امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلم برای باغچه میسوزد

#1
كسي به فكر گل ها نيست

كسي به فكر ماهي ها نيست

كسي نمي خواهدباور كند كه باغچه دارد مي ميرد

كه قلب باغچه در زير آفتاب ورم كرده است

كه ذهن باغچه دارد آرام آرام

از خاطرات سبز تهي مي شود

و حس باغچه انگار

چيزي مجردست كه در انزواي باغچه پوسيده است

حياط خانه ي ما تنهاست

حياط خانه ي ما در انتظار بارش يك ابر ناشناس خميازه مي كشد

و حوض خانه ي ما خاليست

ستاره هاي كوچك بي تجربه از ارتفاع درختان به خاك مي افتند

و از ميان پنجره هاي پريده رنگ خانه ي ماهي ها

شب ها صداي سرفه مي آيد

حياط خانه ي ما تنهاست ...

/*\*/*\*/*\*/*\*/*\*/*\*/*\

من از نهايت شب حرف ميزنم / من از نهايت تاريكي

و از نهايت شب حرف ميزنم

اگر به خانه ي من آمدي براي من اي مهربان چراغ بياور

و يك دريچه كه از آن

به ازدحام كوچه خوشبخت بنگرم .
NABASHI DOSTAT HASTAN Big Grin Tongue
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان