28-11-2013، 19:40
مي گويند ضعيف شده ام!
ميگويم سنگيني درس هايم است
اما نميدانند سنگيني درس هايي است كه كه از دنيا و آدمهايش گرفتم!
**
**
**
**
یــه روز خــــــوب میــــــادکـــه بـــالای عکســـــم می نـویســــــن :انا لالله و انا الیـــــه راجعون ...یــه خـــط مشکــــی کنــــــارش منـــم دارم لبخنــــد میزنـــــم تـــو عکـــــس .
**
**
**
**
ازخدانخواه که دنیاروبهت بده ازش بخواه کسی روبهت بده که توروبه دنیانده.
**
**
**
**
من مانند همسن وسالهای خودم نیستم
که هرروز یه ارزو دارند
برای اینده ....
من تنها یک ارزو دارم
و ان این است
که شبی بخوابم
و دیگر بلند نشوم
تــــا نــــشـــــنـــوم
تــــــا نــــبــــــیــــنـــــم
تــــــــا نـــــــــشــــــــکـــنـــم
تـــــــا هـــر روز چـــنـــدیــن بــار نــمــیــرم....
**
**
**
**
بار آخر! دست آخر!
من ورق را با دلم بر میزنم!
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل ! با دلت دل حکم کن! ... حکم دل ...
هر که دل دارد بیاندازد وسط تا که ما دلهایمان را رو کنیم!
دل که روی دل بیفتد عشق حاکم می شود!
پس به حکم عشق بازی می کنیم
این دل من رو بکن حالا دلت را!
دل نداری ؟! بر بزن اندیشه ات را ...
حکم لازم!!! دل سپردن، دل گرفتن، هر دو لازم...
**
**
**
**
میدانم از خود خواهی است که تو را برای خود می خواهم
و تو هم انقدر رئوفی که خود را متعلق به همه میدانی . . .
**
**
**
**
بــــایــــد اعـــــــتراف کنــــــم
مــــــن نــــیز گاهـــــــی
بــــه ستـــــــارگان آســـــــمان نگـــــــاه کــــرده ام
دزدانـــــــه !
نــــه بــــه تـــــــمامیـــــــشــ ــان ؛
تنـــــــها بــــه آنــــانی که شبـــــــیه تــــرند
بــــه چشـــــــمان تـــــــو ...
**
**
**
**
از من نرنج…
نه مغرورم نه بی احساس…
فقط خسته ام…
خسته از اعتمادی بیجا!
برای همین قفلی محکم بر دل زده ام!
**
**
**
**
سخته ها دیر بدست می آیند
اما طلا، الماس و نفت می نامیمشان و ارزششان را میدانیم
ساده ها مثل هوا هستن همیشه و همه جا در کنارمان و این را درک نمیکنیم نبودشان مرگ و نابودی ماست
همین ساده بودنت را دوست دارم
حتی برکه ای کوچک هم نیستم که قرص ماه خوبم کند …
تب تو گرفته ام ، پزشک چه میداند ویرووس نبودنت را ؟
.
.
.
کفش ها چه عاشقانه هایی با هم دارند !
یکی که گم شود دیگری محکوم به آوارگیست...
.
.
.
از من نپرس چقدر دوستت دارم ، اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست !
.
.
.
پاییر یا زمستان چه فرقی میکند ؟
حضورت بهاری میکند سرزمین مرا !
.
.
.
می آیی قایم باشک بازی کنیم ؟
من چشم بر زیبایی تو بگذارم و تو آرام در آغوشم پنهان شو!
.
.
.
خیالت پهن است دور و برم ، خیالت جمع !
نفس که می کشمت زمین آنقدر آرام می شود که عطرت قرن ها طول خواهد کشید !
.
.
.
نمی دانم چشمانت با من چه میکند ؟ فقط وقتی که نگاهم میکنی چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد که حس میکنم چقدر زیباست فدا شدن برای چشمهایی که تمام دنیاست …
.
.
.
پنجره را که باز می کنی دلم می آید و لب طاقچه ی نگاهت می نشیند !
می بینی ؟
دلم بی دام و دانه جَلد نگاهت شده است !
.
.
.
میخواهم آنقدر بو بکشم تو را که ریه هایم پر شود از عطر تنت که هوا داشته باشم برای نفس کشیدنم وقتی کنارم نیستی !
.
.
.
شعر قافیه نمی خواهد
سطر به سطر آغوشم را ردیف کرده ام ، تو فقط بیا !
.
.
.
وقتی رفتی فهمیدم دوزخ چیست
وقتی چشمانم منتظرت ماند فهمیدم برزخ چیست
حالا بیا و بهشت را معنا کن
.
.
.
و من نماز آیات می خوانم هراس ندیدنت را !
زمستان و تابستان ندارد …
نباشی چهار ستون بدنم میلرزد !
.
.
.
زمین به آسمان بیاید
آسمان به زمین
حواسم نه پرت شیطنت های ستاره ها می شود نه دلربایی گنجشگکان باغ
محو چشم های توام هنوز
.
.
.
پشت این روزها فردایی اگر نباشد و پشت این ابرها اگر خورشیدی …
پشت پلک های تو اما نگاهی هست که دوستش دارم !
.
.
.
همین که قاصدکی را فوت کنی تا عطر نفسهایت را با خود بیاورد ، برای دلم کافیست !
.
.
.
رویاهایی هست که شاید هرگز تعبیر نشوند اما همیشه شیرین اند مثل رویای داشتن تـــــــو !
.
.
.
هر کاری میکنم تو باز کنارم هستی ، کنار طپش های قلب بی قرارم …
جایت امن است ؛ خیالت راحت باشد که فراموش نمیشوی !
.
.
.
عاشق تر می شوم
وقتی
دل بی قرارت
قرار دلم می شود..
.
.
.
حوالی رویاهایم که قدم میزنم میبینم خیابان را
با بوی باران دوست دارم
و خودم را با بوی تو…
.
.
.
تابستان داغی ست اما دلم دیگر به این زندگی گرم نمیشود . . .
آنقدر نیستـی
کــه گاهــی حــس مـی کنـم
عشـــق را نسیـــه به من داده ای
بی تـابـم !
نقـد می خــواهـمت میفهمی …
.
.
.
دراین ســاعات ِشلوغ ِ زنــدگی
دراین انبـوهِ رَفت و آمدهایِ پـی در پـی
دراین سـرعت ِبی درنـگ ِثـانیـه هـا
تو
یک مـَکثِ عـاشـقانه ای
.
.
.
همه ی راه هه که با پا پیموده نمیشوند !
دستهابت را به من بده !