30-10-2013، 20:44
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-10-2013، 20:46، توسط mT_pOoM_taaK.)
لرد ولدمورت (زادهٔ ۳۱ دسامبر ۱۹۲۶) شخصیت منفی سری داستانهای هری پاتر است. در سری کتاب های هری پاتر، او جادوگری است که هدفش کنترل جهان و دستیابی به جاودانگی از طریق جادوی سیاه و سلطهٔ جادوگران بر افراد غیر جادوگر (مشنگ ها)و از بین بردن مشنگ زادههایی که قدرت جادویی دارند است. دنیای جادویی چنان از او وحشت دارند که نام او دچار تابو شده و به جای به زبان آوردن نام او، او را "اسمش را نبر" میخوانند. "لرد سیاه" لقبی است که "مرگخواران" (یارانش) به او داده اند. ولدمورت در زبان فرانسه به معنای "پرواز مرگ" است.
..نام پدرش یعنی تام ماروولو ریدل بر او گذاشته شد. پدرش تام ریدل پدر و مادرش مروپ گانت بود. او از طریق مادرش، آخرین بازمانده ی سالازار اسلایترین بود.
ریدلِ پدر او و مادرش را ترک کرد. مادرش اندکی پس از زایمان مرد و به همین دلیل او در یک پرورشگاه بزرگ شد. آلبوس دامبلدور(مدیر مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز) او را به هاگوارتز دعوت کرد. او در هاگوارتز،در بین طرفدارانش، شروع به استفاده از نام "لرد ولدمورت" کرد و بعدها نام اصلی خود را به دست فراموشی سپرد و نام مستعارش را رسماً مورد استفاده قرار داد. خیلی از افراد این گروه بعداً مرگخوار شدند (مانند رودولفوس لسترنج و لوسیوس مالفوی). او در سال ششم حفرهٔ اسرار را گشود و میرتل که یک مشنگ زاده بود را کشت. در آن زمان،بر خلاف بقیه ی اساتید هاگوارتز که شیفتهٔ ریدل بودند، فقط پروفسور دامبلدور به او مشکوک شده بود. ریدل نیز به همین دلیل نتوانست حفره را بار دیگر بگشاید و به جای آن، طرز ساخت جانپیچ را [که از پروفسور اسلاگهورن فرا گرفته بود]، همراه با قسمتی از روح خود درون یک دفترچه خاطرات پنهان کرد تا شاید بعدا بتواند از این راه دانش آموز دیگری را وادار به باز کردن حفره کند و کار ناتمام جد بزرگش،سالازار اسلایترین، را در از بین بردن مشنگ زاده ها به پایان برساند.
از بین رفتن قدرت....او دوستان دوران تحصیلش را دوباره جمع کرد و به آنها لقب مرگ خوار داد و خود نیز نام لرد ولدمورت را انتخاب کرد. او به مرگخوارانش اجازه میداد با خیال راحت جادوگران و غیر جادوگر ها(مشنگ ها) را بکشند و از جادو های ممنوعه استفاده کنند. ظاهراً کسی نمیتوانست جلوی او را بگیرد، اما یک پیشگویی همه چیز را تغییر داد. او برای جلوگیری از تحقق یافتن آن پیشگویی در مورد کشته شدنش توسط هری پاتر، پسری که به تازگی به دنیا آمده بود، اقدام به کشتن او کرد ولی به دلیل جادوی عشقی که مادرش در هری نهاده بود هری از بین نرفت و جادوی کشنده ولدمورت به سمت خودش برگشت و او ناپدید شد. این جریانات باعث شد هری پاتر "پسری که زنده ماند" لقب بگیرد. پس از ناپدید شدن لرد سیاه، مرگ خوارانی که شناخته شده بودند زندانی شدند و مرگخوارانی که ناشناس بودند به زندگی عادی خود ادامه دادند. بعد از این واقعه همه جامعه جادوگری بجز تعداد انگشت شماری از مرگ خواران فکر میکردند که ولدمورت برای همیشه مرده است ولی او به دلیل این که روح خود را به قطعات زیادی تقسیم کرده بود، به طور کامل از بین نرفته بود. او برای زنده ماندن در بدن مارها شریک میشد.
بازگشت ولدمورت....سیزده سال پس از آن که جسمش نابود شد، او در قبرستانی متروکه که پدرش در آن جا دفن شده بود به زندگی بازگشت.او این کار را با کمک یکی از خادمانش به اسم دم باریک (پیتر پتی گرو) که قبلا یکی از دوستان خانوادگی پاتر ها بود و باعث مرگ پدر و مادر هری شده بود، انجام داد. او از گوشت دم باریک، خون هری پاتر و استخوانهای پدرش برای این کار استفاده کرد. سپس تمام مرگ خوارها را احضار کرد و با هری در مقابل آنها به دوئل پرداخت و طبق یک رویداد نادر که بین چوب دستی های آن ها اتفاق افتاد(چوب دستی هایی مشابه)، روح افرادی که ولدمورت آنها را کشته بود، از چوب دستی او بیرون آمد و هری در شلوغی فرار کرد. او خود را با جنازهٔ سدریک دیگوری (یکی از دوستان پاتر که ولدمورت او را به قتل رسانده بود) به جام مسابقهّ سه جادوگر که رمز تاز بود، رسانده و به هاگواتز باز گشتند.
نابودی ....در آخرین کتاب از سری کتابهای هری پاتر (یعنی "هری پاتر و یادگاران مرگ") در جنگی که در هاگوارتز اتفاق افتاد و توسط طلسم خودش که توسط طلسم هری به سمتش باز می گزدد نابود میشود
..نام پدرش یعنی تام ماروولو ریدل بر او گذاشته شد. پدرش تام ریدل پدر و مادرش مروپ گانت بود. او از طریق مادرش، آخرین بازمانده ی سالازار اسلایترین بود.
ریدلِ پدر او و مادرش را ترک کرد. مادرش اندکی پس از زایمان مرد و به همین دلیل او در یک پرورشگاه بزرگ شد. آلبوس دامبلدور(مدیر مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز) او را به هاگوارتز دعوت کرد. او در هاگوارتز،در بین طرفدارانش، شروع به استفاده از نام "لرد ولدمورت" کرد و بعدها نام اصلی خود را به دست فراموشی سپرد و نام مستعارش را رسماً مورد استفاده قرار داد. خیلی از افراد این گروه بعداً مرگخوار شدند (مانند رودولفوس لسترنج و لوسیوس مالفوی). او در سال ششم حفرهٔ اسرار را گشود و میرتل که یک مشنگ زاده بود را کشت. در آن زمان،بر خلاف بقیه ی اساتید هاگوارتز که شیفتهٔ ریدل بودند، فقط پروفسور دامبلدور به او مشکوک شده بود. ریدل نیز به همین دلیل نتوانست حفره را بار دیگر بگشاید و به جای آن، طرز ساخت جانپیچ را [که از پروفسور اسلاگهورن فرا گرفته بود]، همراه با قسمتی از روح خود درون یک دفترچه خاطرات پنهان کرد تا شاید بعدا بتواند از این راه دانش آموز دیگری را وادار به باز کردن حفره کند و کار ناتمام جد بزرگش،سالازار اسلایترین، را در از بین بردن مشنگ زاده ها به پایان برساند.
از بین رفتن قدرت....او دوستان دوران تحصیلش را دوباره جمع کرد و به آنها لقب مرگ خوار داد و خود نیز نام لرد ولدمورت را انتخاب کرد. او به مرگخوارانش اجازه میداد با خیال راحت جادوگران و غیر جادوگر ها(مشنگ ها) را بکشند و از جادو های ممنوعه استفاده کنند. ظاهراً کسی نمیتوانست جلوی او را بگیرد، اما یک پیشگویی همه چیز را تغییر داد. او برای جلوگیری از تحقق یافتن آن پیشگویی در مورد کشته شدنش توسط هری پاتر، پسری که به تازگی به دنیا آمده بود، اقدام به کشتن او کرد ولی به دلیل جادوی عشقی که مادرش در هری نهاده بود هری از بین نرفت و جادوی کشنده ولدمورت به سمت خودش برگشت و او ناپدید شد. این جریانات باعث شد هری پاتر "پسری که زنده ماند" لقب بگیرد. پس از ناپدید شدن لرد سیاه، مرگ خوارانی که شناخته شده بودند زندانی شدند و مرگخوارانی که ناشناس بودند به زندگی عادی خود ادامه دادند. بعد از این واقعه همه جامعه جادوگری بجز تعداد انگشت شماری از مرگ خواران فکر میکردند که ولدمورت برای همیشه مرده است ولی او به دلیل این که روح خود را به قطعات زیادی تقسیم کرده بود، به طور کامل از بین نرفته بود. او برای زنده ماندن در بدن مارها شریک میشد.
بازگشت ولدمورت....سیزده سال پس از آن که جسمش نابود شد، او در قبرستانی متروکه که پدرش در آن جا دفن شده بود به زندگی بازگشت.او این کار را با کمک یکی از خادمانش به اسم دم باریک (پیتر پتی گرو) که قبلا یکی از دوستان خانوادگی پاتر ها بود و باعث مرگ پدر و مادر هری شده بود، انجام داد. او از گوشت دم باریک، خون هری پاتر و استخوانهای پدرش برای این کار استفاده کرد. سپس تمام مرگ خوارها را احضار کرد و با هری در مقابل آنها به دوئل پرداخت و طبق یک رویداد نادر که بین چوب دستی های آن ها اتفاق افتاد(چوب دستی هایی مشابه)، روح افرادی که ولدمورت آنها را کشته بود، از چوب دستی او بیرون آمد و هری در شلوغی فرار کرد. او خود را با جنازهٔ سدریک دیگوری (یکی از دوستان پاتر که ولدمورت او را به قتل رسانده بود) به جام مسابقهّ سه جادوگر که رمز تاز بود، رسانده و به هاگواتز باز گشتند.
نابودی ....در آخرین کتاب از سری کتابهای هری پاتر (یعنی "هری پاتر و یادگاران مرگ") در جنگی که در هاگوارتز اتفاق افتاد و توسط طلسم خودش که توسط طلسم هری به سمتش باز می گزدد نابود میشود