23-03-2014، 12:45
فارسی و گیلکی دو نقش نیم رخ بر دو روی
یک سکه درزبان گیلکی
1- چیزی باز نمی گوید / در آواز خویش / چه زود خواهد مرد زنجره / ... زنجره یا سیر سیرک نشان می دهد که همیشه نخواهد ماند. اگر چه زنجره به آواز نخوانده ی خویش می اندیشد و هرگز به خواندن آن توفیق نمی یابد. شاید از این روست که آواز نخوانده ی او مرگ اوست . مرگ سایه نامریی بی شکلی که همواره به دنبال پدیده هاست از انسان گرفته تا زبان و گویشها و لهجه ها . اگر مرگ نقطه ی پایان افلاطونی(= نوعی سر گرمی و بخت آزمایی کودکانه ) یا عروسنگ بازی (= نوعی بازی کودکانه با پنج عدد سنگ ) بود . اما پایان نفس بازی کودکانه نیست. صد سال پیش در باغ ها و کشتزار هامان ، هزاران هزار زنجره در اعماق سیاهی ها آواز می خواندند. اکنون از آنها خبری نیست . اما زنجرگان جوان تری در روز گار روی درختان گند لاش (= پلت) و سغ دار(= درخت آزاد) می خوانند با آوازی بلند تر و سخت تر . به تعبیر دیگر پنجا ه یا صد سال پیش تعدادی کلمات گیلکی در کنار مردم و با مردم زندگی می کردند و یک لحظه از هم جدا نبودن ، مثل رزینی گالش (= پاپوشی که با تیوپ اتو موبیل و چسب ساخته میشد ) یا دار وینچی (= سقز ) که امروزه انواع کفش و آدامس داخلی و خارجی جای آن دو را گرفته ، ولی زندگی همچنان در بیرون و درون واژ گان ادامه خواهد داشت . جریان مدام زادن و مردن و مردن و زادن و چنین است که زبان نیز چون آدمیزادان مرگ و تولد دارد .
2- الفاظ و کلماتی که زنده اند ، به زبان مردم کوچه و بازار راه پیدا می کنند و جزیی از برنامه و زندگی مردم می شوند، فرقی نمی کند که واژ ه را از روس فراگرفته باشیم یا فرانسه یا بریتانیا و غیره مثلا گیلک زبانان واژه ابه(= پدر ) را از روسیه ، زنجفیل (= ریشه گیاهی است که در هندوستان و پاکستان می روید ) از زنجبیل پهلوی و قاتوق (= خورشت/خورش ) را از ترکی قرض گرفته اند ، آن طوری که فارس ها ، آدرس را از فرانسه و ملت را از ترکان عثمانی . همین طور کلمه چاپ (= فن نقش کردن نوشته ها ) ما خوذ از هندی ، فوروارد از انگلیسی و کلمات چریک ، آقا و تومان از مغولها به عاریت گرفته شده که این گونه وام گرفتن ها می تواند یکی از راههای افزایش واژگان نیز باشد که البه برای تقویت و توانمندی زبان فارسی مخصوصا زبان گیلکی لازم و ضروری است . دیگر ضرورتی ندارد که واژه زاران مرده و متروک را دوباره احیا کنیم . مثلا کلمه ی پیتر پورد(= راه دور )، یا سوسکا (= سنجاق مو ) و یا سیستوپ (= آژیر) روسی در سرزمین گیل و دیلم ، مدت زمانی است که مرده اند ، چه گونه می توان آنها را دوباره زنده کرد ! آیا واژه ی گیلکی فتارستن (= از هم پاشیدن ) و یا مسکیتی (= آدامس ) دوباره زنده خواهند شد ؟ از جمله ی رفتگان این راه دراز / باز آمده یی کو ؟ که به ما گوید باز !
3- پس نباید کلمات گذشتگان گیلکان را در زبان امروز گیلکی معیار و ملاک دانست . چرا که به حکم تحول و تطور زبان و زمان، واژگانی که فراموش شده اند، دوباره به زبان مردم باز نخواهند گشت . یعنی ، مسکه چو چو (= پستانک) یا مزقان(= موزیک ) و... واژه هایی بسیار دیگر از این دست .که در برخی واژه نامه های گیلکی وارد شده ، دیگر در میان مردم قابل تکلم نیست . به گمان من، اکثر کلمات گیلکی برخی قدیمی و متروک ، تعدادی رو به مرگ( یا میان مرگ و حیات) و تعدادی هم هنوز زنده اند و نفس می کشند ، مثل هزاران هزار لغت دیگر . مثلا واژه ی اسبله(= گربه ماهی) یک کلمه ی فارسی است . ولی اسپلی، اسپله و سبله گیلکی است . این ماهی بزرگ دریایی بی فلس پر چرب – که در اطراف دهانش شاخکهایی شبیه به سبیل دارد هنوز که هنوز است در بحر خزر یا تا لاب (آبکنار / انزلی ) دیده می شود. اگر چه مانند قمبل/ غمبل (= مرغ غواص یا ماهیخوار) بی رحم و قسی القلب است و بچه ماهی ها را می خورد. این دریا زی بد ترکیب و خوشمزه برای این که در تور صیادان نیفتد ، زمستان غیب اش می زند و در بهار اول فروردین ، نخستین روز سال، دوباره سرو کله اش پیدا شده باز به خیانت و جنایت دامن می زند . پس هم واژه ی اسپله ی گیلکی و هم خود جانور فعلا در قید حیا ت اند . مانند : شال/ کاشال (= شغال). ولی کلمه ی شپتکه / ایشپتیکا (= گربه ی وحشی ) خود کلمه هنوز در میان گیلانیان رایج است با گویشهای مختلف . اما شاید این حیوان مانند پرزه(= آهو در گیلان و شوکا در مازندران) در جنگلها دیده نشود.. چیزی شبیه کلمه ی زنگل(= گراز و خوک وحشی ) که تنها زنگل از یادها رفته است . همین طور یک سری کلمات حالت بده بستان دارند. یا برای خودشان به دنبال جانشین می گردند . مثل شاپوری(= لباس رسمی دانش آموزان دوران رضا شاه ) ، فر قون یا فرقان جای داشکای روسی و برانکار جای زنبه ی گیلکی .
4- نکته ی دیگر این که ، امروزه حتی نام های دختران و پسران پراز واژگان غیر گیلکی است . یعنی- فارسی، عربی ، فرانسوی ، ترکی ، روسی، انگلیسی، پهلوی ، هندی و غیره . مثل دامون (= عبری) ، دا وود(= پهلوی)، نیلوفر (= هندی)، گلی (= فارسی)، نا تاشا(= روسی )، نرگس (= فارسی/ یونانی )، نر جس(= عربی) ، آلما (= ترکی )، آناهیتا (= اوستایی)، و ملیکا(= لاتین ) نام مادر امام زمان و دختر قیصر روم که در جنگ با مسلمین اسیر شد و به همسری امام حسن عسکری درآمد و گذشته از آن ، کلمات شار بانو (= شهربانو) ، زلخو (= زلیخا)، مشته میدی (= مشهدی مهدی ) و کبلا سیروز و در زبان گیلکی به ترتیب فارسی، عربی، عربی و فرانسوی ( که سیروس نام کورش ) است. البه اسامی گیلکی برای دختران و پسران هم رایج است ، مثل ویشکا( نام روستایی از توابع رشت) یا ژیلا( جیلا) که گفته اند نام رودی بوده و یا پلیم که به معنی شوند (= آقطی) است که البه هیچ عاقلی نام فرزند خود را پلیم نمی گذارد . چرا که ممکن است ماجرای " رونار" پیش بیاید. گویند ، کسی نام فرزند اش را رونار گذاشت بعدها کودک در مدرسه فهمید که رونار در فرانسه به معنی روباه یا راسو است که این خود باعث رنجش کودک شد و مدرسه را ترک کرد. به هر حال ، از کلمات کارتر(= گاریچی)، معاویه (= شغال ماده )، فهد (= یوز پلنگ )، سگوندی و کلب بن کلب(= سگ پسر سگ) که بگذریم . تعدادی لغات بیگانه در فارسی و گیلکی دیده می شود . از میان زبانهای اروپایی بیش از همه لغات فرانسوی وارد زبانهای ایران شده که امروزه ترک ، کرد و گیلک آن را تکلم می کنند. مانند : پارتی، بیلیارد، پلاژ، تراژدی(= نمایش غم انگیز )، بیو گرافی، ویزیت(= باز دید ) ویلا ، بولوار، پاراف (= امضای مختصر )، بانک، مرسی ، نمره ، مد ، دمو کراسی، پلیس ، تلفن، تاکسی، تریبون، بیلیون (= هزار میلیون ، میلیارد)، فکل و غیره .
5-واما درباره ی مرگ زبان و علی الخصوص کوچ واژگان گیلکی هم باز سخنی باید گفت . از زمان مشروطیت ( صدو هفت سال پیش ) تاکنون هزاران واژه ای گیلکی یا فراموش شده اند یا یک جوری ریق رحمت را سر کشیده اند . از آن جمله اند : فونقراف(= گراما فون)، کلاو(= قور باغه)، رکج (= کوزه گر )، جیم رو(= سرخ رو )، میالسک(= زرشک وحشی )، فیریشکاه(= از انواع کلاه )، شولا (= حقه)، دانسقو (= تفنگ)، کرس(= لال)، گول فنگول(= زرق و برق)، فار سونکا (= دستکاه خشک کن کار خانه شالی )، فغ (= مکر ، حیله )، خراستن (= ترسیدن )، جوم جوم (= وسوسه) و مانته (= خل – ابله ) که امروزه در روزگار ما به جای مانته یا شانته حتی شامیسکیتی، تعدادی لغات زبان مخفی جای آنها را گرفته اند از قبیل : گول، قاق ، هوار تا، شیویل، شتره، گاگول، گوشتکوب ، شامبوسکولی و شافتولی که هر نه تا لغت ،
معنی بلاهت می دهد . ناگفته نگذارم که در یک آمار گیر ی نمونه ای از گیلانی های ساکن رشت با میزان تحصیلات ( دیپلم تا دکترا ) که استاد فر هیخته، شاعر و پژوهشگر گیلانی آقای عباس گلستانی انجام داده معلوم می شود که در برابر این سوال که از شانزده واژه ی گیلکی چقدر آشنایی دارند ، حتی یک نفر از میان پرسش شوندگان که در بین آنها، شاعر ، نویسنده و پژوهشگر گیلک نیز حضور داشتند که با تمام 16 کلمه آشنایی داشته باشند ، پیدا نشد و در واقع جواب صفر بوده است و اما واژگان مورد پرسش : گودر ( گوساله ی نر )، برازه (جهش)، تو قایی( عشق و عاشقی )، جاکو( وسیله یی برای کوبیدن خوشه ی برنج و جدا کردن شلتوک از خوشه ) ، سومبور( زالو) ، چوله ( شاخه / ساقه ) ، بابو( ابریشم )، بالکه( زنبیل)، اوشوم ( بلدرچین )، ایشکله ( بستن شاخ گاو به دستش ) ، بو لو ( کج بیل)، تامه زه (آرام شده) دچم ( مفصل / پاشنه پا)، سو کی ( عمودی )، فا کون ( انبار )، لشه ( گوساله ی ماده ) و بنگرید به ماهنامه ی گیله وا / شماره 108)
6- به این ترتیب ، مرگ و میر در همه ی زبانها حتمی و قطعی است. از تمام شدن زنده گی و از مرگ واژگان کاریش نمی شود کرد. مگر در فکر شعر یا نثر گیلکی توام با فارسی یعنی دو خواهر توامان چیزی نظیر عشق و مرگ که از دیر باز ، دو خواهر توامان خوانده اند، باشیم. و گر نه گیلکی مطلقا منسوخ خواهد شد که البه در سطور آینده این نوشته نمو نه یی از شعر گیلکی توام با فارسی خواهد آمد. ولی رو ی هم رفته مرگ چیز کثیفی است. نگارنده تنها می تواند مدت زمانی به یاد واژگان از دست رفته باشد ، یا دست کم فاتحه یی برایشان بخواند. مثلا تعدای از لغات روسی در گیلان منسوخ شده نظیر : تامات (= رب گوجه فرنگی)، سولتکا (= ماهی)، با جانیک(= آتش نشانی) و تعدادی نیز در میان گیلک زبانان رایج و جاری است و زیانی هم بر نمی تابند ، مانند : پاما دار / پامادور (= گوجه فرنگی) ، کر توب (= سیب زمینی )، و لوتکا(= قایق ) و همچنین تعدادی هم از کلمات روسی بین همه مشترک است که هنوز مردم تکلم می کنند . مثل : اسکناس ، استکان ، سماور ، ترمز و پیراشکی و غیره که حذف آنها غیر ممکن است . یعنی نه کلمه ی فوتبال انگلیسی را می توان از بازکردن محروم کرد ، نه آقا و خانم ترکی و مغولی ونه حتی بلدر چین، مشتلق ، اتاق، پاتیل ، و آلاچیق ترکی را و همین طور ، حج ، جمعه ، آیت، شیطان، کعبه و قرآن ( عربی و دینی ) را . گفتنی است که تعدادی از لغات فارسی به گفته ی اتقان سیوطی وارد قرآن کتاب مسلمانان شده به عنوان نمونه : جهنم ، زنجبیل ، یاقوت ، ابریق ، مجوس، دینار، کافور ، کنز و غیره. بنابر این قصد من از طرح این گونه مطالب رسیدن به این نکته است که برای بقا و ماندگاری زبان گیلکی باید از واژگان غیر گیلکی مخصوصا فارسی استقبا ل کرد . چون تا دنیا بر پاست زبان فارسی خواننده دارد. علاوه بر آن گیلکان نیز با نیلوفر هندی یا دمکراسی فرانسوی و یا اسکناس روسی مشکلی ندارند. چرا که یک فرد گیلانی هم فارسی صحبت می کند و هم با زبانهای بیگانه آشنایی دارد . مثلا ، بوشو سیمیچکه فاگیر( بهین ) بیشیم دریا قرماق زنی . در این جمله، قارماق / قرماق (= ترکی ) ، دریا(= فارسی )، سیمیچکه یا تخم آفتابگردان (= روسی ) و بقیه کلمات گیلکی اند .
7- و اما می بینیم که امروزه در کارهای بعضی شاعران گیلکی سرای ما کلمات فارسی و گیلکی و حتی واژگان بیگانه در کنار هم دیده می شوند و این جای خشنودی و یک جور تحرک و بالندگی جدید است که زبان گیلکی در میان کلمات فارسی چون گلی در گلستان خود را نشان می دهد. امیدی که بر ریشه های یک نومید ی می روید. بدین جهت است که گروهی از شعرای گیلکی سرا ، گمان می برند که در جهان مدرنیته و پست مدرن و برای حفظ و نگهداری زبان گیلکی و از این که کلمات گیلکی به زبان مردم کوچه و بازار راه پیدا کنند و جزیی از معیار و مناط شوند، لازم و ضروری است که زبانهای گیلکی و فارسی دوش به دوش در کنار هم دیده شوند. می توان مثال هایی زد : شعر گلدسته از کتاب : ای موشته سرخ آلوچه ( مجموعه شعر گیلکی / محمود طیاری) شاعر و نویسنده گیلانی، کاملا شناخته و روشن است: اگر مرغی بیدی پر بسته / من بوم/ به روی شاخه ی بشکسته / من بوم / اگر آواز غربت بیشتاوستی / جه کوی و بر زن و گلدسته / من بوم ... که به جز کلمات گیلکی بیدی ، بوم و بیشتاوستی بقیه ی کلمات غیر گیلکی اند . ا ین نمایش نامه نویس گیلانی ، حتی – واژه های فرانسوی ، عربی ، پهلوی و ترکی نیز در اشعار گیلکی خود به کار برده نظیر : فر ، فرانسوی ( صفحه 31)، روضه ی باغ رضوان ( صفحه 87 ) که روضه و رضوان عربی و باغ پهلوی است . یا : خانم آسیستان کویا ؟( صفحه 87) خانم ، ترکی و آسیستان فرانسوی است . ایشان حتی از لغات زبان مخفی نیز استفاده کرده مثل : غول یک چشم ( صفحه 86). بعداز طیاری عده یی شاعر هم بوده و هستند که کلمات غیر گیلکی را در اشعارشان به کار می برند . یکی از آنها شیون فومنی است و به خوبی از عهده ی این کار بر آمده و به عنوان نمونه : موشت به پیشانی و دس به سفره یه / شکم گوشنه جه / ایمان چی کونه ؟ یعنی – پیشانی (پهلوی)، سفره (عربی)، شکم ( پهلوی ) ، و ایمان نیز ما خوذ از عربی است . و افراشته هم همین کار را می کرد. او نیز کلمات غیر گیلکی را در اشعار خود به کار می گرفت .
8- ولی کلمات گیلکی فراموش شده و منسوخ نود سال پیش دیگر ، ضرورتی ندارد که به کار گرفته شود. مثلا ، کاتیج، شربه و لاک و... چنانکه میر زا زین العابدین گیلانی شاعر که در حدود سال 1300 قمری می زیسته در شعر فارسی که شرح حال خود و بی نوایی خود را در آن شرح داده در بعض ابیات آن از وا ژ ه گان گیلکی – قدیمی که امروزه اغلب آنها متروک شده استفاده کرده مانند : شعر ، پاتیل و کماجدان و با آن کاتیج / و ان چمچه چوبی کاب گردان من است / لاک و تبجه زلبله و تا کرکه / تا شربه شکسته که گلدان من است و... اینها را که می نویسم تا اندازه ی دلبستگی من با زبان گیلکی که عمری با آن زیسته ام و می زیم دانسته گردد. و آخرین نکته در این نوشته صحبت از واژه نامه های زبان گیلکی است.از فرهنگ گیلکی دکتر منوچهر ستوده گرفته تا فرهنگ گیل و دیلم استاد محمود پاینده، همچنین کتاب گویش گیلکی استاد احمد مرعشی که اکنون تعدادی لغات قدیمی و اصیل این کتاب ها نا باورانه کوچ کرده و تعدادی هم ناشناخته و تیره اند که امروزه در گیلان اصلا رایج نیست . اما کتاب دیگری نیز در حوزه زبان گیلکی نشر یافته به نام فرهنگ واژ ه های گیلکی تالیف محقق ارجمند استاد جعفر بخش زاد محمودی ضیابری که حاصل تلاش های فردی چندین ساله مولف می باشد. ونیز کتاب دستور زبان گیلکی ( صرف و نحو وآیین نگارش ) ایشان که نتیجه بیش از 20 سال رنج و کوشش مولف است . هر چند در کتاب اول یعنی فر هنگ واژه های گیلکی با محوریت گویش های مرکزی و غرب گیلان تعدادی کلمات به طور کلی منسوخ شده ، ولی این نکته شایان ذکر است که نویسنده تغدادی لغات غیر گیلکی مانند روسی ، ترکی ، فرانسوی و عربی خصوصا فارسی را کنار کلمات گیلکی به کار برده که به باور راقم این سطور بر ارزش کار و غنای این کتاب در عصر جدید می افزاید
یک سکه درزبان گیلکی
1- چیزی باز نمی گوید / در آواز خویش / چه زود خواهد مرد زنجره / ... زنجره یا سیر سیرک نشان می دهد که همیشه نخواهد ماند. اگر چه زنجره به آواز نخوانده ی خویش می اندیشد و هرگز به خواندن آن توفیق نمی یابد. شاید از این روست که آواز نخوانده ی او مرگ اوست . مرگ سایه نامریی بی شکلی که همواره به دنبال پدیده هاست از انسان گرفته تا زبان و گویشها و لهجه ها . اگر مرگ نقطه ی پایان افلاطونی(= نوعی سر گرمی و بخت آزمایی کودکانه ) یا عروسنگ بازی (= نوعی بازی کودکانه با پنج عدد سنگ ) بود . اما پایان نفس بازی کودکانه نیست. صد سال پیش در باغ ها و کشتزار هامان ، هزاران هزار زنجره در اعماق سیاهی ها آواز می خواندند. اکنون از آنها خبری نیست . اما زنجرگان جوان تری در روز گار روی درختان گند لاش (= پلت) و سغ دار(= درخت آزاد) می خوانند با آوازی بلند تر و سخت تر . به تعبیر دیگر پنجا ه یا صد سال پیش تعدادی کلمات گیلکی در کنار مردم و با مردم زندگی می کردند و یک لحظه از هم جدا نبودن ، مثل رزینی گالش (= پاپوشی که با تیوپ اتو موبیل و چسب ساخته میشد ) یا دار وینچی (= سقز ) که امروزه انواع کفش و آدامس داخلی و خارجی جای آن دو را گرفته ، ولی زندگی همچنان در بیرون و درون واژ گان ادامه خواهد داشت . جریان مدام زادن و مردن و مردن و زادن و چنین است که زبان نیز چون آدمیزادان مرگ و تولد دارد .
2- الفاظ و کلماتی که زنده اند ، به زبان مردم کوچه و بازار راه پیدا می کنند و جزیی از برنامه و زندگی مردم می شوند، فرقی نمی کند که واژ ه را از روس فراگرفته باشیم یا فرانسه یا بریتانیا و غیره مثلا گیلک زبانان واژه ابه(= پدر ) را از روسیه ، زنجفیل (= ریشه گیاهی است که در هندوستان و پاکستان می روید ) از زنجبیل پهلوی و قاتوق (= خورشت/خورش ) را از ترکی قرض گرفته اند ، آن طوری که فارس ها ، آدرس را از فرانسه و ملت را از ترکان عثمانی . همین طور کلمه چاپ (= فن نقش کردن نوشته ها ) ما خوذ از هندی ، فوروارد از انگلیسی و کلمات چریک ، آقا و تومان از مغولها به عاریت گرفته شده که این گونه وام گرفتن ها می تواند یکی از راههای افزایش واژگان نیز باشد که البه برای تقویت و توانمندی زبان فارسی مخصوصا زبان گیلکی لازم و ضروری است . دیگر ضرورتی ندارد که واژه زاران مرده و متروک را دوباره احیا کنیم . مثلا کلمه ی پیتر پورد(= راه دور )، یا سوسکا (= سنجاق مو ) و یا سیستوپ (= آژیر) روسی در سرزمین گیل و دیلم ، مدت زمانی است که مرده اند ، چه گونه می توان آنها را دوباره زنده کرد ! آیا واژه ی گیلکی فتارستن (= از هم پاشیدن ) و یا مسکیتی (= آدامس ) دوباره زنده خواهند شد ؟ از جمله ی رفتگان این راه دراز / باز آمده یی کو ؟ که به ما گوید باز !
3- پس نباید کلمات گذشتگان گیلکان را در زبان امروز گیلکی معیار و ملاک دانست . چرا که به حکم تحول و تطور زبان و زمان، واژگانی که فراموش شده اند، دوباره به زبان مردم باز نخواهند گشت . یعنی ، مسکه چو چو (= پستانک) یا مزقان(= موزیک ) و... واژه هایی بسیار دیگر از این دست .که در برخی واژه نامه های گیلکی وارد شده ، دیگر در میان مردم قابل تکلم نیست . به گمان من، اکثر کلمات گیلکی برخی قدیمی و متروک ، تعدادی رو به مرگ( یا میان مرگ و حیات) و تعدادی هم هنوز زنده اند و نفس می کشند ، مثل هزاران هزار لغت دیگر . مثلا واژه ی اسبله(= گربه ماهی) یک کلمه ی فارسی است . ولی اسپلی، اسپله و سبله گیلکی است . این ماهی بزرگ دریایی بی فلس پر چرب – که در اطراف دهانش شاخکهایی شبیه به سبیل دارد هنوز که هنوز است در بحر خزر یا تا لاب (آبکنار / انزلی ) دیده می شود. اگر چه مانند قمبل/ غمبل (= مرغ غواص یا ماهیخوار) بی رحم و قسی القلب است و بچه ماهی ها را می خورد. این دریا زی بد ترکیب و خوشمزه برای این که در تور صیادان نیفتد ، زمستان غیب اش می زند و در بهار اول فروردین ، نخستین روز سال، دوباره سرو کله اش پیدا شده باز به خیانت و جنایت دامن می زند . پس هم واژه ی اسپله ی گیلکی و هم خود جانور فعلا در قید حیا ت اند . مانند : شال/ کاشال (= شغال). ولی کلمه ی شپتکه / ایشپتیکا (= گربه ی وحشی ) خود کلمه هنوز در میان گیلانیان رایج است با گویشهای مختلف . اما شاید این حیوان مانند پرزه(= آهو در گیلان و شوکا در مازندران) در جنگلها دیده نشود.. چیزی شبیه کلمه ی زنگل(= گراز و خوک وحشی ) که تنها زنگل از یادها رفته است . همین طور یک سری کلمات حالت بده بستان دارند. یا برای خودشان به دنبال جانشین می گردند . مثل شاپوری(= لباس رسمی دانش آموزان دوران رضا شاه ) ، فر قون یا فرقان جای داشکای روسی و برانکار جای زنبه ی گیلکی .
4- نکته ی دیگر این که ، امروزه حتی نام های دختران و پسران پراز واژگان غیر گیلکی است . یعنی- فارسی، عربی ، فرانسوی ، ترکی ، روسی، انگلیسی، پهلوی ، هندی و غیره . مثل دامون (= عبری) ، دا وود(= پهلوی)، نیلوفر (= هندی)، گلی (= فارسی)، نا تاشا(= روسی )، نرگس (= فارسی/ یونانی )، نر جس(= عربی) ، آلما (= ترکی )، آناهیتا (= اوستایی)، و ملیکا(= لاتین ) نام مادر امام زمان و دختر قیصر روم که در جنگ با مسلمین اسیر شد و به همسری امام حسن عسکری درآمد و گذشته از آن ، کلمات شار بانو (= شهربانو) ، زلخو (= زلیخا)، مشته میدی (= مشهدی مهدی ) و کبلا سیروز و در زبان گیلکی به ترتیب فارسی، عربی، عربی و فرانسوی ( که سیروس نام کورش ) است. البه اسامی گیلکی برای دختران و پسران هم رایج است ، مثل ویشکا( نام روستایی از توابع رشت) یا ژیلا( جیلا) که گفته اند نام رودی بوده و یا پلیم که به معنی شوند (= آقطی) است که البه هیچ عاقلی نام فرزند خود را پلیم نمی گذارد . چرا که ممکن است ماجرای " رونار" پیش بیاید. گویند ، کسی نام فرزند اش را رونار گذاشت بعدها کودک در مدرسه فهمید که رونار در فرانسه به معنی روباه یا راسو است که این خود باعث رنجش کودک شد و مدرسه را ترک کرد. به هر حال ، از کلمات کارتر(= گاریچی)، معاویه (= شغال ماده )، فهد (= یوز پلنگ )، سگوندی و کلب بن کلب(= سگ پسر سگ) که بگذریم . تعدادی لغات بیگانه در فارسی و گیلکی دیده می شود . از میان زبانهای اروپایی بیش از همه لغات فرانسوی وارد زبانهای ایران شده که امروزه ترک ، کرد و گیلک آن را تکلم می کنند. مانند : پارتی، بیلیارد، پلاژ، تراژدی(= نمایش غم انگیز )، بیو گرافی، ویزیت(= باز دید ) ویلا ، بولوار، پاراف (= امضای مختصر )، بانک، مرسی ، نمره ، مد ، دمو کراسی، پلیس ، تلفن، تاکسی، تریبون، بیلیون (= هزار میلیون ، میلیارد)، فکل و غیره .
5-واما درباره ی مرگ زبان و علی الخصوص کوچ واژگان گیلکی هم باز سخنی باید گفت . از زمان مشروطیت ( صدو هفت سال پیش ) تاکنون هزاران واژه ای گیلکی یا فراموش شده اند یا یک جوری ریق رحمت را سر کشیده اند . از آن جمله اند : فونقراف(= گراما فون)، کلاو(= قور باغه)، رکج (= کوزه گر )، جیم رو(= سرخ رو )، میالسک(= زرشک وحشی )، فیریشکاه(= از انواع کلاه )، شولا (= حقه)، دانسقو (= تفنگ)، کرس(= لال)، گول فنگول(= زرق و برق)، فار سونکا (= دستکاه خشک کن کار خانه شالی )، فغ (= مکر ، حیله )، خراستن (= ترسیدن )، جوم جوم (= وسوسه) و مانته (= خل – ابله ) که امروزه در روزگار ما به جای مانته یا شانته حتی شامیسکیتی، تعدادی لغات زبان مخفی جای آنها را گرفته اند از قبیل : گول، قاق ، هوار تا، شیویل، شتره، گاگول، گوشتکوب ، شامبوسکولی و شافتولی که هر نه تا لغت ،
معنی بلاهت می دهد . ناگفته نگذارم که در یک آمار گیر ی نمونه ای از گیلانی های ساکن رشت با میزان تحصیلات ( دیپلم تا دکترا ) که استاد فر هیخته، شاعر و پژوهشگر گیلانی آقای عباس گلستانی انجام داده معلوم می شود که در برابر این سوال که از شانزده واژه ی گیلکی چقدر آشنایی دارند ، حتی یک نفر از میان پرسش شوندگان که در بین آنها، شاعر ، نویسنده و پژوهشگر گیلک نیز حضور داشتند که با تمام 16 کلمه آشنایی داشته باشند ، پیدا نشد و در واقع جواب صفر بوده است و اما واژگان مورد پرسش : گودر ( گوساله ی نر )، برازه (جهش)، تو قایی( عشق و عاشقی )، جاکو( وسیله یی برای کوبیدن خوشه ی برنج و جدا کردن شلتوک از خوشه ) ، سومبور( زالو) ، چوله ( شاخه / ساقه ) ، بابو( ابریشم )، بالکه( زنبیل)، اوشوم ( بلدرچین )، ایشکله ( بستن شاخ گاو به دستش ) ، بو لو ( کج بیل)، تامه زه (آرام شده) دچم ( مفصل / پاشنه پا)، سو کی ( عمودی )، فا کون ( انبار )، لشه ( گوساله ی ماده ) و بنگرید به ماهنامه ی گیله وا / شماره 108)
6- به این ترتیب ، مرگ و میر در همه ی زبانها حتمی و قطعی است. از تمام شدن زنده گی و از مرگ واژگان کاریش نمی شود کرد. مگر در فکر شعر یا نثر گیلکی توام با فارسی یعنی دو خواهر توامان چیزی نظیر عشق و مرگ که از دیر باز ، دو خواهر توامان خوانده اند، باشیم. و گر نه گیلکی مطلقا منسوخ خواهد شد که البه در سطور آینده این نوشته نمو نه یی از شعر گیلکی توام با فارسی خواهد آمد. ولی رو ی هم رفته مرگ چیز کثیفی است. نگارنده تنها می تواند مدت زمانی به یاد واژگان از دست رفته باشد ، یا دست کم فاتحه یی برایشان بخواند. مثلا تعدای از لغات روسی در گیلان منسوخ شده نظیر : تامات (= رب گوجه فرنگی)، سولتکا (= ماهی)، با جانیک(= آتش نشانی) و تعدادی نیز در میان گیلک زبانان رایج و جاری است و زیانی هم بر نمی تابند ، مانند : پاما دار / پامادور (= گوجه فرنگی) ، کر توب (= سیب زمینی )، و لوتکا(= قایق ) و همچنین تعدادی هم از کلمات روسی بین همه مشترک است که هنوز مردم تکلم می کنند . مثل : اسکناس ، استکان ، سماور ، ترمز و پیراشکی و غیره که حذف آنها غیر ممکن است . یعنی نه کلمه ی فوتبال انگلیسی را می توان از بازکردن محروم کرد ، نه آقا و خانم ترکی و مغولی ونه حتی بلدر چین، مشتلق ، اتاق، پاتیل ، و آلاچیق ترکی را و همین طور ، حج ، جمعه ، آیت، شیطان، کعبه و قرآن ( عربی و دینی ) را . گفتنی است که تعدادی از لغات فارسی به گفته ی اتقان سیوطی وارد قرآن کتاب مسلمانان شده به عنوان نمونه : جهنم ، زنجبیل ، یاقوت ، ابریق ، مجوس، دینار، کافور ، کنز و غیره. بنابر این قصد من از طرح این گونه مطالب رسیدن به این نکته است که برای بقا و ماندگاری زبان گیلکی باید از واژگان غیر گیلکی مخصوصا فارسی استقبا ل کرد . چون تا دنیا بر پاست زبان فارسی خواننده دارد. علاوه بر آن گیلکان نیز با نیلوفر هندی یا دمکراسی فرانسوی و یا اسکناس روسی مشکلی ندارند. چرا که یک فرد گیلانی هم فارسی صحبت می کند و هم با زبانهای بیگانه آشنایی دارد . مثلا ، بوشو سیمیچکه فاگیر( بهین ) بیشیم دریا قرماق زنی . در این جمله، قارماق / قرماق (= ترکی ) ، دریا(= فارسی )، سیمیچکه یا تخم آفتابگردان (= روسی ) و بقیه کلمات گیلکی اند .
7- و اما می بینیم که امروزه در کارهای بعضی شاعران گیلکی سرای ما کلمات فارسی و گیلکی و حتی واژگان بیگانه در کنار هم دیده می شوند و این جای خشنودی و یک جور تحرک و بالندگی جدید است که زبان گیلکی در میان کلمات فارسی چون گلی در گلستان خود را نشان می دهد. امیدی که بر ریشه های یک نومید ی می روید. بدین جهت است که گروهی از شعرای گیلکی سرا ، گمان می برند که در جهان مدرنیته و پست مدرن و برای حفظ و نگهداری زبان گیلکی و از این که کلمات گیلکی به زبان مردم کوچه و بازار راه پیدا کنند و جزیی از معیار و مناط شوند، لازم و ضروری است که زبانهای گیلکی و فارسی دوش به دوش در کنار هم دیده شوند. می توان مثال هایی زد : شعر گلدسته از کتاب : ای موشته سرخ آلوچه ( مجموعه شعر گیلکی / محمود طیاری) شاعر و نویسنده گیلانی، کاملا شناخته و روشن است: اگر مرغی بیدی پر بسته / من بوم/ به روی شاخه ی بشکسته / من بوم / اگر آواز غربت بیشتاوستی / جه کوی و بر زن و گلدسته / من بوم ... که به جز کلمات گیلکی بیدی ، بوم و بیشتاوستی بقیه ی کلمات غیر گیلکی اند . ا ین نمایش نامه نویس گیلانی ، حتی – واژه های فرانسوی ، عربی ، پهلوی و ترکی نیز در اشعار گیلکی خود به کار برده نظیر : فر ، فرانسوی ( صفحه 31)، روضه ی باغ رضوان ( صفحه 87 ) که روضه و رضوان عربی و باغ پهلوی است . یا : خانم آسیستان کویا ؟( صفحه 87) خانم ، ترکی و آسیستان فرانسوی است . ایشان حتی از لغات زبان مخفی نیز استفاده کرده مثل : غول یک چشم ( صفحه 86). بعداز طیاری عده یی شاعر هم بوده و هستند که کلمات غیر گیلکی را در اشعارشان به کار می برند . یکی از آنها شیون فومنی است و به خوبی از عهده ی این کار بر آمده و به عنوان نمونه : موشت به پیشانی و دس به سفره یه / شکم گوشنه جه / ایمان چی کونه ؟ یعنی – پیشانی (پهلوی)، سفره (عربی)، شکم ( پهلوی ) ، و ایمان نیز ما خوذ از عربی است . و افراشته هم همین کار را می کرد. او نیز کلمات غیر گیلکی را در اشعار خود به کار می گرفت .
8- ولی کلمات گیلکی فراموش شده و منسوخ نود سال پیش دیگر ، ضرورتی ندارد که به کار گرفته شود. مثلا ، کاتیج، شربه و لاک و... چنانکه میر زا زین العابدین گیلانی شاعر که در حدود سال 1300 قمری می زیسته در شعر فارسی که شرح حال خود و بی نوایی خود را در آن شرح داده در بعض ابیات آن از وا ژ ه گان گیلکی – قدیمی که امروزه اغلب آنها متروک شده استفاده کرده مانند : شعر ، پاتیل و کماجدان و با آن کاتیج / و ان چمچه چوبی کاب گردان من است / لاک و تبجه زلبله و تا کرکه / تا شربه شکسته که گلدان من است و... اینها را که می نویسم تا اندازه ی دلبستگی من با زبان گیلکی که عمری با آن زیسته ام و می زیم دانسته گردد. و آخرین نکته در این نوشته صحبت از واژه نامه های زبان گیلکی است.از فرهنگ گیلکی دکتر منوچهر ستوده گرفته تا فرهنگ گیل و دیلم استاد محمود پاینده، همچنین کتاب گویش گیلکی استاد احمد مرعشی که اکنون تعدادی لغات قدیمی و اصیل این کتاب ها نا باورانه کوچ کرده و تعدادی هم ناشناخته و تیره اند که امروزه در گیلان اصلا رایج نیست . اما کتاب دیگری نیز در حوزه زبان گیلکی نشر یافته به نام فرهنگ واژ ه های گیلکی تالیف محقق ارجمند استاد جعفر بخش زاد محمودی ضیابری که حاصل تلاش های فردی چندین ساله مولف می باشد. ونیز کتاب دستور زبان گیلکی ( صرف و نحو وآیین نگارش ) ایشان که نتیجه بیش از 20 سال رنج و کوشش مولف است . هر چند در کتاب اول یعنی فر هنگ واژه های گیلکی با محوریت گویش های مرکزی و غرب گیلان تعدادی کلمات به طور کلی منسوخ شده ، ولی این نکته شایان ذکر است که نویسنده تغدادی لغات غیر گیلکی مانند روسی ، ترکی ، فرانسوی و عربی خصوصا فارسی را کنار کلمات گیلکی به کار برده که به باور راقم این سطور بر ارزش کار و غنای این کتاب در عصر جدید می افزاید