30-11-2013، 13:18
و اما بقیه داستان این بازی:جشنی بزرگ بر پا میشه و همه
چیز در آرامش بود.نا گهان زنی به قلعه میاد و میگه:خواهر من...خواهر من به
وسیله شوالیه قرمز دزدیده شده خواهش میکنم کمک کنین!
در این بین شاه
آرتور متوجه میشه که هیچ شوالیه ای در قلعه نیست تا به داد اون خانوم
برسه.در این موقع میگه قوی ترین مردان بیان تا به این خانوم کمک کنن و جزو
شوالیه ها انتخاب بشن!و در این بین یک کارگر آشپزخونه به اسم Sir Gareth
(سر گرت-گرث!) که توانایی زیادی تو شمشیر زنی داشته انتخاب میشه.اون برادر
Sir Gawain (سر گوئین) بود.اون به شوالیه قرمز حمله میکنه و بعد از کلی
فلاکت در نهایت خواهر اون خانوم رو نجات میده.به خاطر این موفقیت به عنوان
یکی از شوالیه ها انتخاب میشه.
بعد از اون شاه آرتور میز گردی ترتیب داد
و تمام شوالیه ها رو دعوت کرد.در این میز گرد شاه آرتور ، مرلین ، سر
بدویر ، سر گرت ، گر گویین ، سر پرسیوال ، سر لنسولات ، سر گالاهاد و سر
بورس حضور داشتن و در کمال تعجب شاه آرتور از موندرد نیز درخواست کرده بود
تا به جمع اون ها بپیونده.مرلین با این کار مخالف بود و مدام به شاه آرتور
میگفت که : نکن!اون رو دعوت نکن!اون پسر یه جادوگر پست فطرته و ممکنه دردسر
ساز باشه!
ولی مگه به خرج شاه آرتور میرفت؟نچ ، اون دعوتش کرد و اون شب توی میز گرد حضور داشت.
مشکلات
مگه کملات رو ول میکرد؟؟؟؟نه خیر!یه روز صبح یه شئ خون آلود جلوی دروازه ی
قصر پیدا میشه و وقتی ملکه اون شئ رو میبینه میگه:این شئ مال سر
لنسولاته!بعد از اون ملکه این قدر ناراحت میشه و میره خودش رو توی اتاقی
حبس میکنه و مدتی بیرون نمیاد!(این ماجرا مربوط به علاقه ی ملکه به سر
لنسولات برمیگرده!!!!)
چیز در آرامش بود.نا گهان زنی به قلعه میاد و میگه:خواهر من...خواهر من به
وسیله شوالیه قرمز دزدیده شده خواهش میکنم کمک کنین!
در این بین شاه
آرتور متوجه میشه که هیچ شوالیه ای در قلعه نیست تا به داد اون خانوم
برسه.در این موقع میگه قوی ترین مردان بیان تا به این خانوم کمک کنن و جزو
شوالیه ها انتخاب بشن!و در این بین یک کارگر آشپزخونه به اسم Sir Gareth
(سر گرت-گرث!) که توانایی زیادی تو شمشیر زنی داشته انتخاب میشه.اون برادر
Sir Gawain (سر گوئین) بود.اون به شوالیه قرمز حمله میکنه و بعد از کلی
فلاکت در نهایت خواهر اون خانوم رو نجات میده.به خاطر این موفقیت به عنوان
یکی از شوالیه ها انتخاب میشه.
بعد از اون شاه آرتور میز گردی ترتیب داد
و تمام شوالیه ها رو دعوت کرد.در این میز گرد شاه آرتور ، مرلین ، سر
بدویر ، سر گرت ، گر گویین ، سر پرسیوال ، سر لنسولات ، سر گالاهاد و سر
بورس حضور داشتن و در کمال تعجب شاه آرتور از موندرد نیز درخواست کرده بود
تا به جمع اون ها بپیونده.مرلین با این کار مخالف بود و مدام به شاه آرتور
میگفت که : نکن!اون رو دعوت نکن!اون پسر یه جادوگر پست فطرته و ممکنه دردسر
ساز باشه!
ولی مگه به خرج شاه آرتور میرفت؟نچ ، اون دعوتش کرد و اون شب توی میز گرد حضور داشت.
مشکلات
مگه کملات رو ول میکرد؟؟؟؟نه خیر!یه روز صبح یه شئ خون آلود جلوی دروازه ی
قصر پیدا میشه و وقتی ملکه اون شئ رو میبینه میگه:این شئ مال سر
لنسولاته!بعد از اون ملکه این قدر ناراحت میشه و میره خودش رو توی اتاقی
حبس میکنه و مدتی بیرون نمیاد!(این ماجرا مربوط به علاقه ی ملکه به سر
لنسولات برمیگرده!!!!)