خوب متنوکه میبینی حالاخودمم یه چندتاچیزبرات میگم همشم کاره خودموباهمکاری دوستانم:
۱-فرارازمدرسه
کلاس دوم که بودم یادمه بهمون گفتن سرویسیابیان تویه حیاط صف ببندن ماهم گفتیم بریم توحیاط بهترازاینه که این معلموتحمل کنیم.
رفتیم توحیاط پشت بوفه ی مدرسمون قایم شدیم فک کنم ۵تادختربودیم یه دفعه ای دیدیم ناظم مون قاطی کرده داره پشت بلندگومیگه خانوم مگه من باشمانیستم میگم بیاتوصف وایسامن بیام پایین
هممون ترسیدیم گفتیم چیکارکنیم چیکارنکنیم بقل بوفه مون یه ۶تاپله بودازاونارفتیم بالاازدیواربقل بوفه مونم باهربدبختی بودبالارفتیم رفتیم رسیدم دم خونه ی سرایدارمدرسه مون دخترش برگشت گفت شمااینجاچیکارمیکنین ماهم خودمون وزدیم به اون راه گفتیم نمیدونیم کجاصف میبندن بعداونم گفت ازتویه این راهروهه برین پله هاروبرین پایین میرسین به حیاط همه مون رفتیم
دیدیم یکیمون نیست گفتیم ولش کن تویه این گیری ویری کی حوصله داره. دویدیم بریم سمت کلاسامعاونه جلومنوگرفت گفت کجابودین اون طرف حیاط چیکارمیکردین ?منم دسپاچه شدم گفتم رفتیم ازمامانم برامعلم مون هدیه بگیریم اونم خرشدباورکرد
رسیدم سرکلاس دیدم بچه هادارن بهم میخندن نگاه کردم دیدم پشت مانتوم قشنگ اندازه دوتاکف دست پاره شده حالااون ورمعلمه برگشت گفت کجابودین گفتم فک کردیم جزوسرویسیاایم ولی نبودیم اوناهم خرشدن کسی چیزی نفهمیدتازه نمره انضباطمم شد۲۰
-----------------------------------------------------------------------------
۲-پایین کشیدن شلواردختره معلمه
یه روزتوراه روهمه مون جوگرفتمون گفتیم بیاید یه بازی کنیم بعدشلوارهموکشیدم
اون موقع پنجم بودم
بعدش کلاس بقلیمونم یه معلمه بودش که دخترش توکلاس مابود
.صف بچه هاداشت میرفت ماهم وسط راهروافتاده بودیم منم نشسته بودم برگشتم دیدم یه دختره قدبلندداره ازبفلم ردمیشه گفتم این ساریناهه شلوارشوکشیدم پایین تادختره برگشت بهم نگاه کرددیدم إإإإاین که ارمیتاای وای حالاچیکارکنم چیکارنکنم دختره مثل توپ بهم پرید
منم گفتم تروخداببخشیدمیخواستم بلندشم حواسم نبوددستم خوردبه شلوارتوبه خداتقصیرمن نبودازپشت هلم دادن من اصلایه همچین کاری نمیکنم واین حرفااخرشم خودش دیگه هیچی نگفت راحت شدم کم مونده بودیه هفته اخراج شم
------------------------------------------------------------------------------------------
۳-معلم پرورشی
یه مرده بودمیومدبرامون ریتم میساخت که مثلااین اهنگایه ملی روتمرین کنیم
بعدش موهاش یه حالتی داشت یه جورایی مثل چتری هروقت این میومدسرصف به مادرس بده یه ساعت باموهاش ورمیرفت
یه معلم پرورشی ام داشتیم ازاون معلمایه انتن چی بگم بودش
بعدش اومدن به من گفتن بیابریم نمایش اجراکنیم منم گفتم باشه رفتیم نقش اصلی رومن برداشتم این خانوم پرورشیمونم بااین اقاهه بهمون درس میدادکه چیکارکنیم چیکارنکنیم
بعدش هی ازمن ایرادمیگرفتش وازاین جورچیزااخرش عصبانی شدم وقتی که این دوتارفتن بیرون گفتم این خانومه هم ماروکشته بااون شهراواخواهرش بعددیدم بچه هادارن بهم بدبدنیگامیکنن برگشتم پشتمودیدم دیدم این مرده پشتم واستاده
گفت باکی بودی توگفتم چی من باشما نبودم یه خانومه هست توتلویزیون نقش بازی میکنه بعداین مرده هم گفت واقعاکدوم کنال بعدش منم گفتم هان نمیدونم اصلایادم نمیادبعدگفت جلسه ی بعدی باهات کاردارم دیگه من باشه.
جلسه ی بعدیم اصلانمیدونست من کیم
--------------------------------------------------------
شماهم خرابکاریاتونوبگیدسپاسم یادتون نره
۱-فرارازمدرسه
کلاس دوم که بودم یادمه بهمون گفتن سرویسیابیان تویه حیاط صف ببندن ماهم گفتیم بریم توحیاط بهترازاینه که این معلموتحمل کنیم.
رفتیم توحیاط پشت بوفه ی مدرسمون قایم شدیم فک کنم ۵تادختربودیم یه دفعه ای دیدیم ناظم مون قاطی کرده داره پشت بلندگومیگه خانوم مگه من باشمانیستم میگم بیاتوصف وایسامن بیام پایین
هممون ترسیدیم گفتیم چیکارکنیم چیکارنکنیم بقل بوفه مون یه ۶تاپله بودازاونارفتیم بالاازدیواربقل بوفه مونم باهربدبختی بودبالارفتیم رفتیم رسیدم دم خونه ی سرایدارمدرسه مون دخترش برگشت گفت شمااینجاچیکارمیکنین ماهم خودمون وزدیم به اون راه گفتیم نمیدونیم کجاصف میبندن بعداونم گفت ازتویه این راهروهه برین پله هاروبرین پایین میرسین به حیاط همه مون رفتیم
دیدیم یکیمون نیست گفتیم ولش کن تویه این گیری ویری کی حوصله داره. دویدیم بریم سمت کلاسامعاونه جلومنوگرفت گفت کجابودین اون طرف حیاط چیکارمیکردین ?منم دسپاچه شدم گفتم رفتیم ازمامانم برامعلم مون هدیه بگیریم اونم خرشدباورکرد
رسیدم سرکلاس دیدم بچه هادارن بهم میخندن نگاه کردم دیدم پشت مانتوم قشنگ اندازه دوتاکف دست پاره شده حالااون ورمعلمه برگشت گفت کجابودین گفتم فک کردیم جزوسرویسیاایم ولی نبودیم اوناهم خرشدن کسی چیزی نفهمیدتازه نمره انضباطمم شد۲۰
-----------------------------------------------------------------------------
۲-پایین کشیدن شلواردختره معلمه
یه روزتوراه روهمه مون جوگرفتمون گفتیم بیاید یه بازی کنیم بعدشلوارهموکشیدم
اون موقع پنجم بودم
بعدش کلاس بقلیمونم یه معلمه بودش که دخترش توکلاس مابود
.صف بچه هاداشت میرفت ماهم وسط راهروافتاده بودیم منم نشسته بودم برگشتم دیدم یه دختره قدبلندداره ازبفلم ردمیشه گفتم این ساریناهه شلوارشوکشیدم پایین تادختره برگشت بهم نگاه کرددیدم إإإإاین که ارمیتاای وای حالاچیکارکنم چیکارنکنم دختره مثل توپ بهم پرید
منم گفتم تروخداببخشیدمیخواستم بلندشم حواسم نبوددستم خوردبه شلوارتوبه خداتقصیرمن نبودازپشت هلم دادن من اصلایه همچین کاری نمیکنم واین حرفااخرشم خودش دیگه هیچی نگفت راحت شدم کم مونده بودیه هفته اخراج شم
------------------------------------------------------------------------------------------
۳-معلم پرورشی
یه مرده بودمیومدبرامون ریتم میساخت که مثلااین اهنگایه ملی روتمرین کنیم
بعدش موهاش یه حالتی داشت یه جورایی مثل چتری هروقت این میومدسرصف به مادرس بده یه ساعت باموهاش ورمیرفت
یه معلم پرورشی ام داشتیم ازاون معلمایه انتن چی بگم بودش
بعدش اومدن به من گفتن بیابریم نمایش اجراکنیم منم گفتم باشه رفتیم نقش اصلی رومن برداشتم این خانوم پرورشیمونم بااین اقاهه بهمون درس میدادکه چیکارکنیم چیکارنکنیم
بعدش هی ازمن ایرادمیگرفتش وازاین جورچیزااخرش عصبانی شدم وقتی که این دوتارفتن بیرون گفتم این خانومه هم ماروکشته بااون شهراواخواهرش بعددیدم بچه هادارن بهم بدبدنیگامیکنن برگشتم پشتمودیدم دیدم این مرده پشتم واستاده
گفت باکی بودی توگفتم چی من باشما نبودم یه خانومه هست توتلویزیون نقش بازی میکنه بعداین مرده هم گفت واقعاکدوم کنال بعدش منم گفتم هان نمیدونم اصلایادم نمیادبعدگفت جلسه ی بعدی باهات کاردارم دیگه من باشه.
جلسه ی بعدیم اصلانمیدونست من کیم
--------------------------------------------------------
شماهم خرابکاریاتونوبگیدسپاسم یادتون نره