17-02-2014، 15:13
نزدیکای ساعت 23:30 دقیقه با چند تا از دوستام منتظر تاکسی بودیم که یه ماشین نسبتاً مدل بالا زد روی ترمز
راننده یه آدم درشت هیکل بود که با صدای لوتی وار و کلفتش گفت: بیا بالا
نگاهی توی ماشین انداختم و گفتم: تا فلان جا چقدر می گیری؟
راننده که از صحبت دوستام فهمید سید هستم ، گفت: سید جون! بیا بالا هر چی خواستی بده
گفتم: خب شما راننده ای ، بگو چقدر می گیری؟
گفت: بیا بالا ! اصلا هیچی نده اولاد پیغمبر ...
خلاصه سوار شدیم و راننده مدام می گفت: سید! تو اگه بدونی مادرت زهرا (س) کیه؟!!! اگه بدونی جد غریبت کیه؟!!!... من هر چی دارم از نوکری در خونه اهل بیت دارم
بعد شروع کرد به تعریف کردن داستان زندگیش:
من زمان شاه یه لات بی سر و پا بودم ، اهل خلاف و شراب و فسق و فجور ...
چند سال هم افتادم زندان
بعد از زندان با چند نفر یه اتوبوس شریکی خریدیم و رویش کار می کردیم
یه روز که داشتم توی بوفه اتوبوس استراحت می کردم ، دیدم خانومی اومد توی بوفه و شروع کرد به برهنه شدن
فهمیدم از این زناست که خودش رو در اختیار این و اون قرار میده تا پول در بیاره
منم جوون بودم و اوج شهوت ، اما یه نگاهی بهش انداختم و گفتم: تو فاحشه نیستی ! بگو چرا اینکارو می کنی؟
گفت: مجبورم! شوهرم علیله ، برا خرجی زندگیم راهی جز این ندارم
غیرت و مردونگی ام رو بر شهوتم غلبه دادم و بهش گفتم پاشو لباست رو بپوش تا بریم
زن رو فرستادم بره خونه شون و به یکی گفتم تحقیق کنه ببینه زنه راست میگه که محتاجه یا نه
اونم بعد از تحقیق گفت که راست میگه ...
رفتم به ننه ام گفتم: ننه پول می خوام
ننه ام گفت: می خوای قمار کنی؟ یا می خوای مشروب بخوری؟
گفتم: نه ننه! لازم دارم ...
خلاصه ننه ام یه مقدار پول داشت که بهم داد و یه مقدار هم از بابام گرفتم و رفتم اجاره خونه ی عقب افتاده ی زن رو پرداخت کردم ...
جلو جلو چند ماه اجاره رو هم به صاحب خونه دادم که کاری باهاشون نداشته باشه
کارشون رو که ردیف کردم برگشتم شهر خودمون
ماهانه هم یه مبلغی به عنوان کمک براشون می فرستادم...
تصمیم گرفتم اتوبوس بخرم ، اما قیمت اتوبوس نزدیک 16 میلیون بود
تمام دارایی من هم با جمع سهام اتوبوس و پس انداز بابام میشد دو میلیون
رفتم پیش فروشنده ی اتوبوس و گفتم: اینجوریه وضعیت. اونم گفت:
من توی عمرم اینجوری به کسی اتوبوس نفروختم اما شما دو میلیون رو بده و اتوبوس رو ببر ، باقیش رو هم قسطی بده
فهمیدم خدا اولین چراغ سبز رو بابت کار خیرم بهم نشون داد
ننه و بابام رو برداشتم و با اتوبوس اولین سرویس رو رفتیم مشهد ( اون زمان رسم بود همه اولین سرویس می رفتند پابوس امام رضا)
توی مشهد به امام رضا ع گفتم: می خوام آدم بشم و دور خلاف و قمار و شراب و .. رو خط بکشم ... آقایی کن و از خدا بخواه منو ببخشه ...
خلاصه امام رضا آقایی کرد و همونجا توی مشهد یه بنده خدا اومد و گفت: یه سرویس می بری مکه؟
گفتم: چقدر میدی؟ گفت: سه میلیون اینجا میدم ، دو میلیون اونجا .... در ضمن خورد و خوراک خودت و خانواده ات رو هم میدم
ننه ام گفت: ما که ویزا نداریم
اون بنده خدا گفت: ویزا و همه چی با من... خیالتون راحت
خلاصه رفتیم مکه و اونجا همه نوع امکاناتی در اختیارمون بود ... حتی برا خریدمون هم بهمون دلار می دادند ...
توی مکه یکی بهم گفت: یه محموله تجهیزات پزشکی دارم ، می بری ایران؟
گفتم : چقدر میدین؟ گفت: 5 میلیون میدیم ، اما اگه سالم نرسونی 5 میلیون خسارت می گیریم
قبول کردم و 5 میلیون هم از اینجا گیرم اومد و ....
خلاصه اونقدر کارم رونق پیدا کرد و سرویس های خارج از کشور می بردم که توی دو ماه 18 میلیون کار کردم
رفتم و کل بدهی اتوبوس رو یکجا دادم ... صاحب اتوبوس داشت شاخ در میاورد که این همه پول از کجا اومده ...
کم کم زندگیم از این رو به اون رو شد و دو تا خونه خریدم
رفتم سراغ خانواده ی اون خانوم و گفتم: بیاین توی یکی از خونه ها تا هر وقت می خواین بنشینین
تا الان هم اون خانوم و خانواده اش توی خونه ام نشسته ان و الحمدلله زندگی خوبی دارن
این خانوم و شوهر معلولش دو تا بچه دارن که الحمدلله هر دوتاشون از پزشکای معروف کشورند ...
آره آقا سید! یه جا پا گذاشتم رو دلم و مردونه دست رد به هوس زدم ، توبه درست و حسابی کردم و مردونه دست از گناه کشیدم ، خدا هم اینجوری جبران کرد
هم اون خانوم و خانواده اش زندگیشون رو براه شد ، و هم خودم به مال و منال رسیدم
شاید اگه اون موقع هوسبازی می کردم ، دیگه بچه های این زن الان دکتر نبودن و خودم هنوز ...
راننده یه آدم درشت هیکل بود که با صدای لوتی وار و کلفتش گفت: بیا بالا
نگاهی توی ماشین انداختم و گفتم: تا فلان جا چقدر می گیری؟
راننده که از صحبت دوستام فهمید سید هستم ، گفت: سید جون! بیا بالا هر چی خواستی بده
گفتم: خب شما راننده ای ، بگو چقدر می گیری؟
گفت: بیا بالا ! اصلا هیچی نده اولاد پیغمبر ...
خلاصه سوار شدیم و راننده مدام می گفت: سید! تو اگه بدونی مادرت زهرا (س) کیه؟!!! اگه بدونی جد غریبت کیه؟!!!... من هر چی دارم از نوکری در خونه اهل بیت دارم
بعد شروع کرد به تعریف کردن داستان زندگیش:
من زمان شاه یه لات بی سر و پا بودم ، اهل خلاف و شراب و فسق و فجور ...
چند سال هم افتادم زندان
بعد از زندان با چند نفر یه اتوبوس شریکی خریدیم و رویش کار می کردیم
یه روز که داشتم توی بوفه اتوبوس استراحت می کردم ، دیدم خانومی اومد توی بوفه و شروع کرد به برهنه شدن
فهمیدم از این زناست که خودش رو در اختیار این و اون قرار میده تا پول در بیاره
منم جوون بودم و اوج شهوت ، اما یه نگاهی بهش انداختم و گفتم: تو فاحشه نیستی ! بگو چرا اینکارو می کنی؟
گفت: مجبورم! شوهرم علیله ، برا خرجی زندگیم راهی جز این ندارم
غیرت و مردونگی ام رو بر شهوتم غلبه دادم و بهش گفتم پاشو لباست رو بپوش تا بریم
زن رو فرستادم بره خونه شون و به یکی گفتم تحقیق کنه ببینه زنه راست میگه که محتاجه یا نه
اونم بعد از تحقیق گفت که راست میگه ...
رفتم به ننه ام گفتم: ننه پول می خوام
ننه ام گفت: می خوای قمار کنی؟ یا می خوای مشروب بخوری؟
گفتم: نه ننه! لازم دارم ...
خلاصه ننه ام یه مقدار پول داشت که بهم داد و یه مقدار هم از بابام گرفتم و رفتم اجاره خونه ی عقب افتاده ی زن رو پرداخت کردم ...
جلو جلو چند ماه اجاره رو هم به صاحب خونه دادم که کاری باهاشون نداشته باشه
کارشون رو که ردیف کردم برگشتم شهر خودمون
ماهانه هم یه مبلغی به عنوان کمک براشون می فرستادم...
تصمیم گرفتم اتوبوس بخرم ، اما قیمت اتوبوس نزدیک 16 میلیون بود
تمام دارایی من هم با جمع سهام اتوبوس و پس انداز بابام میشد دو میلیون
رفتم پیش فروشنده ی اتوبوس و گفتم: اینجوریه وضعیت. اونم گفت:
من توی عمرم اینجوری به کسی اتوبوس نفروختم اما شما دو میلیون رو بده و اتوبوس رو ببر ، باقیش رو هم قسطی بده
فهمیدم خدا اولین چراغ سبز رو بابت کار خیرم بهم نشون داد
ننه و بابام رو برداشتم و با اتوبوس اولین سرویس رو رفتیم مشهد ( اون زمان رسم بود همه اولین سرویس می رفتند پابوس امام رضا)
توی مشهد به امام رضا ع گفتم: می خوام آدم بشم و دور خلاف و قمار و شراب و .. رو خط بکشم ... آقایی کن و از خدا بخواه منو ببخشه ...
خلاصه امام رضا آقایی کرد و همونجا توی مشهد یه بنده خدا اومد و گفت: یه سرویس می بری مکه؟
گفتم: چقدر میدی؟ گفت: سه میلیون اینجا میدم ، دو میلیون اونجا .... در ضمن خورد و خوراک خودت و خانواده ات رو هم میدم
ننه ام گفت: ما که ویزا نداریم
اون بنده خدا گفت: ویزا و همه چی با من... خیالتون راحت
خلاصه رفتیم مکه و اونجا همه نوع امکاناتی در اختیارمون بود ... حتی برا خریدمون هم بهمون دلار می دادند ...
توی مکه یکی بهم گفت: یه محموله تجهیزات پزشکی دارم ، می بری ایران؟
گفتم : چقدر میدین؟ گفت: 5 میلیون میدیم ، اما اگه سالم نرسونی 5 میلیون خسارت می گیریم
قبول کردم و 5 میلیون هم از اینجا گیرم اومد و ....
خلاصه اونقدر کارم رونق پیدا کرد و سرویس های خارج از کشور می بردم که توی دو ماه 18 میلیون کار کردم
رفتم و کل بدهی اتوبوس رو یکجا دادم ... صاحب اتوبوس داشت شاخ در میاورد که این همه پول از کجا اومده ...
کم کم زندگیم از این رو به اون رو شد و دو تا خونه خریدم
رفتم سراغ خانواده ی اون خانوم و گفتم: بیاین توی یکی از خونه ها تا هر وقت می خواین بنشینین
تا الان هم اون خانوم و خانواده اش توی خونه ام نشسته ان و الحمدلله زندگی خوبی دارن
این خانوم و شوهر معلولش دو تا بچه دارن که الحمدلله هر دوتاشون از پزشکای معروف کشورند ...
آره آقا سید! یه جا پا گذاشتم رو دلم و مردونه دست رد به هوس زدم ، توبه درست و حسابی کردم و مردونه دست از گناه کشیدم ، خدا هم اینجوری جبران کرد
هم اون خانوم و خانواده اش زندگیشون رو براه شد ، و هم خودم به مال و منال رسیدم
شاید اگه اون موقع هوسبازی می کردم ، دیگه بچه های این زن الان دکتر نبودن و خودم هنوز ...