08-12-2011، 20:38
سرودهاي اوستايي، به ويژه يشتهاي كهن، حاوي ستايشهاي بسياري دربارهي "اسب" (هندواروپايي: ek'uo*، اوستايي: aspa، پارسي باستان: asa/aspa، پارسي ميانه: اسپ) هستند. اسبان تندرو از جملهي بيشترين عطاياي خواستار شدهاي بودند كه Ashi، ايزدبانوي نبكبختي، ميبخشيد (يشت 17/12). خود ايزدان نيز داراي اسباني زيبا بودند: "چهار تيزپاي (اسب) تكرنگ، سپيد، جاودانه، پرورش يافته با خوراكي مينَوي، با سمهاي پيشين نعل شده با طلا و سمهاي پسين نعل شده با نقره" گردونهي ميترا را ميكشيدند (يشت 10/125)؛ چهار اسب سپيد نيز گردونهي Sraosha (سروش) را ميكشيدند (يسن 57/27 به بعد). ايزدِ سرور اسبها، Durvaspa ="داراي اسبان درست" نام داشت، در حالي كه Verethraghna (ورثرغنه، بهرام) و Tishtriya (تيشتر)، ايزد به جنبش درآورندهي ابرها، به شكل و هيأت اسبي به رنگ سرخ روشن نمايان ميشدند (يشت 14/9؛ 8/18).
از اسب اصولاً براي كشيدن گردونههاي جنگي استفاده ميشد، اما كاربرد تدريجي آن به صورت يك جانور سواري در اوستا گواهي شده است، كه برپايهي آن، برخي از پهلوانان به ميدانهاي جنگ يا محلهاي قرباني كردن، "سوار بر اسب" وارد ميشدند (مانند يشت 5/51؛ 10/11؛ يسن 11/2). اسبها به درگاه ايزدان نيز قرباني و فديه ميشدند. آبان يشت از بسياري از شاهان و پهلوانان ايراني كه يكصد اسب، يكهزار گاو، و ده هزار گوسفند به پيشگاه Aredvi Sura Anahita قرباني ميكردند و او را از براي بخششهايي ويژه فراميخواندند، ياد و تجليل ميكند. اين گونه ذكرها به خوبي به ارزش اسبها دلالت ميكنند، و در واقع، يك قطعهي اوستايي گزارش ميدهد كه اسبي عالي (aghryo.temo) ارزشي معادل هشت گاو آبستن داشت.
جامعهي ايراني به چهار طبقه تقسيم ميشد: دينياران، كشاورزان، افزارمندان، و گردونهرانان (rathaeshtar، يعني، جنگجويان) (يسن 19/17). ظاهراً مردم اوستايي مسابقات ارابهراني و اسبسواري اجرا ميكردند، و ميدان مسابقه را chareta ميخواندند. مسافتي كه مردي سوار بر اسبي خوب در يك روز ميپيمود، واحد طول مورد استفادهي اين مردم بود (يشت 5/4).
صفات و مشخصات يك اسب خوب چنين بود: تندي، تحمل و طاقت، و تيزبيني. از رنگهاي اسب، رنگ سپيد بيشتر پسنديده و ستوده بود، سپس خرمايي مايل به خاكستري (سمند)، سرخ قهوهاي، قهوهاي تيره، و سياه. اوستا قواعد سخت و دقيقي را براي پرورش، تيمار، آموزش، و تغذيهي اسبها و پاييدن آنها از آسيب و بيماري مقرر داشته بود (نگاه كنيد به Duzd-sar-nizad Nask* چنان كه در دينكرد 8/24 به بعد خلاصه شده و Nikatum Nask، همان، 8/19، 40).
جايگاه والا و مورد احترام اسب در دوران اوستايي، با اين حقيقت كه بسياري از ايرانيان برجسته - شامل نياكان زرتشت - نامهاي تركيب شده با واژهي aspa (اسب) داشتند، تأكيد ميشود.
از اسب اصولاً براي كشيدن گردونههاي جنگي استفاده ميشد، اما كاربرد تدريجي آن به صورت يك جانور سواري در اوستا گواهي شده است، كه برپايهي آن، برخي از پهلوانان به ميدانهاي جنگ يا محلهاي قرباني كردن، "سوار بر اسب" وارد ميشدند (مانند يشت 5/51؛ 10/11؛ يسن 11/2). اسبها به درگاه ايزدان نيز قرباني و فديه ميشدند. آبان يشت از بسياري از شاهان و پهلوانان ايراني كه يكصد اسب، يكهزار گاو، و ده هزار گوسفند به پيشگاه Aredvi Sura Anahita قرباني ميكردند و او را از براي بخششهايي ويژه فراميخواندند، ياد و تجليل ميكند. اين گونه ذكرها به خوبي به ارزش اسبها دلالت ميكنند، و در واقع، يك قطعهي اوستايي گزارش ميدهد كه اسبي عالي (aghryo.temo) ارزشي معادل هشت گاو آبستن داشت.
جامعهي ايراني به چهار طبقه تقسيم ميشد: دينياران، كشاورزان، افزارمندان، و گردونهرانان (rathaeshtar، يعني، جنگجويان) (يسن 19/17). ظاهراً مردم اوستايي مسابقات ارابهراني و اسبسواري اجرا ميكردند، و ميدان مسابقه را chareta ميخواندند. مسافتي كه مردي سوار بر اسبي خوب در يك روز ميپيمود، واحد طول مورد استفادهي اين مردم بود (يشت 5/4).
صفات و مشخصات يك اسب خوب چنين بود: تندي، تحمل و طاقت، و تيزبيني. از رنگهاي اسب، رنگ سپيد بيشتر پسنديده و ستوده بود، سپس خرمايي مايل به خاكستري (سمند)، سرخ قهوهاي، قهوهاي تيره، و سياه. اوستا قواعد سخت و دقيقي را براي پرورش، تيمار، آموزش، و تغذيهي اسبها و پاييدن آنها از آسيب و بيماري مقرر داشته بود (نگاه كنيد به Duzd-sar-nizad Nask* چنان كه در دينكرد 8/24 به بعد خلاصه شده و Nikatum Nask، همان، 8/19، 40).
جايگاه والا و مورد احترام اسب در دوران اوستايي، با اين حقيقت كه بسياري از ايرانيان برجسته - شامل نياكان زرتشت - نامهاي تركيب شده با واژهي aspa (اسب) داشتند، تأكيد ميشود.