11-02-2014، 11:10
جریان نوسازیدرتاریخ معاصر ایران با جنگ های ایران و روسیه و شکست نظامی ، و پیامد های فرهنگی اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی آن پیوندی ناگسستنی دارد.می توان پذیرفت که سطح اول نوجویی در خاندان قاجار و نخبگان سیاسی همچون خاندان قائم مقام ، متوجه یافتن علل شکست از روسیه و آموزش اسباب برتری اروپا بود.از آنجا که شکست نظامی عامل این توجه بود بصورت طبیعی توجه خاندان حاکم به نوسازی نظامی جلب شد.برای ایران نقطه ثقل پیمانهایی که با فرانسه وانگلستان منعقد گردید تجهیزات و آموزش های نظامی نوین بود و برای غربیان مسائل اقتصادی و تلاش برای مهار کردن رقبای بین المللی در اولویت قرار داشت.
عباس میرزافرماندهی نیروهای ایرانی را طی دو نبرد با روسیه بعهده داشت و همین مساله توجه او را به نوسازی نظامی جلب کرد فرستادگان فرانسوی و انگلیسی و حتی روسی همگی به روشنگری و نوخواهی وی اشاره کرده اند.اما براستی عباس میرزا چه درکی از مدرنیته و شرایط و الزامات آن داشت ؟
فرستاده ناپلئون بناپارت با اشاره به ملاقات خودش با شاهزاده گوشه هایی از این سطح درک و هوشیاری را بیان کرده است :
او به من نشان داد كه چهاندازه از آمدن یك فرانسوى به اردوگاهش خشنود است و چقدر علاقمند مىباشد كه از دهان من وقایعى را كه بتازگى در اروپا رخ داده است بشنود. در آغاز من خواستم از كامیابیهائى كه او در پاى دیوارهاى ایروان بهرهاش گردیده به او شادباش بگویم ولیكن او چشمان خود را به زیر انداخت و دستش را به پیشانى برد مثل مردى كه از یادبود غمناكى رنج مىبرد. و سپس به من خطاب كرد و تقریبا چنین عباراتى را گفت:
«اى مردبیگانه، تو این ارتش، این دربار و تمام دستگاه قدرت را مىبینى ولى گمان مبر كه من مرد خوشبختى باشم. افسوس! چگونه من مىتوانم كه چنین باشم؟ مانند موجهاى خشمگین دریا كه در برابر صخرههاى استوار خرد مىشوند تمام كوششها، دلاوریهایم در برابر سپاه فالانژ روسها شكست خورده است. مردم فیروزیهاى مرا سخت مىستایند درحالى كه من به تنهائى از ضعف خود آگاهم.
چه كردهام كهمورد احترام جنگجویان غرب واقع شدهام؟ چه شهرى را من تسخیر كردهام؟ چه انتقامى از مستولى شدگان به استانهایمان تاكنون توانستهام كه بكشم؟
من جز باچهرهاى شرمگین نمىتوانم بر ارتشى كه پیرامون مرا گرفتهاند دیده بیفكنم. هنگامى كه باید نزد پدرم برسم چه خواهد شد؟ از شهرت فیروزیهاى ارتش فرانسه آگهى دارم و همچنین دانستهام كه دلاورى روسها در برابر ایشان جز یك ایستادگى بیهوده نیست. با اینهمه یك مشت سرباز اروپائى تمام دستههاى سپاه مرا با ناكامى مواجه ساخته و با پیشرفتهاى تازه خود ما را تهدید مىكند. رود ارس كه سابقا همه آن درمیان استانهاى ایران روان بود امروزه سرچشمهاش در زمین بیگانه است و به دریائى مىریزد كه پر از كشتى دشمنان ماست.»
در تمام دورانكوتاهى كه من در اردوگاه عباس میرزا بودم فرصت بسیارى یافتم كه با او همصحبتى كنم و درستى اندیشهاش را ارزیابى نمایم: او از چیزهاى پوچ و یاوه دورى مىكرد و پرسشهایش داراى هدفهاى مهم بود. یك روز به من گفت: «آنچه توانائى است كه شما را تا این اندازه از ما برتر ساخته است. دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما كدام است. شما هنر حكومت نمودن هنر فیروزى یافتن هنر به كار انداختن همه وسایل انسانى را مىدانید؛ در صورتیكه ما گوئى محكوم شدهایم كه در لجنزار نادانى غوطهور باشیم و بزور درباره آینده خود مىاندیشیم. آیا قابلیت سكونت و بارورى خاك و توانگرى مشرق زمین از اروپاى شما كمتر است شعاعهاى آفتاب كه پیش از آنكه به شما برسد نخست از روى كشور ما مىگذرد آیا نسبت بشما نیكوكارتر از ماست؛ آیا آفریدگار نیكىدهش كه بخششهاى گوناگون مىكند خواسته كه به شما بیش از ما همراهى كند؟ من كه چنین باور ندارم».
«اى بیگانه بهمن بگو كه چه باید بكنم تا جان تازهاى به ایرانیان بدهم؟ آیا من هم باید كه مانند این تزار مسكوى كه كمى پیش از این از تختش پائین مىآمد تا شهرهاى شما را تماشا كند از ایران و تمام این دستگاه پوچ ثروت دست بكشم؟
یا بهتر این استكه به مرد خردمندى بچسبم و هرچه را كه یك شاهزاده باید بداند از او بیاموزم؟ براى من داستان جالب یك جوان یونانى را نقل كردهاند كه سابقا كناره ایتاك را ترك گفت تا به جستجوى پدرش پردازد و كرانهها و جزایر دریاى سفید ( مدیترانه ) ، شامات، مصر و یونان را با كامیابى پیمود. حال به من بگو كه این داستان چهاندازه صحت دارد؟ به من بگو كه وضع كنونى این نواحى آنقدر مشهور كه تقریبا براى ما ناشناخته مىباشد چیست؟ آیا در آنجا نام شاهان مشهور را كه صیت شهرت آنان به زحمت به ایران رسیده و ما در اینجا از آنها تصور مبهمى داریم به یاد دارند»؟
این پرسشهاىبسیار، مرا سخت به شگفتى انداخت. در تركیه هرچه آدم دیدم همه در نادانى وحشتناكى غوطهور بودند و اطلاعاتشان سطحى و بیهوده بود.پس براى من خیلى تازگى داشت كه شاهزاده جوان مسلمانى نشان بدهد كه نه تنها خیلى میل دارد كه از آنچه این روزها در اروپا مىگذرد آگاه گردد بلكه با وقایع خیلى برجسته روزگار باستان نیز آشنا شود. كاملا محسوس است كه من نمىتوانستم حس كنجكاوى او را جز بطور خیلى ناقص راضى گردانم. من با كمال اختصار از انقلابات تدریجى كه از دوران افسانهاى تاكنون رخ داده و چهره امپراطوریها را اغلب تغییر داده است برایش نقل كردم و كوشیدم كه به او دلائلى را كه سیاستمداران نامدار ما بر سرنوشت ملتها، بسیار مؤثر مىدانند بیان كنم. شاهزاده اغلب درباره ناپلئون از من مىپرسید كه «چند سالش است؟ چهرهاش؛ شكل خطوط سیمایش، رنگ موهایش چگونه است؛ آیا ریش انبوهى دارد؟ آیا زنهاى بیشمارى دارد؟ آیا فارسى مىداند؟»دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[1]
عباس میرزا با تاریخآشنا بود ، پرسش گری اش راهی به سوی کشف حقیقت داشت ، می خواست علل برتری مغرب زمین و انحطاط شرق را دریابد ، تقدیر گرا نبود و تاریخ را صحنه انتخاب و تلاش انسانها می شمرد . خطاها و کوتاهی های خود و مرمان هم عصرش را با مشیت الهی توجیه نمی کرد.می توان او را در سطح بالاتری از درک و آگاهی نسبت به دولتمردان ایران و عثمانی قرار اما تصور او از علل پیشرفت و برتری غرب سطحی و ظاهری بود ! به ریش ناپلئون بناپارت و تعداد زنانش بیشتر از علل و دلایل برتری ملت ها توجه داشت و این یکی از مهم ترین دلایل ناکامی جنبش اصلاح گرایانه وی بود . مدل او اصلاحات از بالا بود و نقش کاریزماتیک رهبران در سعادت و پیشرفت مردمان را اصل می شمرد ، توجه او به ناپلئون و پتر کبیر از همین نگرش سرچشمه می گرفت.او از ضعف خود و قدرت دشمن آگاه گشت اما از کشف علل واقعی این دو ناتوان ماند.حکومت و حاکمان را منشاء تغییرات و توسعه می دانست و از اصالت ملت در تغییرات اجتماعی و ترقی و پیشرفت غافل بود.گمان داشت با اصلاحات نظامی و اخذ وجوه ظاهری تمدن اروپایی می توان اقتدار حکومت را در برابر دشمنان خارجی و مخالفان داخلی افزایش داد.چنین تصوری در صورت موفقیت هم به افزایش کیفیت زندگی مردمان عادی منجر نمی شد و در بهترین صورت حکومت قاجارها را در برابر مردم ایران تقویت می کرد.چنین رویکردی را می توان تلاش برای بقا و اقتدار هیات حاکمه دانست.
با این همه نباید فراموش کرد که عباسمیرزا لایق ترین فرد از خاندان قاجار بود و این لیاقت نه برخاسته از توانائی های ماورائیش و نه به توهم خطا ناپذیر بودنش ، که از شک و تردیدش به وضع موجود سرچشمه می گرفت.پرسش های عباس میرزا مهم تر از پاسخ های وی بود زیرا شک نختستین اثبات بودن است و پرسش آغاز فکر و اندیشه . جمود فکری دولت مردان و سیاستمداران آن عصر ایران آنچنان سخت و متصلب بود که بسیاری از ایشان حتی لیاقت شک و تردید و سوال و پرسش از وضع فعلی اشان را نیافتند.همچنین نباید از نقش خاندان قائم مقام در تعلیم و تربیت صحیح وی غافل بود.بختیاری عباس میرزا در آن بود که با جدایی از دربار فاسد تهران و زیر ضربات بیداری بخش تهاجماتروسیه فرصت تامل و تفکر و بازاندیشی در میراث ناپایدارش را یافت.
عباس میرزافرماندهی نیروهای ایرانی را طی دو نبرد با روسیه بعهده داشت و همین مساله توجه او را به نوسازی نظامی جلب کرد فرستادگان فرانسوی و انگلیسی و حتی روسی همگی به روشنگری و نوخواهی وی اشاره کرده اند.اما براستی عباس میرزا چه درکی از مدرنیته و شرایط و الزامات آن داشت ؟
فرستاده ناپلئون بناپارت با اشاره به ملاقات خودش با شاهزاده گوشه هایی از این سطح درک و هوشیاری را بیان کرده است :
او به من نشان داد كه چهاندازه از آمدن یك فرانسوى به اردوگاهش خشنود است و چقدر علاقمند مىباشد كه از دهان من وقایعى را كه بتازگى در اروپا رخ داده است بشنود. در آغاز من خواستم از كامیابیهائى كه او در پاى دیوارهاى ایروان بهرهاش گردیده به او شادباش بگویم ولیكن او چشمان خود را به زیر انداخت و دستش را به پیشانى برد مثل مردى كه از یادبود غمناكى رنج مىبرد. و سپس به من خطاب كرد و تقریبا چنین عباراتى را گفت:
«اى مردبیگانه، تو این ارتش، این دربار و تمام دستگاه قدرت را مىبینى ولى گمان مبر كه من مرد خوشبختى باشم. افسوس! چگونه من مىتوانم كه چنین باشم؟ مانند موجهاى خشمگین دریا كه در برابر صخرههاى استوار خرد مىشوند تمام كوششها، دلاوریهایم در برابر سپاه فالانژ روسها شكست خورده است. مردم فیروزیهاى مرا سخت مىستایند درحالى كه من به تنهائى از ضعف خود آگاهم.
چه كردهام كهمورد احترام جنگجویان غرب واقع شدهام؟ چه شهرى را من تسخیر كردهام؟ چه انتقامى از مستولى شدگان به استانهایمان تاكنون توانستهام كه بكشم؟
من جز باچهرهاى شرمگین نمىتوانم بر ارتشى كه پیرامون مرا گرفتهاند دیده بیفكنم. هنگامى كه باید نزد پدرم برسم چه خواهد شد؟ از شهرت فیروزیهاى ارتش فرانسه آگهى دارم و همچنین دانستهام كه دلاورى روسها در برابر ایشان جز یك ایستادگى بیهوده نیست. با اینهمه یك مشت سرباز اروپائى تمام دستههاى سپاه مرا با ناكامى مواجه ساخته و با پیشرفتهاى تازه خود ما را تهدید مىكند. رود ارس كه سابقا همه آن درمیان استانهاى ایران روان بود امروزه سرچشمهاش در زمین بیگانه است و به دریائى مىریزد كه پر از كشتى دشمنان ماست.»
در تمام دورانكوتاهى كه من در اردوگاه عباس میرزا بودم فرصت بسیارى یافتم كه با او همصحبتى كنم و درستى اندیشهاش را ارزیابى نمایم: او از چیزهاى پوچ و یاوه دورى مىكرد و پرسشهایش داراى هدفهاى مهم بود. یك روز به من گفت: «آنچه توانائى است كه شما را تا این اندازه از ما برتر ساخته است. دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما كدام است. شما هنر حكومت نمودن هنر فیروزى یافتن هنر به كار انداختن همه وسایل انسانى را مىدانید؛ در صورتیكه ما گوئى محكوم شدهایم كه در لجنزار نادانى غوطهور باشیم و بزور درباره آینده خود مىاندیشیم. آیا قابلیت سكونت و بارورى خاك و توانگرى مشرق زمین از اروپاى شما كمتر است شعاعهاى آفتاب كه پیش از آنكه به شما برسد نخست از روى كشور ما مىگذرد آیا نسبت بشما نیكوكارتر از ماست؛ آیا آفریدگار نیكىدهش كه بخششهاى گوناگون مىكند خواسته كه به شما بیش از ما همراهى كند؟ من كه چنین باور ندارم».
«اى بیگانه بهمن بگو كه چه باید بكنم تا جان تازهاى به ایرانیان بدهم؟ آیا من هم باید كه مانند این تزار مسكوى كه كمى پیش از این از تختش پائین مىآمد تا شهرهاى شما را تماشا كند از ایران و تمام این دستگاه پوچ ثروت دست بكشم؟
یا بهتر این استكه به مرد خردمندى بچسبم و هرچه را كه یك شاهزاده باید بداند از او بیاموزم؟ براى من داستان جالب یك جوان یونانى را نقل كردهاند كه سابقا كناره ایتاك را ترك گفت تا به جستجوى پدرش پردازد و كرانهها و جزایر دریاى سفید ( مدیترانه ) ، شامات، مصر و یونان را با كامیابى پیمود. حال به من بگو كه این داستان چهاندازه صحت دارد؟ به من بگو كه وضع كنونى این نواحى آنقدر مشهور كه تقریبا براى ما ناشناخته مىباشد چیست؟ آیا در آنجا نام شاهان مشهور را كه صیت شهرت آنان به زحمت به ایران رسیده و ما در اینجا از آنها تصور مبهمى داریم به یاد دارند»؟
این پرسشهاىبسیار، مرا سخت به شگفتى انداخت. در تركیه هرچه آدم دیدم همه در نادانى وحشتناكى غوطهور بودند و اطلاعاتشان سطحى و بیهوده بود.پس براى من خیلى تازگى داشت كه شاهزاده جوان مسلمانى نشان بدهد كه نه تنها خیلى میل دارد كه از آنچه این روزها در اروپا مىگذرد آگاه گردد بلكه با وقایع خیلى برجسته روزگار باستان نیز آشنا شود. كاملا محسوس است كه من نمىتوانستم حس كنجكاوى او را جز بطور خیلى ناقص راضى گردانم. من با كمال اختصار از انقلابات تدریجى كه از دوران افسانهاى تاكنون رخ داده و چهره امپراطوریها را اغلب تغییر داده است برایش نقل كردم و كوشیدم كه به او دلائلى را كه سیاستمداران نامدار ما بر سرنوشت ملتها، بسیار مؤثر مىدانند بیان كنم. شاهزاده اغلب درباره ناپلئون از من مىپرسید كه «چند سالش است؟ چهرهاش؛ شكل خطوط سیمایش، رنگ موهایش چگونه است؛ آیا ریش انبوهى دارد؟ آیا زنهاى بیشمارى دارد؟ آیا فارسى مىداند؟»دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[1]
عباس میرزا با تاریخآشنا بود ، پرسش گری اش راهی به سوی کشف حقیقت داشت ، می خواست علل برتری مغرب زمین و انحطاط شرق را دریابد ، تقدیر گرا نبود و تاریخ را صحنه انتخاب و تلاش انسانها می شمرد . خطاها و کوتاهی های خود و مرمان هم عصرش را با مشیت الهی توجیه نمی کرد.می توان او را در سطح بالاتری از درک و آگاهی نسبت به دولتمردان ایران و عثمانی قرار اما تصور او از علل پیشرفت و برتری غرب سطحی و ظاهری بود ! به ریش ناپلئون بناپارت و تعداد زنانش بیشتر از علل و دلایل برتری ملت ها توجه داشت و این یکی از مهم ترین دلایل ناکامی جنبش اصلاح گرایانه وی بود . مدل او اصلاحات از بالا بود و نقش کاریزماتیک رهبران در سعادت و پیشرفت مردمان را اصل می شمرد ، توجه او به ناپلئون و پتر کبیر از همین نگرش سرچشمه می گرفت.او از ضعف خود و قدرت دشمن آگاه گشت اما از کشف علل واقعی این دو ناتوان ماند.حکومت و حاکمان را منشاء تغییرات و توسعه می دانست و از اصالت ملت در تغییرات اجتماعی و ترقی و پیشرفت غافل بود.گمان داشت با اصلاحات نظامی و اخذ وجوه ظاهری تمدن اروپایی می توان اقتدار حکومت را در برابر دشمنان خارجی و مخالفان داخلی افزایش داد.چنین تصوری در صورت موفقیت هم به افزایش کیفیت زندگی مردمان عادی منجر نمی شد و در بهترین صورت حکومت قاجارها را در برابر مردم ایران تقویت می کرد.چنین رویکردی را می توان تلاش برای بقا و اقتدار هیات حاکمه دانست.
با این همه نباید فراموش کرد که عباسمیرزا لایق ترین فرد از خاندان قاجار بود و این لیاقت نه برخاسته از توانائی های ماورائیش و نه به توهم خطا ناپذیر بودنش ، که از شک و تردیدش به وضع موجود سرچشمه می گرفت.پرسش های عباس میرزا مهم تر از پاسخ های وی بود زیرا شک نختستین اثبات بودن است و پرسش آغاز فکر و اندیشه . جمود فکری دولت مردان و سیاستمداران آن عصر ایران آنچنان سخت و متصلب بود که بسیاری از ایشان حتی لیاقت شک و تردید و سوال و پرسش از وضع فعلی اشان را نیافتند.همچنین نباید از نقش خاندان قائم مقام در تعلیم و تربیت صحیح وی غافل بود.بختیاری عباس میرزا در آن بود که با جدایی از دربار فاسد تهران و زیر ضربات بیداری بخش تهاجماتروسیه فرصت تامل و تفکر و بازاندیشی در میراث ناپایدارش را یافت.