امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان "مجسمه"

#1
توی یه موزه معروف سنگ های مرمر کف پوش شده بود ,
مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند
که مردم از راه های دور و نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن .
و کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه !
یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود ؛
با مجسمه شروع به حرف زدن کرد و گفت :
" این ؛ منصفانه نیست !
چرا همه پا روی من می ذارن تا تو رو تحسین کنن ؟!
مگه یادت نیست ؟!
ما هر دومون توی یه معدن بودیم , مگه نه ؟
این عادلانه نیست !
من خیلی شاکیم ! "
مجسمه لبخندی زد و آروم گفت :
" یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه ,
چقدر سرسختی و مقاومت کردی ؟ "
سنگ پاسخ داد :
" آره ؛ آخه ابزارش به من آسیب میرسوند . "
آخه گمون کردم می خواد آزارم بده .
آخه تحمل اون همه درد و رنج رو نداشتم . "
و مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که :
" ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری بسازه .
به طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم .
به طور حتم در پی این رنج ؛ گنجی هست .
پس بهش گفتم :
" هرچی میخوای ضربه بزن ؛ بتراش و صیقل بده ! "
و درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم .
و هر چی بیشتر می شدن ؛
بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم !
پس امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی
که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می کنن
......
آره عزیزم ! رنج و سختی ها هدایای خالق مهربون هستیه به من و تو .
و ... یادمون باشه قراره اون قدر خوشگل بشیم که خودمون هم نمی تونیم از الان باور و تصور کنیم .
پس بیا ازین به بعد به هر مسئله و مشکلی سلام کنیم و بگیم : خوش اومدی و از خودمون بپرسیم :
" این بار اون لطیف بزرگ چه موهبت و هدیه ای برامون فرستاده ؟ "
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان