگوید :دوستت دارم...جور دیگری بگوید....!!یا نه.... اصلا نگوید....دستت را بگیرد ببرد تمام دوست داشتن را نشانت بدهد.....!!دوستت دارم مقدس است.....!!گفتنش مسئولیت دارد......شنیدنش مسئولیت پذیری....!!حواست باشد...
من از تمام دنیافقط آن دایره مشکی چشمان تو را میخواهموقتی که در شفافیتش بازتاب عکس خودم را میبینم
نـــه نمیــــدانــــی!هیـــــچ کـــس نمـی دانــــدپشت ایـن چهــــره ی آرام،در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!نـــه نمیــــدانــــی!هیـــــچ کـــس نمـی دانــــدایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرامچقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!

مــــی شود یک شب خوابید ،و صبــحبا خبــر شد ، غم ها را از یک کنــار به دور ریخته اند ؟!که اگـــر اشکی هست …یا از عمــق شادمانی دلی بی درد است ؛یا از پــس به هم رسیدن های دور …یا گـــریه ی کودکیکه دست بی حواسش ، بادبادکـــی را بر باد می دهد !کــاش مــی شدیک صبــحکسی زنگ خانه هامان را بــزند بگــوید :با دست پـــر آمده ام …با لبــخند ،با قلب هایی آکنده از عشــق های واقعی .از آن ســـوی دوست داشتن ها …آمده ام بمــانم و …هـــرگز نروم !!

کاش شعور یک عده برســـــــــــه
نــــــــــر بودن یک جنسیت است ومــــــــــــــــرد بودن هویت...
زیادند دخترانی که نــــــــــــر نیستند ولی خیلی مــــــــــــرد هستن...
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم
ببرم بخوابانمش
لحاف را بکشم رویش
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم
حتی برایش لالایی بخوانم
وسط گریه هایش بگویم:غصه نخور خودم جان...
درست می شود درست می شود...
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود,بالاخره تمام می شود...

عشــــــق ...
هـــه !!!
بیا شیـــنش برای تـــــو ...
من تمـــام احســـاســـم را " عـــــــــق " میزنـــم ...

یــقه آسـمان را ول کــُن! خـــدا مقـصـر نیســت . . .
مـا خـودمـان از بـا هــَـم بـودن مـی تـرسیـــم . . .

کمی رحم کن، لعنتی!
اینطور که راه می روی به ناز...
شهر بیچاره می شود!!!

به امید روزی که تعداد "زن" ها از تعداد "انسانهای مونث"، و تعداد "مرد"ها از تعداد "انسانهای مذکر" بیشتر شود...

واقعا می خوایی بمیری ؟
- هیچکس به خاطر اینکه "بمیره" خودکشی نمی کنه !
پس چرا اینکارو انجام میدن ؟
- برای اینکه "درد" رو متوقف کنن.همین.

زن جنس عجیـــــبی ست
چشم هایش را که می بنـــــدی ؛
دید دلــــش
... بیشتر میشود !
دلش را که میشــــکنی ؛
بـــــاران لطافت
از چشم هایش سرازیــــــر،
انگـــــار
درست شده تا روی عشــــق را
کــــــم کند !

هوای دو نفره نه به فصل ربط دارد..!
ونه باران میخواهد..
ونه هوای ابری..
کافیست دو نفر هوای هم را کنند...


دلــــم جاده ای می خواهدکه ببرد مـــراو برنگرداند هــرگز...
وقتی می گوید:دوستت دارم...زل زل در چشمهایش نگاه نکن... بی هیچ حرفی.....بی هیچ عکس العملی....!!!تنها با گفتن من هم دوستت دارم این لحظه را تمامش نکن...جیغ بزن.....محکم در آغوشش بگیر....بوسه بارانش کن....بگذار آنقدر از گفتن این کلمه به شوق بیاید..که اگر فردا باز هم خواست بگوید :دوستت دارم...جور دیگری بگوید....!!یا نه.... اصلا نگوید....دستت را بگیرد ببرد تمام دوست داشتن را نشانت بدهد.....!!دوستت دارم مقدس است.....!!گفتنش مسئولیت دارد......شنیدنش مسئولیت پذیری....!!حواست باشد...
من از تمام دنیافقط آن دایره مشکی چشمان تو را میخواهموقتی که در شفافیتش بازتاب عکس خودم را میبینم
نـــه نمیــــدانــــی!هیـــــچ کـــس نمـی دانــــدپشت ایـن چهــــره ی آرام،در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!نـــه نمیــــدانــــی!هیـــــچ کـــس نمـی دانــــدایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرامچقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!

مــــی شود یک شب خوابید ،و صبــحبا خبــر شد ، غم ها را از یک کنــار به دور ریخته اند ؟!که اگـــر اشکی هست …یا از عمــق شادمانی دلی بی درد است ؛یا از پــس به هم رسیدن های دور …یا گـــریه ی کودکیکه دست بی حواسش ، بادبادکـــی را بر باد می دهد !کــاش مــی شدیک صبــحکسی زنگ خانه هامان را بــزند بگــوید :با دست پـــر آمده ام …با لبــخند ،با قلب هایی آکنده از عشــق های واقعی .از آن ســـوی دوست داشتن ها …آمده ام بمــانم و …هـــرگز نروم !!

کاش شعور یک عده برســـــــــــه
نــــــــــر بودن یک جنسیت است ومــــــــــــــــرد بودن هویت...
زیادند دخترانی که نــــــــــــر نیستند ولی خیلی مــــــــــــرد هستن...
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم
ببرم بخوابانمش
لحاف را بکشم رویش
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم
حتی برایش لالایی بخوانم
وسط گریه هایش بگویم:غصه نخور خودم جان...
درست می شود درست می شود...
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود,بالاخره تمام می شود...

عشــــــق ...
هـــه !!!
بیا شیـــنش برای تـــــو ...
من تمـــام احســـاســـم را " عـــــــــق " میزنـــم ...

یــقه آسـمان را ول کــُن! خـــدا مقـصـر نیســت . . .
مـا خـودمـان از بـا هــَـم بـودن مـی تـرسیـــم . . .

کمی رحم کن، لعنتی!
اینطور که راه می روی به ناز...
شهر بیچاره می شود!!!

به امید روزی که تعداد "زن" ها از تعداد "انسانهای مونث"، و تعداد "مرد"ها از تعداد "انسانهای مذکر" بیشتر شود...

واقعا می خوایی بمیری ؟
- هیچکس به خاطر اینکه "بمیره" خودکشی نمی کنه !
پس چرا اینکارو انجام میدن ؟
- برای اینکه "درد" رو متوقف کنن.همین.

زن جنس عجیـــــبی ست
چشم هایش را که می بنـــــدی ؛
دید دلــــش
... بیشتر میشود !
دلش را که میشــــکنی ؛
بـــــاران لطافت
از چشم هایش سرازیــــــر،
انگـــــار
درست شده تا روی عشــــق را
کــــــم کند !

هوای دو نفره نه به فصل ربط دارد..!
ونه باران میخواهد..
ونه هوای ابری..
کافیست دو نفر هوای هم را کنند...
