چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
آشپزی ام خوب نیست ؛ اشک پشت پا بریزم برایت ؟
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
تو … هیچ کجا نیستی…
بهار من مرا بگذار و بگذر
رهایم کن برو دلدار و بگذر
من عادت می کنم اینجا به غمها
مرا پر کن از این اجبار و بگذر…
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …
تو را هرگز آرزو نخواهم کرد، هرگــــــــز …
چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم !
دیر آمدی ؛ بودنم در حسرت خواستنت تمام شد …
دیار عاشقی هم شهر هرت داره !
خیلی راحت دل می دزدن ، دل می برن ، دل می شکنن …
گاهی از خیال من گذر می کنی …
بعد اشک می شوی …
رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …
من که به هیچ دردی نمیخورم …
این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …
لطفا نظر بذارید
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
آشپزی ام خوب نیست ؛ اشک پشت پا بریزم برایت ؟
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
تو … هیچ کجا نیستی…
بهار من مرا بگذار و بگذر
رهایم کن برو دلدار و بگذر
من عادت می کنم اینجا به غمها
مرا پر کن از این اجبار و بگذر…
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …
تو را هرگز آرزو نخواهم کرد، هرگــــــــز …
چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم !
دیر آمدی ؛ بودنم در حسرت خواستنت تمام شد …
دیار عاشقی هم شهر هرت داره !
خیلی راحت دل می دزدن ، دل می برن ، دل می شکنن …
گاهی از خیال من گذر می کنی …
بعد اشک می شوی …
رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …
من که به هیچ دردی نمیخورم …
این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …
من ماندم و حلقه طنابی در مشت
با رفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار فردا برسد می شنوی
دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت
با رفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار فردا برسد می شنوی
دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت
هیچ بارانی
معرفت تو را
از کوچه قلبم نخواهد شست حتی سیلاب فراموشی
معرفت تو را
از کوچه قلبم نخواهد شست حتی سیلاب فراموشی
مثل عصا باش..
هزار بار زمین بخور اما اجازه نده اونیکه بهت تکیه کرده، حتی یه بارم زمین
بخوره..،!
هزار بار زمین بخور اما اجازه نده اونیکه بهت تکیه کرده، حتی یه بارم زمین
بخوره..،!
بهش گفتم دیگه نمی خوامت !
خندید و رفت !
تازه فهمیدم شوخی من حرف دلش بود . . .
خندید و رفت !
تازه فهمیدم شوخی من حرف دلش بود . . .
به پای هم پیر شدیم !
من ، و خیال تو . .
من ، و خیال تو . .
شب را دوستـــ ــ ـ دارم …!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند …
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند …
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
آدم ها می آیند…
خودشان را نشان می دهند…
وقتی که برایت مهم نیست…
اصرار می کنند!
اصرار برای اثبات وجودشان،
برای اثبات بودنشان…
و ماندنشان!
اصرار می کنند که تو نیز باشی همراهشان…
همان آدم ها،
وقتی که پذیرفتی بودنشان را ،
ماندنشان را…
وقتی که باورشان کردی…
می روند!
به بهانههای پوچ!
به بیبهانگی!
به سادگی!
می روند…
می روند…
و تو می مانی با باوری که …!
خودشان را نشان می دهند…
وقتی که برایت مهم نیست…
اصرار می کنند!
اصرار برای اثبات وجودشان،
برای اثبات بودنشان…
و ماندنشان!
اصرار می کنند که تو نیز باشی همراهشان…
همان آدم ها،
وقتی که پذیرفتی بودنشان را ،
ماندنشان را…
وقتی که باورشان کردی…
می روند!
به بهانههای پوچ!
به بیبهانگی!
به سادگی!
می روند…
می روند…
و تو می مانی با باوری که …!
لطفا نظر بذارید