07-02-2014، 11:58
من خط زده ام گذشته و حالا را
بيدارم و ترك كرده ام لالا را !
چشمم به دراست و شاد و خونين جگرم
تااينكه بگيرم «سبد كالا »را !
.......................................................................
ديد روباهي پلنگي را به راه
اشك ريزان مي رود با آه و آه !
سينه اش چاك است تا نزديك ناف !
هست در آنجا و تنبانش شكاف !
گفت :« اي آقا پلنگ تيز چنگ !
از چه اي آشفته و داغان و منگ ؟
علت اين ظاهر نافرم چيست ؟
بر چنين احوال تو بايد گريست »!
گفت كه :« حيثيّتم را بُرده اند !
داخل يك كوچه خِفتم كرده اند !
درشبي تاريك با ظلم و ستم
شد تجاوز هم به مالم ،هم خودم !
دردهايم را روايت مي كنم !
مي روم اكنون شكايت مي كنم »!
گفت آن روباه ِ شوخ و خنده رو :
«اي پلنگ نازنين و صلح جو !
اي شده غارت ، شده زخمي ، دَمَر!
بازگرد و از شكايت درگذر !
گرچه بدبختي ّ و بدآورده اي
شكركن زيراكه اكنون زنده اي !
سخت باشد خِفت و بي طاقت شدن !
باتجاوز ،قتل هم غارت شدن !
گر تورا گرگان دريدند از عقب !
از چه غمناكي و نالان اي عجب !
شاخه ي بختت شكوفا مي شود
بعداازاين بخت توهم وا مي شود !
گرشوي در حكمت دنيا دقيق
اين سر آغازي جديداست اي رفيق !
...............................................................
انسان مايه دار غمش فرق مي كند !
باما قيافه و شكمش فرق مي كند !
آن شاعري كه عاشق و آزاده زيسته است
باجيره خوارها قلمش فرق مي كند !
فكر قِرو فِراست زن شخص پولدار
اطوارو نازو زير و بَمَش فرق مي كند !
پايين شهر و تنگي آن كوچه هاش با
بالاي شهرو پيچ و خمش فرق مي كند !
اي دوست چونكه دولت تدبير آمده
دزدي و رشوه دست كمش فرق مي كند !
دزديّ كارمند جديد اداره با
دزدان بانك ها رقمش فرق مي كند !
مارابه قيمت دوسه كيلو خيار داد !
آن كس كه بخشش وكرمش فرق مي كند !
گرد و قلمبه ،مركز عشق و توجّه است !
آقاي ايكس «محترمش» فرق مي كند !
.....................................................................
دراين دنياي بي سامان بشر پشم !
سواد و خواندن و شعرودگر ... پشم !
فقط پول است و پول است و فقط پول
سوادوعشق و شادي و هنر پشم !
ندارد احترام مادرش را
براي بچه گفتار پدر پشم !
نصيحت هاي آقاي معلم
براي نسل نو باشد پسر پشم
ندارم پول تيغ و صاف كردن
رسيده اي خلايق تاكمر پشم !
بيا ريش مرا بتراش حلاج !
براي آن لحاف خود ببر پشم !
مرا دربانك و پشت گيشه ي خود
نيارددرحساب آن شيرنر،پشم !!
گذشته هشت روزازماه و پولم
كشيده ته، غذا شام و سحر پشم !
تصادف كردم وشد درخيابان
دوچرخم پنچرودربا سپر پشم !
سرودن با نوشتن :كار ِبي مزد
كتاب و شاعر والاگهر پشم !
ندارم چون پس اندازي پس ازاين
شب عيد و وطن گردي ، سفر، پشم !
وطن باشد بهشت مايه داران
صفاي ما و بي پول ِ دَمَر پشم !
شنيدم سكته كردي مايه داري
كشيده ريق ِ رحمت را به سر ،پشم !
رضايي شعرتو : بي مزّه باشد
به پيش ِ شاعر صاحب نظر : پشم !!
................................................................
شروع کنید ....... هرچی به ذهنتون میرسه بگید
بيدارم و ترك كرده ام لالا را !
چشمم به دراست و شاد و خونين جگرم
تااينكه بگيرم «سبد كالا »را !
.......................................................................
ديد روباهي پلنگي را به راه
اشك ريزان مي رود با آه و آه !
سينه اش چاك است تا نزديك ناف !
هست در آنجا و تنبانش شكاف !
گفت :« اي آقا پلنگ تيز چنگ !
از چه اي آشفته و داغان و منگ ؟
علت اين ظاهر نافرم چيست ؟
بر چنين احوال تو بايد گريست »!
گفت كه :« حيثيّتم را بُرده اند !
داخل يك كوچه خِفتم كرده اند !
درشبي تاريك با ظلم و ستم
شد تجاوز هم به مالم ،هم خودم !
دردهايم را روايت مي كنم !
مي روم اكنون شكايت مي كنم »!
گفت آن روباه ِ شوخ و خنده رو :
«اي پلنگ نازنين و صلح جو !
اي شده غارت ، شده زخمي ، دَمَر!
بازگرد و از شكايت درگذر !
گرچه بدبختي ّ و بدآورده اي
شكركن زيراكه اكنون زنده اي !
سخت باشد خِفت و بي طاقت شدن !
باتجاوز ،قتل هم غارت شدن !
گر تورا گرگان دريدند از عقب !
از چه غمناكي و نالان اي عجب !
شاخه ي بختت شكوفا مي شود
بعداازاين بخت توهم وا مي شود !
گرشوي در حكمت دنيا دقيق
اين سر آغازي جديداست اي رفيق !
...............................................................
انسان مايه دار غمش فرق مي كند !
باما قيافه و شكمش فرق مي كند !
آن شاعري كه عاشق و آزاده زيسته است
باجيره خوارها قلمش فرق مي كند !
فكر قِرو فِراست زن شخص پولدار
اطوارو نازو زير و بَمَش فرق مي كند !
پايين شهر و تنگي آن كوچه هاش با
بالاي شهرو پيچ و خمش فرق مي كند !
اي دوست چونكه دولت تدبير آمده
دزدي و رشوه دست كمش فرق مي كند !
دزديّ كارمند جديد اداره با
دزدان بانك ها رقمش فرق مي كند !
مارابه قيمت دوسه كيلو خيار داد !
آن كس كه بخشش وكرمش فرق مي كند !
گرد و قلمبه ،مركز عشق و توجّه است !
آقاي ايكس «محترمش» فرق مي كند !
.....................................................................
دراين دنياي بي سامان بشر پشم !
سواد و خواندن و شعرودگر ... پشم !
فقط پول است و پول است و فقط پول
سوادوعشق و شادي و هنر پشم !
ندارد احترام مادرش را
براي بچه گفتار پدر پشم !
نصيحت هاي آقاي معلم
براي نسل نو باشد پسر پشم
ندارم پول تيغ و صاف كردن
رسيده اي خلايق تاكمر پشم !
بيا ريش مرا بتراش حلاج !
براي آن لحاف خود ببر پشم !
مرا دربانك و پشت گيشه ي خود
نيارددرحساب آن شيرنر،پشم !!
گذشته هشت روزازماه و پولم
كشيده ته، غذا شام و سحر پشم !
تصادف كردم وشد درخيابان
دوچرخم پنچرودربا سپر پشم !
سرودن با نوشتن :كار ِبي مزد
كتاب و شاعر والاگهر پشم !
ندارم چون پس اندازي پس ازاين
شب عيد و وطن گردي ، سفر، پشم !
وطن باشد بهشت مايه داران
صفاي ما و بي پول ِ دَمَر پشم !
شنيدم سكته كردي مايه داري
كشيده ريق ِ رحمت را به سر ،پشم !
رضايي شعرتو : بي مزّه باشد
به پيش ِ شاعر صاحب نظر : پشم !!
................................................................
شروع کنید ....... هرچی به ذهنتون میرسه بگید