25-03-2014، 9:16
سرتيپ محمدخان افشارطوس پسر حسينخان شبلالسلطنه معروف به باشي، برادر مادري محمدقلي خان مجدالدوله 1 در سال 1286 ش. متولد شد. پس از انجام تحصيلات ابتدايي و متوسطه وارد دانشکده افسري شده و در 1308 با درجه ستواني فارغ التحصيل گرديد. وي ابتدا با آفاق عليآبادي و بعد با خواهرزاده دکتر مصدق به نام فاطمه بيات دختر شيخ العراقين ازدواج کرد. پس از طي مراحل نظامي با درجه سرگردي به رياست اداره املاک پهلوي در شمال که زير نظر کريم آقا بوذرجمهري اداره ميشد، رسيد.
محمود افشارطوس و همسر و فرزندان وي؛ 1. محمودافشارطوس 2. فرزين افشارطوس 3. بهشيد افشارطوس 4. فرشيد افشارطوس 5. همسروي
افشارطوس براي حفظ اموال شاه در شمال بسيار خشن عمل کرد. وي در خوشخدمتي و غصب و تصاحب اموال مردم از هيچ کوششي فروگذار نکرد و حتي دست به شکنجه و کارهاي غيرانساني زد. به طوري که پس از شهريور 1320 روزنامهها درباره اعمال و فجايع او در مأموريت شمال مطالبي نوشتند؛ با اين همه وي روزبهروز در ارتش درجات بالاتري احراز ميکرد. 2
روزنامه داد در 29خرداد 1324 در شرحي زير عنوان «سرهنگ افشارطوس در رأس شهرباني اصفهان»، نوشت:
افشارطوس کارپرداز غلاظ و شداد املاک اختصاصي رضاشاه که داستانهاي وحشتناک رفتار او در مازندران نسبت به مردم زبانزد عامه است، نه تنها تحت تعقيب نيامده و به کيفر خود نرسيده است، بلکه با ارتقاي رتبه و گرفتن درجه سرهنگي اينک در غيبت شاپور مختاري رئيس سابق شهرباني اصفهان عملاً رئيس شهرباني آنجا شده است!؟ رئيس ستاد ارتش در نامهاي که به فداکار وکيل مجلس نوشته، اين معني را تصديق نموده که برحسب دستور ايشان بدين سمت مشغول شده است! در اين صورت ديگر حکومت مشروطه و وزارت کشور و همه اين حرفها چه معني دارد؟ مگر اصفهان حکومت نظامي است؟ مگر دژخيمهاي دستپرورده رضاشاه را بايد در رأس شهرباني گذاشت؟ 3
افشارطوس در 1330 درجه سرتيپي گرفت. به علت آشنايي که با خانواده بيات و مصدق داشت مورد توجه رئيس دولت قرار گرفت، در اوايل 1331 به جاي سرتيپ زنگنه فرماندار نظامي تهران شد. در اول بهمن ماه 1331 به جاي سرتيپ کمال به رياست شهرباني کل کشور منصوب گرديد. و در اين سمت تلاش ميکرد که ميان مخالفين و افسران بازنشسته و دولت ميانجي باشد. 4
در 1331 خورشيدي که دکتر محمد مصدق به وزارت دفاع رسيد، افشارطوس به همراه چهار افسر ديگر «سازمان گروه ملي» را به طور مخفيانه در ارتش تشکيل دادند و به مصدق نزديک شدند. افشارطوس در آن موقع در خنثيسازي توطئههاي مخالفين نهضت، نقش اساسي ايفا ميکرد. هيئتمديره موقت اين گروه به سرعت به 26 نفر رسيد که از جمله آنها سرهنگ عزتالله ممتاز، سرهنگ غلامرضا مصور رحماني، سرهنگ تقي رياحي و سرگرد غلامرضا نجاتي بودند. اين افراد با مشورت دکتر مصدق به تصفيه تدريجي عناصر ناصالح ارتش و نيروهاي انتظامي پرداختند. 5
شب ۳۱ فروردين پس از اتمام کار و مطابق قرار تلفني افشارطوس با حسين خطيبي، ساعت ۹ شب در کوچه صفي عليشاه پياده شد و راننده او در کلانتري منتظر دستور رئيس شهرباني ماند ولي رئيس شهرباني ديگر بازنگشت. بعد از مدتي همسر افشارطوس که از تأخير او نگران شده بود مطلب را پيگيري کرده و در نهايت مراتب به نخستوزير اطلاع داده شد و بلافاصله به دستور نخست وزير اقدام شد . از طرف دولت مبلغ ۵۰ هزار تومان مژدگاني براي يافتن رئيس شهرباني اعلام شد و به دستور دکتر مصدق، وزير کشور پرونده را شخصاً زير نظر گرفت. 6
جريان از اين قرار بود که افشارطوس طبق قرار قبلي براي مذاکره با افسران بازنشسته به منزل حسين خطيبي فاني رفت، پس از ورود و مذاکرات مقدماتي ناگهان توطئهکنندگان که عبارت بودند از: سرگرد بلوچ، افشار قاسملو، احمد بلوچ، امير رستمي، شهريار، سرتيپ مزيني، سرتيپ بايندر، سرتيپ زاهدي و سرتيپ منزه؛ وارد اتاق ميشوند، ابتدا وي را بيهوش و سپس به خارج از تهران انتقال ميدهند، و پيکر بيهوش او را در غاري ميگذارند.
دکتر بقايي که تمام نقشه را او طراحي کرده بود تنها کسي بود که از ابتداي ماجرا با افشارطوس رو به رو نشده بود، پس با خيال راحت به جمع گفت: «آزاد شدن افشار طوس باعث ميشود تا همهچيز را افشا کند»، تنها راه کشتن افشارطوس است. پس از زماني که سرهنگ سررشته (افسر تجسس پرونده)، حسين خطيبي را دستگير کرد، دستور بقايي به اجرا درآمد و نوکران اميرعلايي، افشارطوس را در غار تلو ــ حاشيه لشگرک ــ خفه کردند، تا مطمئن باشند که راز آنها سربسته ميماند. 7
در روز 6 ارديبهشت ماه 1332 جسد افشارطوس در تپههاي لشگرک واقع در شمال تهران کشف شد. در روز دوازدهم فرمانداري در اعلاميهاي اطلاع داد که: «رئيس شهرباني به وسيله چند تن از افسران بازنشسته و مخالفان دولت، به قتل رسيده و دکتر بقايي و سرلشکر زاهدي در اين جنايت دست داشتهاند». 8
علت همه اين جريانات را شايد بتوان در حسادت و طمعکاري افراد دانست زماني که دولت مصدق عدهاي از افسران ارشد را بازنشسته کرد، اين افسران براي آينده خود نقشهها کشيده بودند؛ عمل دولت مصدق آن هم بهدست سرتيپ افشارطوس آرزوهاي آنها را بر هم زد، بيشتر از اين جهت عصباني شدند که چرا بايد سرنوشت آنها بهدست امثال افشارطوس تعيين شود که سوابق خودش در املاک سلطنتي مازندران داستانها دارد، و ميگفتند: «اگر قرار بر بازنشستگي ناصالحان باشد، بايد اول همه سراغ خود افشارطوس رفت»؛ اين حادثه چون پتک در مغز آنها اثر کرد و به فکر عکسالعمل افتادند. 9
در همان زمان روزنامه نيروي سوم نوشت: «روش مماشات حکومت دکتر مصدق به زودي نتيجه زحمات مردم را به هدر ميدهد، دکتر مصدق بايد از اين روش ليبرال دست بردارد و با قدرت هر چه تمامتر، بدون هيچگونه ارفاق و سهلانگاري، مأموران خاطي و چاقوکشان و آدمکشان را مجازات کند. از تجربه سيتير و نهم اسفند 31 عبرت بگيريد و کاري نکنيد که پس از يک ماه ، زبان مخالفان و منافقان درازتر از گذشته گردد». 10
بعد از کودتاي 28 مرداد، تمامي دستگيرشدگان تبرئه شدند، زاهدي نخستوزير کودتا از تمامي مسببان ماجرا دلجوئي کرد به آنان مقام و موقعيتهايي دادند و شاه به خبرنگار يک مجله آلماني گفت «نيمه شبي رئيس شهرباني کل کشور به وسيله فرد ناشناسي ربوده و کشته شد. دکتر مصدق از اين جريان اطلاع داشت و اقدامي نکرد».
سرتيپ محمود افشارطوس تنها دو ماه در رأس شهرباني کشور قرار گرفت، اما همين براي او کافي بود که تاريخ، زندگينامه او را منحصر به همين دو ماه کرد و همه گذشته وي را ناديده گرفت. قضاوت تاريخ در خصوص سرنوشت انسانها حتي در مورد آنان که در نيمه راه عمر کشته ميشوند، يکسان نيست و اين جايگاه بستگي به فرصتهاي کوتاهي دارد که زندگي رقم ميزند.
افشارطوس در صف نيکنامان نشست؟ 11
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن ۱۲، ۱۳، ۱۴ هجري (تهران: زوار، ۱۳۵۷)، ج5، ص 197.
2. باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظام معاصر ايران (تهران: نشر گفتار، نشر علم، 1380)، ج1، ص 154.
3. مجيد تفرشي، محمود طاهر احمدي، گزارشهاي محرمانه شهرباني (26- 1324) ([تهران]: سازمان اسناد ملي ايران، 1371)، ج 1، ص17.
4. باقر عاقلي، ج 1، ص 154.
5. رشيديانها به روايت اسناد ساواک (تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسي اسناد تاريخي، 1389)، ج 22، ص 7.
6. حسينقلي سررشته، خاطرات من يادداشتهاي دوره 1334-13310 (تهران: نويسنده،1370)، ص 81.
7. مسعود بهنود، کشتگان بر سر قدرت ( تهران: نشر علم، 1378)، ص 614.
8. روحاني مبارز آيتالله کاشاني به روايت اسناد (تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسي اسناد تاريخ، 1379) ص 115.
9. «اسراري از توطئه قتل افشارطوس»، خواندنيها، 66(1332):10.
10. حسينقلي سررشته، 81- 82.
11. مسعود بهنود، 615-616.
محمود افشارطوس و همسر و فرزندان وي؛ 1. محمودافشارطوس 2. فرزين افشارطوس 3. بهشيد افشارطوس 4. فرشيد افشارطوس 5. همسروي
افشارطوس براي حفظ اموال شاه در شمال بسيار خشن عمل کرد. وي در خوشخدمتي و غصب و تصاحب اموال مردم از هيچ کوششي فروگذار نکرد و حتي دست به شکنجه و کارهاي غيرانساني زد. به طوري که پس از شهريور 1320 روزنامهها درباره اعمال و فجايع او در مأموريت شمال مطالبي نوشتند؛ با اين همه وي روزبهروز در ارتش درجات بالاتري احراز ميکرد. 2
روزنامه داد در 29خرداد 1324 در شرحي زير عنوان «سرهنگ افشارطوس در رأس شهرباني اصفهان»، نوشت:
افشارطوس کارپرداز غلاظ و شداد املاک اختصاصي رضاشاه که داستانهاي وحشتناک رفتار او در مازندران نسبت به مردم زبانزد عامه است، نه تنها تحت تعقيب نيامده و به کيفر خود نرسيده است، بلکه با ارتقاي رتبه و گرفتن درجه سرهنگي اينک در غيبت شاپور مختاري رئيس سابق شهرباني اصفهان عملاً رئيس شهرباني آنجا شده است!؟ رئيس ستاد ارتش در نامهاي که به فداکار وکيل مجلس نوشته، اين معني را تصديق نموده که برحسب دستور ايشان بدين سمت مشغول شده است! در اين صورت ديگر حکومت مشروطه و وزارت کشور و همه اين حرفها چه معني دارد؟ مگر اصفهان حکومت نظامي است؟ مگر دژخيمهاي دستپرورده رضاشاه را بايد در رأس شهرباني گذاشت؟ 3
افشارطوس در 1330 درجه سرتيپي گرفت. به علت آشنايي که با خانواده بيات و مصدق داشت مورد توجه رئيس دولت قرار گرفت، در اوايل 1331 به جاي سرتيپ زنگنه فرماندار نظامي تهران شد. در اول بهمن ماه 1331 به جاي سرتيپ کمال به رياست شهرباني کل کشور منصوب گرديد. و در اين سمت تلاش ميکرد که ميان مخالفين و افسران بازنشسته و دولت ميانجي باشد. 4
در 1331 خورشيدي که دکتر محمد مصدق به وزارت دفاع رسيد، افشارطوس به همراه چهار افسر ديگر «سازمان گروه ملي» را به طور مخفيانه در ارتش تشکيل دادند و به مصدق نزديک شدند. افشارطوس در آن موقع در خنثيسازي توطئههاي مخالفين نهضت، نقش اساسي ايفا ميکرد. هيئتمديره موقت اين گروه به سرعت به 26 نفر رسيد که از جمله آنها سرهنگ عزتالله ممتاز، سرهنگ غلامرضا مصور رحماني، سرهنگ تقي رياحي و سرگرد غلامرضا نجاتي بودند. اين افراد با مشورت دکتر مصدق به تصفيه تدريجي عناصر ناصالح ارتش و نيروهاي انتظامي پرداختند. 5
شب ۳۱ فروردين پس از اتمام کار و مطابق قرار تلفني افشارطوس با حسين خطيبي، ساعت ۹ شب در کوچه صفي عليشاه پياده شد و راننده او در کلانتري منتظر دستور رئيس شهرباني ماند ولي رئيس شهرباني ديگر بازنگشت. بعد از مدتي همسر افشارطوس که از تأخير او نگران شده بود مطلب را پيگيري کرده و در نهايت مراتب به نخستوزير اطلاع داده شد و بلافاصله به دستور نخست وزير اقدام شد . از طرف دولت مبلغ ۵۰ هزار تومان مژدگاني براي يافتن رئيس شهرباني اعلام شد و به دستور دکتر مصدق، وزير کشور پرونده را شخصاً زير نظر گرفت. 6
جريان از اين قرار بود که افشارطوس طبق قرار قبلي براي مذاکره با افسران بازنشسته به منزل حسين خطيبي فاني رفت، پس از ورود و مذاکرات مقدماتي ناگهان توطئهکنندگان که عبارت بودند از: سرگرد بلوچ، افشار قاسملو، احمد بلوچ، امير رستمي، شهريار، سرتيپ مزيني، سرتيپ بايندر، سرتيپ زاهدي و سرتيپ منزه؛ وارد اتاق ميشوند، ابتدا وي را بيهوش و سپس به خارج از تهران انتقال ميدهند، و پيکر بيهوش او را در غاري ميگذارند.
دکتر بقايي که تمام نقشه را او طراحي کرده بود تنها کسي بود که از ابتداي ماجرا با افشارطوس رو به رو نشده بود، پس با خيال راحت به جمع گفت: «آزاد شدن افشار طوس باعث ميشود تا همهچيز را افشا کند»، تنها راه کشتن افشارطوس است. پس از زماني که سرهنگ سررشته (افسر تجسس پرونده)، حسين خطيبي را دستگير کرد، دستور بقايي به اجرا درآمد و نوکران اميرعلايي، افشارطوس را در غار تلو ــ حاشيه لشگرک ــ خفه کردند، تا مطمئن باشند که راز آنها سربسته ميماند. 7
در روز 6 ارديبهشت ماه 1332 جسد افشارطوس در تپههاي لشگرک واقع در شمال تهران کشف شد. در روز دوازدهم فرمانداري در اعلاميهاي اطلاع داد که: «رئيس شهرباني به وسيله چند تن از افسران بازنشسته و مخالفان دولت، به قتل رسيده و دکتر بقايي و سرلشکر زاهدي در اين جنايت دست داشتهاند». 8
علت همه اين جريانات را شايد بتوان در حسادت و طمعکاري افراد دانست زماني که دولت مصدق عدهاي از افسران ارشد را بازنشسته کرد، اين افسران براي آينده خود نقشهها کشيده بودند؛ عمل دولت مصدق آن هم بهدست سرتيپ افشارطوس آرزوهاي آنها را بر هم زد، بيشتر از اين جهت عصباني شدند که چرا بايد سرنوشت آنها بهدست امثال افشارطوس تعيين شود که سوابق خودش در املاک سلطنتي مازندران داستانها دارد، و ميگفتند: «اگر قرار بر بازنشستگي ناصالحان باشد، بايد اول همه سراغ خود افشارطوس رفت»؛ اين حادثه چون پتک در مغز آنها اثر کرد و به فکر عکسالعمل افتادند. 9
در همان زمان روزنامه نيروي سوم نوشت: «روش مماشات حکومت دکتر مصدق به زودي نتيجه زحمات مردم را به هدر ميدهد، دکتر مصدق بايد از اين روش ليبرال دست بردارد و با قدرت هر چه تمامتر، بدون هيچگونه ارفاق و سهلانگاري، مأموران خاطي و چاقوکشان و آدمکشان را مجازات کند. از تجربه سيتير و نهم اسفند 31 عبرت بگيريد و کاري نکنيد که پس از يک ماه ، زبان مخالفان و منافقان درازتر از گذشته گردد». 10
بعد از کودتاي 28 مرداد، تمامي دستگيرشدگان تبرئه شدند، زاهدي نخستوزير کودتا از تمامي مسببان ماجرا دلجوئي کرد به آنان مقام و موقعيتهايي دادند و شاه به خبرنگار يک مجله آلماني گفت «نيمه شبي رئيس شهرباني کل کشور به وسيله فرد ناشناسي ربوده و کشته شد. دکتر مصدق از اين جريان اطلاع داشت و اقدامي نکرد».
سرتيپ محمود افشارطوس تنها دو ماه در رأس شهرباني کشور قرار گرفت، اما همين براي او کافي بود که تاريخ، زندگينامه او را منحصر به همين دو ماه کرد و همه گذشته وي را ناديده گرفت. قضاوت تاريخ در خصوص سرنوشت انسانها حتي در مورد آنان که در نيمه راه عمر کشته ميشوند، يکسان نيست و اين جايگاه بستگي به فرصتهاي کوتاهي دارد که زندگي رقم ميزند.
افشارطوس در صف نيکنامان نشست؟ 11
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن ۱۲، ۱۳، ۱۴ هجري (تهران: زوار، ۱۳۵۷)، ج5، ص 197.
2. باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظام معاصر ايران (تهران: نشر گفتار، نشر علم، 1380)، ج1، ص 154.
3. مجيد تفرشي، محمود طاهر احمدي، گزارشهاي محرمانه شهرباني (26- 1324) ([تهران]: سازمان اسناد ملي ايران، 1371)، ج 1، ص17.
4. باقر عاقلي، ج 1، ص 154.
5. رشيديانها به روايت اسناد ساواک (تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسي اسناد تاريخي، 1389)، ج 22، ص 7.
6. حسينقلي سررشته، خاطرات من يادداشتهاي دوره 1334-13310 (تهران: نويسنده،1370)، ص 81.
7. مسعود بهنود، کشتگان بر سر قدرت ( تهران: نشر علم، 1378)، ص 614.
8. روحاني مبارز آيتالله کاشاني به روايت اسناد (تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسي اسناد تاريخ، 1379) ص 115.
9. «اسراري از توطئه قتل افشارطوس»، خواندنيها، 66(1332):10.
10. حسينقلي سررشته، 81- 82.
11. مسعود بهنود، 615-616.