30-04-2012، 13:41
زندگی نامه سعدی شیرازی
شيخ مشرفالدين ابن مصلح بن عبدا... شيرازي موسوم به شيخ سعدي از بزرگترين شنموده است. تاريخ زندگي اين شاعر و سخنسراي بزرگ چندان معلوم نيست و اقوال متعددي در كتابهاي تاريخي ذكر شده است ولي ظاهرا در بين سالهاي 600 تا 610 ه. ق در شهر شيراز به دنيا آمده است.سعدي در خانوادهاي اهل علم و ادب چشم به جهان گشود(1) و از اوان كودكي تحت نظارت دقيق پدرش به آموختن علوم و معارف روزگار خويش پرداخت. محبت و ارشاد خردمندانه پدر در سالهاي كودكي مشوق اين كودك خردسالو سرشار از هوش و استعداد بود و وي در مدتي كوتاه به اطلاعات وافري در باب تاريخ و ادبيات ايران دست يافت. سعدي در 12 سالگي پدرش را از دست داد و با سرپرستي مادرش تحصيلات خود را ادامه داد. استاد در سال 621ه.ق رهسپار بغداد كه مركز علمي و ادبي بزرگ آن روز جهان اسلام بود گشت ودر مدرسه معروف نظاميه بغداد و ديگر محافل علمي آن شعر مشغول به تحصيل شد. اين دوران مواجه بود با هجوم وحشيانه مغولان به ايران و پايمال گشتن ايالات مختلف ايران در زير سم اسبهاي اين قوم وحشي و درنده خو. زادگاه سعدي اگرچه از تهاجمات مغولان مصون ماند ولي استان فارس گرفتار كشمكشهاي سختي بين احفاد خوارزمشاهيان و اتابكان شد و آرامش و امنيتي كه بر شيراز حاكم بود رخت بربست. سعدي كه در اين ايام به خوشه چيني از محضر دو تن از بزرگترين مشايخ بزرگ صوفيه آن روزگار ابوالفرج بن جوزي و شيخ شهاب الدين سهروردي مشغول بود همزمان با اين اوضاع و احوال دل از زادگاه زيباي خود بركشيد و به پيروي از روح بيآرام و بيقرار خود به شوق جهانگردي عازم سفري دور و دراز گشت كه بين سي تا چهل سال به طول كشيد. وي در طول اين سفرهاي طولاني ولايات و ايالاتيهمچون عراق، شام و حجاز را در نورديد و تا شمال آفريقا نيز پيش رفت و علاوه بر مشاهده شهرها و ملتهاي مخلتف، با مذاهب و فرق گوناگون آشنايي يافت و يا طبقات مردم مخلوط و ممزوج گشت. نقل شده است وي در طيسفرهاي خود حتي كاشمر و هند و تركستان را نيز در نورديد كه البته اكثر محققان فعلي سفر سعدي به اين سرزمينهاي دور دست را مردود دانسته و آن را حاصل تخيلات شاعرانه وي ميدانند. حكيم پس از اين مسافرت طولاني و در حالي كه از جواني خام و بيتجربه به پيري دنيا ديده و شيخي اخلاقگرا با كولهباري از تجارب معنوي و افكار ورزيده بدل گشته بود به شيراز بازگشت. اين زمان كه حدود سال 655 ه.ق بوده است مقارن بود با ايام حكومت اتابك ابوبكر بن سعدبن زنگي سلغري ((623 ـ 668 ه.ق) و اين حاكم انديشمند درسايه عدل و رأفت خود آرامش و امنيت كاملي را در ايالت فارس حكمفرما ساخته بود.(2) سعدي پس از ورود به شيراز مورد عنايت اتابك ابوبكر قرارگرفت و در شمار نزديكان وي درآمد. ولي نه به عنوان شاعري ممدوح و درباري بلكه به عنوان مشاوري فرزانه و دانشمندي جهان ديده و قطب صوفيان كه با شهامتي شگفت امير وساير بزرگان را به عدل و نيكوكاري ميخواند و با اندرزهاي خردمندانه خود سپري شدن روزگار و گذشتن جاه و جلال و تغيير احوال را به آنان گوشزد ميساخت.(3) حكيم پس از مرگ امير ابوبكر بن سعد به ارائه پندهاي حكيمانه خود به ساير امراء اتابكان فارس و دانشمنداني همچون خواجه شمسالدين محمد جويني صاحب ديوان وزير هلاكو و عطاملك جويني و سايرفضلا و دانشمندان عصر خويش پرداخت. وي اگرچه در برخي اشعار خود اين امرا و بزرگان رامدح و ستايش نيز نمود ولي هيچگاه شيوه شاعران درباري پيش از خود را پيروي ننمود و همواره راه اندرز و نصيحت را به جاي اغراق و مضمونسازي در مدح در نظر داشت. سعدي در اين دوران كه ميتوان آن را ايام گوشهنشيني وي دانست در شيراز شهر محبوبش اقامت گزيد و در حالي كه در سراسر عالم اسلامي آن روزگار شهره عام و خاص گشته بود به سرايش اشعار خويش و خلق شاهكارهايي همچون گلستان و بوستان پرداخت. بوستان اولين اثر بزرگ هنري او بود كه آن را درسال 655 به پايان رساند و اين منظومه تعليمي بزرگ را به اتابك مظفر الدين ابوبكر بن سعد زنگي هديه نمود.سعدي يك سال بعد گلستان را كه آميختهاي از نثر و نظم بود به پايان رساند و آن را به پسر ابوبكر به نام سعد بن ابوبكر بن سعد زنگي، كه سعدي تلخص خويش را از نام وي گرفته است، تقديم نمود. اواخر عمر سعدي در عزلت و گوشهنشيني سپري شد و وي در انزوايي چون اعتكاف صومعهنشينان خود را وقف مراقبه و شعر نمود; شيخ در اين روزها از تجارب فراواني كه در سفرهايش اندوخته بود مواعظي براي پادشاهان و رعايا و شاگردان و ستايندگان ميفرستاد و به نوبه خويش از خيرانديشي، هدايا و معاشي كه آنان براي او فراهمميكردند بهرهمند ميگشت. اين دوره از زندگي نسبتا دراز مدت اين شاعر بزرگ در بر گيرنده تصنيف بيشتر اشعارغنايي او اعم از غزليات و مدايح تعليمي در قالب قصيده بود كه در آن سران و بزرگان را پند ميداد و وقايع جاري راتفسير ميكرد. سخنسراي بزرگ ايران در سال 691 ه. ق در شيراز بدرود حيات گفت و در زاويه خود كه امروز آرامگاه سعدي يا سعديه خوانده ميشد دفن گرديد. شهرت شيخ اجل سعدي در دوره زندگي او مرزها را در نورديد و به دورترين مناطق نيز رسيد.او كه در جواني نيز به گفته خود شهره آفاق بود پس از سپري نمودن سفرهاي طولاني خويش و پيوستن به دربار اتابك ابوبكر و سرايش بوستان و گلستان به شهرت عظيمي دست يافت. مهارت غير قابل توصيف شيخ در آميختن تجربههاي تلخ و شيرين و باز نمودن زواياي روح ودل آدميان با بهرهگيري از ظريفترين عواطف عاشقانه و توصيف زيباييهاي طبيعت و لحظههاي شوق و هجران چنان شكوه و جلالي به او بخشيد كه حتي در دوره حياتش نيز آثارش سرمشق شاعران و نويسندگان قرار گرفت و سخنسرايان بعد از او بارها طبع خود را در بوجود آوردن آثاري همچون گلستان و بوستان آزمودند. سعدي در انواع قالبهاي شعري همچون قصيده و رباعي و غزل طبع آزمايي نمود و در هر يك از اقسامشعري شاهكارهاي بزرگي پديد آورد. شهرت عمده وي در سرايش قصيدههايي روشن و روان و ساده و بيتكلف است كه در اين قصايد بيشتر به نعت خداوند و پند و اندرز و حكم و مراثي و مدايح پرداخته است. همانگونه كه اشاره شد حكيم شيراز شاعري درباري نبود و اگرچه با تعداد زيادي از دربارها تماس داشت ولي هيچگاه از اعتقاد خود بهآزادي انديشه و قلم دست نكشيد و هرگز دست تكدي پيش كسي دراز ننمود. مدايح او محدود ميباشند و او روي هم رفته مايل بود قصايد خود را از مواعظ دلنشين و سخنان حكمتآموز خطاب به پادشاهان پرسازد. سعدي علاوه بر اينكه درجه مداحي قصيده را كاهش داد به آرايش غزل پرداخت و تحول يكصد ساله غزل را تا پيش از ظهور حافظ،به اوج خود رساند. وي غزل را كه بيشتر احساسات شاعر را تعبير مينمايد ترجيح داد و در غزليات پرشورش خود را به دست احساسات عشقي سپرد كه به راستي تجربه گرديده است. در غزلهاي سعدي دل با دماغ و حسن با خرد مبارزه نمود و عشق و ذوق و شور و شوق جاي قياس و نكتهپردازي و مضمونسازي را گرفت و از اين روي ميتوان گفت غزل از زمان سعدي در رديف اول اقسام شعر فارسي قرار گرفت. نثر شيرين و روان سعدي كه دقيقا برابر با نظم وشعر او بود از ديگر ويژگيهاي منحصر به فرد اين شاعر به شمار ميرود و وي از اين طريق بخصوص نثر مسجع و آهنگدار حسن انتخاب و حسن وزن و تناسب خود را وارد زبان فارسي نمود. هنر بزرگ سعدي در نثر مسجع آن بودكه بدون آنكه از شيوه پيشينيان همچون عطار نيشابوري و ابوالمعالي نصرا... منشي در استفاده از جملات مصنوع و پيچيده استفاده كند عباراتي شيرين و گوشنواز و دلفريب و در عين حال ساده و روان به كار برد كه شهرت او را دوچندان ساخت.(4) از ابتكارات زيباي سعدي در نثر، به كارگيري اشعار و شواهد مناسب در مواقع خاص است كه تأثيري جاودانه به سخن او بخشيده است و نمونه آن در گلستان جلوهگر است. از جمله اين شواهد ذكر عباراتي استكه معني آيات قرآن كريم را با نظم شيوايي روشن ساخته است.(5) از ديگر هنرهاي بزرگ استاد سخن ايران بيان حقايق از طريق تمثيل با عباراتي شيرين و كوتاه است كه بدون ورود به استدلال و طول مقال منظور نظر خود را بيان داشته است. سعدي علاوه بر شعر فارسي در ادبيات عربي نيز تسلط بيچون و چرايي داشت و اقامت و تحصيل او درديار عرب و مطالعه آثار برخي از شاعران و نويسندگان عرب موجب شد كه اشعار پخته و رسايي نيز در زبان عربي بسرايد كه بعدها مورد تحسين شعراي عرب زبان نيز قرار گرفت. شيخ اجل آثار بزرگي از خود به يادگار گذاشت كه بخش اعظم اين آثار شامل غزليات، سخنان موجز و گفتههاي اخلاقي موسوم به صاحبيه و قطعات (رباعيات ومفردات) در مجموعهاي تحت عنوان كليات سعدي جمعآوري شده است. بزرگترين يادگار هنري اين شاعر والامقام دو كتاب جاوداني بوستان و گلستان است كه تمامي هنر خود را در اين كتابها جلوهگر ساخته است. گلستان كتابي كوچك با نثر بسيار روان و آميخته با شعر است كه شاعر در يك ديباچه و هشت باب مجموعه داستانهايي را روايت ميكند كه در هر يك از اين حكايتها به نوعي چشم خواننده به زشتيهاي و زيباييهاي زندگي اجتماعي گشودهميشود. هر يك از داستانهاي گلستان سرشار از نكات نغز اجتماعي و اخلاقي و ترتيبي است كه هر كدام حتي به تنهايي نيز ميتواند سرمشق زندگي انسانها قرار گيرد. بوستان يا سعدينامه منظومهاي در 4500 بيت است كه جداي از حمد و ثناي آغازين به ده باب تقسيم شده و اساس و مبناي آن تعليم و تربيت است. شاعر دربابهاي مختلف كه هر يك به مضاميني همچون عدل و تدبير، احسان، عشق و شور مستي، تواضع، رضا، قناعت، تربيت،عافيت، توبه و صواب و مناجات اختصاص يافته است عقايد گرانبهاي خود را كه حاصل عمري انديشه و مطالعه افاقو انفس و سير و سفر و آميزش با اقسام ملل و نحل و مشاهده وقايع تاريخي است در حكايات و اشعاري زيبا بيان نموده و مجموعهاي از بهترين دستورهاي اخلاقي و اجتماعي و نمونه شيواي فارسي ادبي را بوجود آورده است.حكيم مجموعهاي از شعر و نثر خويش را نيز در قالب هنري و شوخي و انتقاد به تصوير كشيده كه تحت عنوان غزليات، مضحكات و خبثيات در كليات او جاي گرفته است. توصيف شخصيت واقعي حكيم سعدي در قالب مقالهاي كوتاه كاري دشوار است و تنها ميتوان گفت او يكي از با روحترين و بلند پايهترين بزرگان ادب ايران و جهان است كه مشوق بزرگ اخوت و برادري در بين انسانها بوده و بزرگوارانه درصدد اجراي اين آرمان بزرگ در بين ملتها گام برداشته است.
سخن سعدي
سعدي سلطان مسلم ملك سخن و تسلطش در بيان از همهكس بيشتر است. كلام در دست او مانند موم است. هر معنايي را به عبارتي ادا ميكند كه از آن بهتر و زيباتر و موجزتر ممكن نيست. سخنش حشو و زوايد ندارد. سعدي شيوه ايرانيان در شعر را درنثر نيز بكار برده است، چنانكه نثرش مزه شعر، و شعرش رواني نثر را دريافته است، و از بركت وجود سعدي زبان شعر و زبان نثر فارسي از دو گانگي بيرون آمده و يك زبان شده است. كتاب «گلستان» زيباترين كتاب نثر فارسي است و خصايصي دارد كه در هيچ كتاب ديگر نيست، نثري است آميخته به شعر يعني براي هر شعر و جمله و مطلبي كه به نثر ادا شده يك يا چند شعر فارسي و گاهي عربي شاهد آورده است كه آن را معني ميپرورد و تاييد و توضيح و تكميل ميكند، و آن اشعار چنان كه در آخر كتاب توجه داده است همه از گفتههای خود اوست و از كسي عاريت نكرده است، و آن نثر و اين شعر هر دو از هر حيث به درجه كمال است و در خوبي مزيدي بر آن متصور نيست. نثرش گذشته از فصاحت و بلاغت و سلامت و ايجاز و متانت و استحكام و ظرافت، همه آرايشهاي شعري را هم در بر دارد، حتي سجع و قافيه، اما در اين جمله به هيچوجه تكلف و تصنع ديده نميشود و كاملا طبيعي است، نه هيچجا معني فداي لفظ شده و نه هيچگاه لفظي زايد بر معني آورده است، هرچه از معاني بر خاطرش ميگذرد بدون كم و زياد به بهترين وجوه تمام و كمال به عبارت ميآورد و مطلب را چنان ادا ميكند كه خاطر را كاملا اقناع ميسازد. از سجع و قافيه و تشبيه و كنايه و استعاره و جناس و مراعات نظير و غير آن، اما به هيچوجه در اين صنايع افراط و اسراف نكرده است.
هيچكس به اندازه سعدي پادشاهان و صاحبان اقتدار را به حسنسياست و دادگري و رعيتپروري دعوت نكرده و ضرورت اين امر را مانند او روشن و مبرهن نساخته است. از ساير نكات كشورداري نيز غفلت نورزيده و مردم ديگر را هم از هر صنف و طبقه، همه را به وظايف خودشان آگاه كرده و هيچ دقيقهاي از مصالح و مفاسد را فرو نگذاشته است. سعدي از شاعران انگشتشماري است كه غزلهاي عاشقانه او اغلب از مطلع تا به مقطع عاشقانه ميماند و برخلاف حافظ به موضوعهاي ديگر نميپردازد. در نظر سعدي عشق شرف آدمي است. به همين خاطر با وجودي كه در يكي از خونبارترين روزگاران تاريخ جهان، زندگي كرد، اما عشق را فراموش نكرد و زيباترين نغمههاي عاشقانه جهان را در زبان فارسي به وجود آورد. محمدعلي فروغي پس از بيان ويژگيهاي ممتاز سعدي، اينچنين به شرح دلسوختگي اين شاعر ميپردازد: «همه مزايا كه براي سعدي برشمرديم اگر در يك كفه ترازو بگذارند، كفه ديگر كه با او برابري ميكند، جنبه عاشقي اوست. وجود سعدي را از عشق و محبت سرشتهاند. همه مطالب را به بهترين وجه ادا ميكند، اما چون به عشق ميرسد، شور ديگر درمييابد. هيچكس عالم عشق را نه مانند سعدي درك كرده و نه به بيان آورده است. عشق او بازيچه هوی و هوس نيست. امري بسيار جدي است. عشق پاك و عشق تمامي است كه براي مطلوب از وجود ميگذرد و خود را براي او ميخواهد نه او را براي خود. عشق او از مخلوق آغاز ميشود، اما سرانجام به خالق ميرسد و از اين روست كه ميگويد: «عشق را آغاز هست انجام نيست.»
سعدي را جزو آن سلسله عرفايي كه عطار و سنايي و مولوي از آن هستند، نميتوان شمرد. عرفان سعدي به لطافت و شور ايشان نيست. عقيده عرفاني سعدي «امكان مشاهده جمال مطلقي در جمال مقيد» است. سعدي اصطلاحات عرفاني را از عطار و سنايي اقتباس كرده و اسلوب كلام را از انوري گرفته است. در غزليات سعدي به ندرت ميتوان كلمهاي پيدا كرد كه لااقل در محاوره خواص متداول نباشد و همين نزديكي زبان او به زبان مردم موجب انتشار اشعار او ميان توده فارسيزبانان است. رواني اشعار سعدي محتاج به بيان نيست. اغلب ابيات او را بهخصوص در غزل اگر به نثر برگردانيم تقدم و تاخري در كلمات آن روي نخواهد داد.
بوستان و گلستان سعدي
گلستان و بوستان سعدي يك دوره كامل از حكمت عملي است. علم سياست و اخلاق و تدبير منزل را جوهر كشيده و در اين دو كتاب به دلكشترين عبارات درآورده است. در عين اينكه درنهايت سنگيني و متانت است از مزاح و طيبت هم خالي نيست و چنانكه خود ميفرمايد: «داروي تلخ نصيحت به شهد ظرافت بر آميخته تا طبع ملول از دولت قبول محروم نماند» سعدي بوستان را در سال 655هـق در ده باب به نظم درآورد. پندها و آرزوهاي سعدي در بوستان بيش از ديگر آثار او جلوهگر است. به عبارت ديگر سعدي مدينه فاضلهاي را كه به دنبال آن بود، در بوستان تصوير كرده است. در بوستان انصاف و حقپذيري فضيلتي است گرانقدر و ستودني. بوستان جهان حقيقت است. بنابراين در آنجا حقگويي و حقشنوي مقامي والا دارد. صداي بشردوستانه سعدي در آنجا به گوش ميرسد. در جايجاي اين كتاب عواطف انساني و همدلي و پيوستگي افراد بشر جلوهگر است. سعدي گلستان را نيز در سال 656 ه. ق در هشت باب تدوين كرد. وي در اين اثر با انتخاب كلمات مناسب و گزينشهاي درست، خواننده را به وجد ميآورد. واژهها در گلستان از نوعي موسيقي جاندار و همچنين نوعي همآوندي و هماهنگي برخوردارند. با توجه به حركات ريتميك واژهها درمييابيم كه سعدي با هنرمندي و با دانش فراوان و آيندهنگري واژهها را برگزيده است. گلستان به سبب نثر مسجع و آهنگين خود زيباترين كتاب نثر فارسي است.
ويژگي معنايي غزليات سعدي
اگر بخواهيم غزليات سعدي را ترسيم هندسي كنيم، مثلثي را بايد در نظر بگيريم كه سه ضلع دارد. هر يك از اضلاع اين مثلث گوياي يك شاخص و عنصر اصلي در غزليات سعدي است. تلفيق اين عناصر، غزل روان و دلنشين سعدي را ميآفريند. يك عنصر يا ضلع آن انديشه و فكر سعدي است كه از آن ميتوان به نبوغ انديشگي يا فكري سعدي ياد كرد. عنصر ديگر نبوغ شاعري و شگردهاي هنري اوست. ضلع يا زاويه سوم نيز نبوغ زباني است.
شعر فارسي دو ويژگي داشت كه آن را رو به تكامل بيشتر برد. آن دو ويژگي يكي را ميتوان شاخه عارفانه دانست و ديگري را شاخه عاشقانه. اين شعر، با چنين ويژگيهايي، در قرن هفتم و در شيراز به سعدي ميرسد و او آن را به اوج ميرساند. از اين رو شايد، با اندكي تسامح، بتوان تاريخ ادبيات فارسي را به دوره پيش از سعدي و پس از سعدي تقسيمبندي كرد. تنها ستارهاي هم كه پس از او توانست بدرخشد، حافظ بود. حافظ نيز تكيه بر داشتههاي سعدي داشت. اگر چه زباني كه شاعران و نويسندگان خراسان استفاده ميكردند، زباني فاخر بود، اما به دليل نقطهضعفهايش، نميتوانست به زبان معيار تبديل بشود. اين سعدي بود كه با تكيه بر واقعيات اجتماعي و سنتهاي فرهنگي و همچنين تجربيات شخصي و خلاقيت هنري، توانست به گونهاي هوشمندانه اين زبان را بدل به زبان معيار كند. در بخش نثر، «گلستان» اوج چنين زباني است و در بخش شعر، غزليات اوج ديگري است.
غزل امروز كه دستپرورده سعدي است، اگرچه با سنايي آغاز شد و در دست شاعران توانمندي همانند انوري، خاقاني و ظهير پخته و پرورده شد، اما تفاوت عمدهاي با تغزل دارد؛ تغزلي كه در ابتداي قصايد ميآمد، يك توصيف روايي بود كه شاعر هنگام وصف معشوق بهكار ميبرد. آن توصيفات از علايق شاعر بر ميخاست. در چنين موقعيتي، حتي عاشق در مقام معشوق مينشست و ويژگيهاي صوري او را وصف ميكرد. اين تغزلات يك ويژگي ديگر نيز داشت؛ معشوقهايي كه اينگونه شاعران توصيف ميكردند، غلامان و كنيزكاني بودند كه تحت فرمان آنها قرار داشتند. از همين رو، گاه جاي عاشق و معشوق عوض ميشد. از سويي ديگر، غلاماني كه در آن تغزلات از آنها ياد ميشد، حرفه سپاهيگري داشتند و چابك بودند.
در نتيجه شاعر نيز در توصيفاتش از ابزاري استفاده ميكرد كه مربوط به حرفه و شغل سپاهيگري بود. بهخاطر همين است كه در اينگونه تغزلات، نگاه معشوق همانند تير ميشود، مژگان او خنجر است و ابروي او به كمند تشبيه ميشود. خود معشوق نيز خونخوار و جفاپيشه است. اين توصيفات را تا قرن ششم ميتوانيم ببينيم.
با گذر زمان و ورود سنايي به عرصه غزل، به دو گونه غزل عاشقانه و عارفانه ميرسيم. تحولات بعدي را نزد شاعراني همانند انوري و ظهير و خاقاني ميبينيم. وقتي غزل به سعدي ميرسد، ويژگيهاي خاصي پيدا ميكند و او با آگاهي و هوشمندي، زبان آن را كاملا تغيير ميدهد. سعدي تمام مفاهيمي را كه شاعران پيش از او آوردهاند، چنان بيان تازهاي ميدهد كه گويي سخن نويي است. همين ويژگي است كه غزل سعدي را متفاوت ميكند. او در اين كار بسيار تيزبين است. آن معشوقهايي كه در تغزلات توصيف ميشدند، هنگامي كه وارد غزل سعدي ميشوند، با تشبيهات و اصطلاحات تازهاي وصف ميشوند. اگر پيش از آن اصطلاحات خشن بود و از ابزار جنگي براي توصيف معشوق استفاده ميشد، اكنون در زبان سعدي رنگ لطيفي ميگيرند و به حوزه طبيعت نزديك ميشوند. اين تفاوت ساختار زباني سعدي را به سادگي ميتوان تشخيص داد.
ميتوان ويژگيهاي ديگري نيز در غزل سعدي تشخيص داد. يكي از آن ويژگيها استفاده او از تمثيل است. شاعر از تمثيل استفاده ميكند تا يك مفهوم انتزاعي را در قالب واژگان مادي بيان كند. او ناگزير است براي درك ذهني خواننده، يك داستان تمثيلي بسيار كوتاه و موجز را بهكار بگيرد. يك بخش از زيبايي غزل سعدي، در صراحت و صداقت او نهفته است. او همه را، حتي خودش را، نقد ميكند. اگر پندي ميدهد به شيوه غيرمستقيم آن را بيان ميكند. چراكه او تصوري فراتر از سخن عاشقانه از غزل دارد و حكيم و دانشمندي است كه رويكردي والاتر دارد.
ويژگي سبكي غزليات سعدي
يكي از ويژگيهايي كه در كلام و ساختار زباني سعدي ميتوانيم ببينيم، شگرد استفاده او از عبارات، صفات و واژگان سلبي يا منفي در كلام است. از آنجايي كه استفاده سعدي از اين صفت بسيار زياد است، ميتوانيم آن را ويژگي يا ساختار سبكي خاص او تلقي كنيم. در توضيح اين شگرد بايد گفت كه معمولا نويسنده يا شاعر وقتي كلامي را برميگزيند كه قالب امري دارد، ممكن است آن كلام براي مخاطب ناخوشايند يا ملالانگيز باشد. اما با استفاده غيرمستقيم از كلام و نشاندن آن در عبارت سلبي، اين ناخوشايندي از بين ميرود؛ از طرف ديگر با بهرهگيري از چنين شگردي، ذهن مخاطب نسبت به پاره دوم كلام، كه معمولا اثباتي است، كنجكاو ميشود، نمونه چنين شگردي اين بيت است «من نه آن صورتپرستم كز تمناي تو مستم / هوش من داني كه برده است؟ آنكه صورت مينگارد.» يا در بيت ديگر ميگويد: «حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقيبان/ اين توانم كه بيايم به محلت بگدايي.» پاره اول كلام، جنبه منفي دارد و قسمت دوم حالت اثباتي و مثبت. سعدي هنگامي كه از اين شگرد استفاده ميكند، بر طنازي كلام خود ميافزايد. بهرهجويي از اين روش براي نشان دادن حيرت و سرگشتگي خود نيز نمونه ديگري از كار سعدي است. مانند اين بيت «ندانمت به حقيقت كه در جهان به كه ماني/ جهان و هر چه درو هست صورتند و تو جاني»
يك ويژگي ديگري كه در كلام و زبان سعدي ميبينيم، توصيفي است كه او براي شفافسازي زبان بهكار ميگيرد. اينكه كلام سعدي در بسياري جاها سهل و آسان ميشود، آنچنان كه نيازمند تاويل نيست، بهخاطر همين شفافسازي است. حذف به قرينه معنوي يا مجازي كلام، يك ويژگي ديگر غزل سعدي است. استفاده از يك واج يا صامت خاص، براي موسيقايي كردن كلام و نيز ايجاز در سخن، از ديگر ويژگيهاي سخن سعدي بهشمار ميرود. براي حذف به قرينه، اين بيت را ميتوان مثال زد: «گفتم لب ترا كه دل من تو بردهاي/ گفتا كدام دل چه نشان كي كجا كه برد؟» در اينجا حذف به قرينه معنوي صورت گرفته است.
سعدي در غزلياتش از شگرد تكرار هم استفاده ميكند. اين تكرار دو جنبه دارد، گاهي تكرار در يك بيت است. در اين مواقع عين كلمه يا عبارت يا فعل تكرار ميشود و گاهي تكرار در ابيات مختلف است. سعدي در وهله اول، وحدت انديشه دارد. اين وحدت انديشه، او را در تقابل با هر رويدادي، وادار ميكند كه كلامي واحد بياورد. از سويي ديگر، اهميت موضوع براي سعدي بيش از آن است كه بخواهد فكر كند كه تكرار در سخنش هست يا نه. در كلام او، از تكرار زيبا، جز زيبايي برنميخيزد. پس او از اينكه كلامش تكراري باشد، ابايي ندارد و نگران چنين مسالهاي نيست. در مورد تكرار در كلام سعدي، اين بيت را ميتوان مثال زد «آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم/ تا برفتي ز برم صورت بيجان بودم» يا «خرم آن روز كه باز آيي و سعدي گويد؟ آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم»
شيخ مشرفالدين ابن مصلح بن عبدا... شيرازي موسوم به شيخ سعدي از بزرگترين شنموده است. تاريخ زندگي اين شاعر و سخنسراي بزرگ چندان معلوم نيست و اقوال متعددي در كتابهاي تاريخي ذكر شده است ولي ظاهرا در بين سالهاي 600 تا 610 ه. ق در شهر شيراز به دنيا آمده است.سعدي در خانوادهاي اهل علم و ادب چشم به جهان گشود(1) و از اوان كودكي تحت نظارت دقيق پدرش به آموختن علوم و معارف روزگار خويش پرداخت. محبت و ارشاد خردمندانه پدر در سالهاي كودكي مشوق اين كودك خردسالو سرشار از هوش و استعداد بود و وي در مدتي كوتاه به اطلاعات وافري در باب تاريخ و ادبيات ايران دست يافت. سعدي در 12 سالگي پدرش را از دست داد و با سرپرستي مادرش تحصيلات خود را ادامه داد. استاد در سال 621ه.ق رهسپار بغداد كه مركز علمي و ادبي بزرگ آن روز جهان اسلام بود گشت ودر مدرسه معروف نظاميه بغداد و ديگر محافل علمي آن شعر مشغول به تحصيل شد. اين دوران مواجه بود با هجوم وحشيانه مغولان به ايران و پايمال گشتن ايالات مختلف ايران در زير سم اسبهاي اين قوم وحشي و درنده خو. زادگاه سعدي اگرچه از تهاجمات مغولان مصون ماند ولي استان فارس گرفتار كشمكشهاي سختي بين احفاد خوارزمشاهيان و اتابكان شد و آرامش و امنيتي كه بر شيراز حاكم بود رخت بربست. سعدي كه در اين ايام به خوشه چيني از محضر دو تن از بزرگترين مشايخ بزرگ صوفيه آن روزگار ابوالفرج بن جوزي و شيخ شهاب الدين سهروردي مشغول بود همزمان با اين اوضاع و احوال دل از زادگاه زيباي خود بركشيد و به پيروي از روح بيآرام و بيقرار خود به شوق جهانگردي عازم سفري دور و دراز گشت كه بين سي تا چهل سال به طول كشيد. وي در طول اين سفرهاي طولاني ولايات و ايالاتيهمچون عراق، شام و حجاز را در نورديد و تا شمال آفريقا نيز پيش رفت و علاوه بر مشاهده شهرها و ملتهاي مخلتف، با مذاهب و فرق گوناگون آشنايي يافت و يا طبقات مردم مخلوط و ممزوج گشت. نقل شده است وي در طيسفرهاي خود حتي كاشمر و هند و تركستان را نيز در نورديد كه البته اكثر محققان فعلي سفر سعدي به اين سرزمينهاي دور دست را مردود دانسته و آن را حاصل تخيلات شاعرانه وي ميدانند. حكيم پس از اين مسافرت طولاني و در حالي كه از جواني خام و بيتجربه به پيري دنيا ديده و شيخي اخلاقگرا با كولهباري از تجارب معنوي و افكار ورزيده بدل گشته بود به شيراز بازگشت. اين زمان كه حدود سال 655 ه.ق بوده است مقارن بود با ايام حكومت اتابك ابوبكر بن سعدبن زنگي سلغري ((623 ـ 668 ه.ق) و اين حاكم انديشمند درسايه عدل و رأفت خود آرامش و امنيت كاملي را در ايالت فارس حكمفرما ساخته بود.(2) سعدي پس از ورود به شيراز مورد عنايت اتابك ابوبكر قرارگرفت و در شمار نزديكان وي درآمد. ولي نه به عنوان شاعري ممدوح و درباري بلكه به عنوان مشاوري فرزانه و دانشمندي جهان ديده و قطب صوفيان كه با شهامتي شگفت امير وساير بزرگان را به عدل و نيكوكاري ميخواند و با اندرزهاي خردمندانه خود سپري شدن روزگار و گذشتن جاه و جلال و تغيير احوال را به آنان گوشزد ميساخت.(3) حكيم پس از مرگ امير ابوبكر بن سعد به ارائه پندهاي حكيمانه خود به ساير امراء اتابكان فارس و دانشمنداني همچون خواجه شمسالدين محمد جويني صاحب ديوان وزير هلاكو و عطاملك جويني و سايرفضلا و دانشمندان عصر خويش پرداخت. وي اگرچه در برخي اشعار خود اين امرا و بزرگان رامدح و ستايش نيز نمود ولي هيچگاه شيوه شاعران درباري پيش از خود را پيروي ننمود و همواره راه اندرز و نصيحت را به جاي اغراق و مضمونسازي در مدح در نظر داشت. سعدي در اين دوران كه ميتوان آن را ايام گوشهنشيني وي دانست در شيراز شهر محبوبش اقامت گزيد و در حالي كه در سراسر عالم اسلامي آن روزگار شهره عام و خاص گشته بود به سرايش اشعار خويش و خلق شاهكارهايي همچون گلستان و بوستان پرداخت. بوستان اولين اثر بزرگ هنري او بود كه آن را درسال 655 به پايان رساند و اين منظومه تعليمي بزرگ را به اتابك مظفر الدين ابوبكر بن سعد زنگي هديه نمود.سعدي يك سال بعد گلستان را كه آميختهاي از نثر و نظم بود به پايان رساند و آن را به پسر ابوبكر به نام سعد بن ابوبكر بن سعد زنگي، كه سعدي تلخص خويش را از نام وي گرفته است، تقديم نمود. اواخر عمر سعدي در عزلت و گوشهنشيني سپري شد و وي در انزوايي چون اعتكاف صومعهنشينان خود را وقف مراقبه و شعر نمود; شيخ در اين روزها از تجارب فراواني كه در سفرهايش اندوخته بود مواعظي براي پادشاهان و رعايا و شاگردان و ستايندگان ميفرستاد و به نوبه خويش از خيرانديشي، هدايا و معاشي كه آنان براي او فراهمميكردند بهرهمند ميگشت. اين دوره از زندگي نسبتا دراز مدت اين شاعر بزرگ در بر گيرنده تصنيف بيشتر اشعارغنايي او اعم از غزليات و مدايح تعليمي در قالب قصيده بود كه در آن سران و بزرگان را پند ميداد و وقايع جاري راتفسير ميكرد. سخنسراي بزرگ ايران در سال 691 ه. ق در شيراز بدرود حيات گفت و در زاويه خود كه امروز آرامگاه سعدي يا سعديه خوانده ميشد دفن گرديد. شهرت شيخ اجل سعدي در دوره زندگي او مرزها را در نورديد و به دورترين مناطق نيز رسيد.او كه در جواني نيز به گفته خود شهره آفاق بود پس از سپري نمودن سفرهاي طولاني خويش و پيوستن به دربار اتابك ابوبكر و سرايش بوستان و گلستان به شهرت عظيمي دست يافت. مهارت غير قابل توصيف شيخ در آميختن تجربههاي تلخ و شيرين و باز نمودن زواياي روح ودل آدميان با بهرهگيري از ظريفترين عواطف عاشقانه و توصيف زيباييهاي طبيعت و لحظههاي شوق و هجران چنان شكوه و جلالي به او بخشيد كه حتي در دوره حياتش نيز آثارش سرمشق شاعران و نويسندگان قرار گرفت و سخنسرايان بعد از او بارها طبع خود را در بوجود آوردن آثاري همچون گلستان و بوستان آزمودند. سعدي در انواع قالبهاي شعري همچون قصيده و رباعي و غزل طبع آزمايي نمود و در هر يك از اقسامشعري شاهكارهاي بزرگي پديد آورد. شهرت عمده وي در سرايش قصيدههايي روشن و روان و ساده و بيتكلف است كه در اين قصايد بيشتر به نعت خداوند و پند و اندرز و حكم و مراثي و مدايح پرداخته است. همانگونه كه اشاره شد حكيم شيراز شاعري درباري نبود و اگرچه با تعداد زيادي از دربارها تماس داشت ولي هيچگاه از اعتقاد خود بهآزادي انديشه و قلم دست نكشيد و هرگز دست تكدي پيش كسي دراز ننمود. مدايح او محدود ميباشند و او روي هم رفته مايل بود قصايد خود را از مواعظ دلنشين و سخنان حكمتآموز خطاب به پادشاهان پرسازد. سعدي علاوه بر اينكه درجه مداحي قصيده را كاهش داد به آرايش غزل پرداخت و تحول يكصد ساله غزل را تا پيش از ظهور حافظ،به اوج خود رساند. وي غزل را كه بيشتر احساسات شاعر را تعبير مينمايد ترجيح داد و در غزليات پرشورش خود را به دست احساسات عشقي سپرد كه به راستي تجربه گرديده است. در غزلهاي سعدي دل با دماغ و حسن با خرد مبارزه نمود و عشق و ذوق و شور و شوق جاي قياس و نكتهپردازي و مضمونسازي را گرفت و از اين روي ميتوان گفت غزل از زمان سعدي در رديف اول اقسام شعر فارسي قرار گرفت. نثر شيرين و روان سعدي كه دقيقا برابر با نظم وشعر او بود از ديگر ويژگيهاي منحصر به فرد اين شاعر به شمار ميرود و وي از اين طريق بخصوص نثر مسجع و آهنگدار حسن انتخاب و حسن وزن و تناسب خود را وارد زبان فارسي نمود. هنر بزرگ سعدي در نثر مسجع آن بودكه بدون آنكه از شيوه پيشينيان همچون عطار نيشابوري و ابوالمعالي نصرا... منشي در استفاده از جملات مصنوع و پيچيده استفاده كند عباراتي شيرين و گوشنواز و دلفريب و در عين حال ساده و روان به كار برد كه شهرت او را دوچندان ساخت.(4) از ابتكارات زيباي سعدي در نثر، به كارگيري اشعار و شواهد مناسب در مواقع خاص است كه تأثيري جاودانه به سخن او بخشيده است و نمونه آن در گلستان جلوهگر است. از جمله اين شواهد ذكر عباراتي استكه معني آيات قرآن كريم را با نظم شيوايي روشن ساخته است.(5) از ديگر هنرهاي بزرگ استاد سخن ايران بيان حقايق از طريق تمثيل با عباراتي شيرين و كوتاه است كه بدون ورود به استدلال و طول مقال منظور نظر خود را بيان داشته است. سعدي علاوه بر شعر فارسي در ادبيات عربي نيز تسلط بيچون و چرايي داشت و اقامت و تحصيل او درديار عرب و مطالعه آثار برخي از شاعران و نويسندگان عرب موجب شد كه اشعار پخته و رسايي نيز در زبان عربي بسرايد كه بعدها مورد تحسين شعراي عرب زبان نيز قرار گرفت. شيخ اجل آثار بزرگي از خود به يادگار گذاشت كه بخش اعظم اين آثار شامل غزليات، سخنان موجز و گفتههاي اخلاقي موسوم به صاحبيه و قطعات (رباعيات ومفردات) در مجموعهاي تحت عنوان كليات سعدي جمعآوري شده است. بزرگترين يادگار هنري اين شاعر والامقام دو كتاب جاوداني بوستان و گلستان است كه تمامي هنر خود را در اين كتابها جلوهگر ساخته است. گلستان كتابي كوچك با نثر بسيار روان و آميخته با شعر است كه شاعر در يك ديباچه و هشت باب مجموعه داستانهايي را روايت ميكند كه در هر يك از اين حكايتها به نوعي چشم خواننده به زشتيهاي و زيباييهاي زندگي اجتماعي گشودهميشود. هر يك از داستانهاي گلستان سرشار از نكات نغز اجتماعي و اخلاقي و ترتيبي است كه هر كدام حتي به تنهايي نيز ميتواند سرمشق زندگي انسانها قرار گيرد. بوستان يا سعدينامه منظومهاي در 4500 بيت است كه جداي از حمد و ثناي آغازين به ده باب تقسيم شده و اساس و مبناي آن تعليم و تربيت است. شاعر دربابهاي مختلف كه هر يك به مضاميني همچون عدل و تدبير، احسان، عشق و شور مستي، تواضع، رضا، قناعت، تربيت،عافيت، توبه و صواب و مناجات اختصاص يافته است عقايد گرانبهاي خود را كه حاصل عمري انديشه و مطالعه افاقو انفس و سير و سفر و آميزش با اقسام ملل و نحل و مشاهده وقايع تاريخي است در حكايات و اشعاري زيبا بيان نموده و مجموعهاي از بهترين دستورهاي اخلاقي و اجتماعي و نمونه شيواي فارسي ادبي را بوجود آورده است.حكيم مجموعهاي از شعر و نثر خويش را نيز در قالب هنري و شوخي و انتقاد به تصوير كشيده كه تحت عنوان غزليات، مضحكات و خبثيات در كليات او جاي گرفته است. توصيف شخصيت واقعي حكيم سعدي در قالب مقالهاي كوتاه كاري دشوار است و تنها ميتوان گفت او يكي از با روحترين و بلند پايهترين بزرگان ادب ايران و جهان است كه مشوق بزرگ اخوت و برادري در بين انسانها بوده و بزرگوارانه درصدد اجراي اين آرمان بزرگ در بين ملتها گام برداشته است.
سخن سعدي
سعدي سلطان مسلم ملك سخن و تسلطش در بيان از همهكس بيشتر است. كلام در دست او مانند موم است. هر معنايي را به عبارتي ادا ميكند كه از آن بهتر و زيباتر و موجزتر ممكن نيست. سخنش حشو و زوايد ندارد. سعدي شيوه ايرانيان در شعر را درنثر نيز بكار برده است، چنانكه نثرش مزه شعر، و شعرش رواني نثر را دريافته است، و از بركت وجود سعدي زبان شعر و زبان نثر فارسي از دو گانگي بيرون آمده و يك زبان شده است. كتاب «گلستان» زيباترين كتاب نثر فارسي است و خصايصي دارد كه در هيچ كتاب ديگر نيست، نثري است آميخته به شعر يعني براي هر شعر و جمله و مطلبي كه به نثر ادا شده يك يا چند شعر فارسي و گاهي عربي شاهد آورده است كه آن را معني ميپرورد و تاييد و توضيح و تكميل ميكند، و آن اشعار چنان كه در آخر كتاب توجه داده است همه از گفتههای خود اوست و از كسي عاريت نكرده است، و آن نثر و اين شعر هر دو از هر حيث به درجه كمال است و در خوبي مزيدي بر آن متصور نيست. نثرش گذشته از فصاحت و بلاغت و سلامت و ايجاز و متانت و استحكام و ظرافت، همه آرايشهاي شعري را هم در بر دارد، حتي سجع و قافيه، اما در اين جمله به هيچوجه تكلف و تصنع ديده نميشود و كاملا طبيعي است، نه هيچجا معني فداي لفظ شده و نه هيچگاه لفظي زايد بر معني آورده است، هرچه از معاني بر خاطرش ميگذرد بدون كم و زياد به بهترين وجوه تمام و كمال به عبارت ميآورد و مطلب را چنان ادا ميكند كه خاطر را كاملا اقناع ميسازد. از سجع و قافيه و تشبيه و كنايه و استعاره و جناس و مراعات نظير و غير آن، اما به هيچوجه در اين صنايع افراط و اسراف نكرده است.
هيچكس به اندازه سعدي پادشاهان و صاحبان اقتدار را به حسنسياست و دادگري و رعيتپروري دعوت نكرده و ضرورت اين امر را مانند او روشن و مبرهن نساخته است. از ساير نكات كشورداري نيز غفلت نورزيده و مردم ديگر را هم از هر صنف و طبقه، همه را به وظايف خودشان آگاه كرده و هيچ دقيقهاي از مصالح و مفاسد را فرو نگذاشته است. سعدي از شاعران انگشتشماري است كه غزلهاي عاشقانه او اغلب از مطلع تا به مقطع عاشقانه ميماند و برخلاف حافظ به موضوعهاي ديگر نميپردازد. در نظر سعدي عشق شرف آدمي است. به همين خاطر با وجودي كه در يكي از خونبارترين روزگاران تاريخ جهان، زندگي كرد، اما عشق را فراموش نكرد و زيباترين نغمههاي عاشقانه جهان را در زبان فارسي به وجود آورد. محمدعلي فروغي پس از بيان ويژگيهاي ممتاز سعدي، اينچنين به شرح دلسوختگي اين شاعر ميپردازد: «همه مزايا كه براي سعدي برشمرديم اگر در يك كفه ترازو بگذارند، كفه ديگر كه با او برابري ميكند، جنبه عاشقي اوست. وجود سعدي را از عشق و محبت سرشتهاند. همه مطالب را به بهترين وجه ادا ميكند، اما چون به عشق ميرسد، شور ديگر درمييابد. هيچكس عالم عشق را نه مانند سعدي درك كرده و نه به بيان آورده است. عشق او بازيچه هوی و هوس نيست. امري بسيار جدي است. عشق پاك و عشق تمامي است كه براي مطلوب از وجود ميگذرد و خود را براي او ميخواهد نه او را براي خود. عشق او از مخلوق آغاز ميشود، اما سرانجام به خالق ميرسد و از اين روست كه ميگويد: «عشق را آغاز هست انجام نيست.»
سعدي را جزو آن سلسله عرفايي كه عطار و سنايي و مولوي از آن هستند، نميتوان شمرد. عرفان سعدي به لطافت و شور ايشان نيست. عقيده عرفاني سعدي «امكان مشاهده جمال مطلقي در جمال مقيد» است. سعدي اصطلاحات عرفاني را از عطار و سنايي اقتباس كرده و اسلوب كلام را از انوري گرفته است. در غزليات سعدي به ندرت ميتوان كلمهاي پيدا كرد كه لااقل در محاوره خواص متداول نباشد و همين نزديكي زبان او به زبان مردم موجب انتشار اشعار او ميان توده فارسيزبانان است. رواني اشعار سعدي محتاج به بيان نيست. اغلب ابيات او را بهخصوص در غزل اگر به نثر برگردانيم تقدم و تاخري در كلمات آن روي نخواهد داد.
بوستان و گلستان سعدي
گلستان و بوستان سعدي يك دوره كامل از حكمت عملي است. علم سياست و اخلاق و تدبير منزل را جوهر كشيده و در اين دو كتاب به دلكشترين عبارات درآورده است. در عين اينكه درنهايت سنگيني و متانت است از مزاح و طيبت هم خالي نيست و چنانكه خود ميفرمايد: «داروي تلخ نصيحت به شهد ظرافت بر آميخته تا طبع ملول از دولت قبول محروم نماند» سعدي بوستان را در سال 655هـق در ده باب به نظم درآورد. پندها و آرزوهاي سعدي در بوستان بيش از ديگر آثار او جلوهگر است. به عبارت ديگر سعدي مدينه فاضلهاي را كه به دنبال آن بود، در بوستان تصوير كرده است. در بوستان انصاف و حقپذيري فضيلتي است گرانقدر و ستودني. بوستان جهان حقيقت است. بنابراين در آنجا حقگويي و حقشنوي مقامي والا دارد. صداي بشردوستانه سعدي در آنجا به گوش ميرسد. در جايجاي اين كتاب عواطف انساني و همدلي و پيوستگي افراد بشر جلوهگر است. سعدي گلستان را نيز در سال 656 ه. ق در هشت باب تدوين كرد. وي در اين اثر با انتخاب كلمات مناسب و گزينشهاي درست، خواننده را به وجد ميآورد. واژهها در گلستان از نوعي موسيقي جاندار و همچنين نوعي همآوندي و هماهنگي برخوردارند. با توجه به حركات ريتميك واژهها درمييابيم كه سعدي با هنرمندي و با دانش فراوان و آيندهنگري واژهها را برگزيده است. گلستان به سبب نثر مسجع و آهنگين خود زيباترين كتاب نثر فارسي است.
ويژگي معنايي غزليات سعدي
اگر بخواهيم غزليات سعدي را ترسيم هندسي كنيم، مثلثي را بايد در نظر بگيريم كه سه ضلع دارد. هر يك از اضلاع اين مثلث گوياي يك شاخص و عنصر اصلي در غزليات سعدي است. تلفيق اين عناصر، غزل روان و دلنشين سعدي را ميآفريند. يك عنصر يا ضلع آن انديشه و فكر سعدي است كه از آن ميتوان به نبوغ انديشگي يا فكري سعدي ياد كرد. عنصر ديگر نبوغ شاعري و شگردهاي هنري اوست. ضلع يا زاويه سوم نيز نبوغ زباني است.
شعر فارسي دو ويژگي داشت كه آن را رو به تكامل بيشتر برد. آن دو ويژگي يكي را ميتوان شاخه عارفانه دانست و ديگري را شاخه عاشقانه. اين شعر، با چنين ويژگيهايي، در قرن هفتم و در شيراز به سعدي ميرسد و او آن را به اوج ميرساند. از اين رو شايد، با اندكي تسامح، بتوان تاريخ ادبيات فارسي را به دوره پيش از سعدي و پس از سعدي تقسيمبندي كرد. تنها ستارهاي هم كه پس از او توانست بدرخشد، حافظ بود. حافظ نيز تكيه بر داشتههاي سعدي داشت. اگر چه زباني كه شاعران و نويسندگان خراسان استفاده ميكردند، زباني فاخر بود، اما به دليل نقطهضعفهايش، نميتوانست به زبان معيار تبديل بشود. اين سعدي بود كه با تكيه بر واقعيات اجتماعي و سنتهاي فرهنگي و همچنين تجربيات شخصي و خلاقيت هنري، توانست به گونهاي هوشمندانه اين زبان را بدل به زبان معيار كند. در بخش نثر، «گلستان» اوج چنين زباني است و در بخش شعر، غزليات اوج ديگري است.
غزل امروز كه دستپرورده سعدي است، اگرچه با سنايي آغاز شد و در دست شاعران توانمندي همانند انوري، خاقاني و ظهير پخته و پرورده شد، اما تفاوت عمدهاي با تغزل دارد؛ تغزلي كه در ابتداي قصايد ميآمد، يك توصيف روايي بود كه شاعر هنگام وصف معشوق بهكار ميبرد. آن توصيفات از علايق شاعر بر ميخاست. در چنين موقعيتي، حتي عاشق در مقام معشوق مينشست و ويژگيهاي صوري او را وصف ميكرد. اين تغزلات يك ويژگي ديگر نيز داشت؛ معشوقهايي كه اينگونه شاعران توصيف ميكردند، غلامان و كنيزكاني بودند كه تحت فرمان آنها قرار داشتند. از همين رو، گاه جاي عاشق و معشوق عوض ميشد. از سويي ديگر، غلاماني كه در آن تغزلات از آنها ياد ميشد، حرفه سپاهيگري داشتند و چابك بودند.
در نتيجه شاعر نيز در توصيفاتش از ابزاري استفاده ميكرد كه مربوط به حرفه و شغل سپاهيگري بود. بهخاطر همين است كه در اينگونه تغزلات، نگاه معشوق همانند تير ميشود، مژگان او خنجر است و ابروي او به كمند تشبيه ميشود. خود معشوق نيز خونخوار و جفاپيشه است. اين توصيفات را تا قرن ششم ميتوانيم ببينيم.
با گذر زمان و ورود سنايي به عرصه غزل، به دو گونه غزل عاشقانه و عارفانه ميرسيم. تحولات بعدي را نزد شاعراني همانند انوري و ظهير و خاقاني ميبينيم. وقتي غزل به سعدي ميرسد، ويژگيهاي خاصي پيدا ميكند و او با آگاهي و هوشمندي، زبان آن را كاملا تغيير ميدهد. سعدي تمام مفاهيمي را كه شاعران پيش از او آوردهاند، چنان بيان تازهاي ميدهد كه گويي سخن نويي است. همين ويژگي است كه غزل سعدي را متفاوت ميكند. او در اين كار بسيار تيزبين است. آن معشوقهايي كه در تغزلات توصيف ميشدند، هنگامي كه وارد غزل سعدي ميشوند، با تشبيهات و اصطلاحات تازهاي وصف ميشوند. اگر پيش از آن اصطلاحات خشن بود و از ابزار جنگي براي توصيف معشوق استفاده ميشد، اكنون در زبان سعدي رنگ لطيفي ميگيرند و به حوزه طبيعت نزديك ميشوند. اين تفاوت ساختار زباني سعدي را به سادگي ميتوان تشخيص داد.
ميتوان ويژگيهاي ديگري نيز در غزل سعدي تشخيص داد. يكي از آن ويژگيها استفاده او از تمثيل است. شاعر از تمثيل استفاده ميكند تا يك مفهوم انتزاعي را در قالب واژگان مادي بيان كند. او ناگزير است براي درك ذهني خواننده، يك داستان تمثيلي بسيار كوتاه و موجز را بهكار بگيرد. يك بخش از زيبايي غزل سعدي، در صراحت و صداقت او نهفته است. او همه را، حتي خودش را، نقد ميكند. اگر پندي ميدهد به شيوه غيرمستقيم آن را بيان ميكند. چراكه او تصوري فراتر از سخن عاشقانه از غزل دارد و حكيم و دانشمندي است كه رويكردي والاتر دارد.
ويژگي سبكي غزليات سعدي
يكي از ويژگيهايي كه در كلام و ساختار زباني سعدي ميتوانيم ببينيم، شگرد استفاده او از عبارات، صفات و واژگان سلبي يا منفي در كلام است. از آنجايي كه استفاده سعدي از اين صفت بسيار زياد است، ميتوانيم آن را ويژگي يا ساختار سبكي خاص او تلقي كنيم. در توضيح اين شگرد بايد گفت كه معمولا نويسنده يا شاعر وقتي كلامي را برميگزيند كه قالب امري دارد، ممكن است آن كلام براي مخاطب ناخوشايند يا ملالانگيز باشد. اما با استفاده غيرمستقيم از كلام و نشاندن آن در عبارت سلبي، اين ناخوشايندي از بين ميرود؛ از طرف ديگر با بهرهگيري از چنين شگردي، ذهن مخاطب نسبت به پاره دوم كلام، كه معمولا اثباتي است، كنجكاو ميشود، نمونه چنين شگردي اين بيت است «من نه آن صورتپرستم كز تمناي تو مستم / هوش من داني كه برده است؟ آنكه صورت مينگارد.» يا در بيت ديگر ميگويد: «حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقيبان/ اين توانم كه بيايم به محلت بگدايي.» پاره اول كلام، جنبه منفي دارد و قسمت دوم حالت اثباتي و مثبت. سعدي هنگامي كه از اين شگرد استفاده ميكند، بر طنازي كلام خود ميافزايد. بهرهجويي از اين روش براي نشان دادن حيرت و سرگشتگي خود نيز نمونه ديگري از كار سعدي است. مانند اين بيت «ندانمت به حقيقت كه در جهان به كه ماني/ جهان و هر چه درو هست صورتند و تو جاني»
يك ويژگي ديگري كه در كلام و زبان سعدي ميبينيم، توصيفي است كه او براي شفافسازي زبان بهكار ميگيرد. اينكه كلام سعدي در بسياري جاها سهل و آسان ميشود، آنچنان كه نيازمند تاويل نيست، بهخاطر همين شفافسازي است. حذف به قرينه معنوي يا مجازي كلام، يك ويژگي ديگر غزل سعدي است. استفاده از يك واج يا صامت خاص، براي موسيقايي كردن كلام و نيز ايجاز در سخن، از ديگر ويژگيهاي سخن سعدي بهشمار ميرود. براي حذف به قرينه، اين بيت را ميتوان مثال زد: «گفتم لب ترا كه دل من تو بردهاي/ گفتا كدام دل چه نشان كي كجا كه برد؟» در اينجا حذف به قرينه معنوي صورت گرفته است.
سعدي در غزلياتش از شگرد تكرار هم استفاده ميكند. اين تكرار دو جنبه دارد، گاهي تكرار در يك بيت است. در اين مواقع عين كلمه يا عبارت يا فعل تكرار ميشود و گاهي تكرار در ابيات مختلف است. سعدي در وهله اول، وحدت انديشه دارد. اين وحدت انديشه، او را در تقابل با هر رويدادي، وادار ميكند كه كلامي واحد بياورد. از سويي ديگر، اهميت موضوع براي سعدي بيش از آن است كه بخواهد فكر كند كه تكرار در سخنش هست يا نه. در كلام او، از تكرار زيبا، جز زيبايي برنميخيزد. پس او از اينكه كلامش تكراري باشد، ابايي ندارد و نگران چنين مسالهاي نيست. در مورد تكرار در كلام سعدي، اين بيت را ميتوان مثال زد «آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم/ تا برفتي ز برم صورت بيجان بودم» يا «خرم آن روز كه باز آيي و سعدي گويد؟ آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم»