03-10-2013، 15:26
در منی و این همه زمن جدا
با منی ودیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرارو بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر زمن
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
سایه ی توام به هرکجاروی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش به جای تو
شادی وغم منی به حیرتم
خواهم از تو در تو آورم پناه
موج وحشتم که بی خبر زخویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم دریغ و درد
رشته ی وفا مگر گسستنی ست؟
بگسلم ز خویش و از تونگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی ست؟
دیدمت شبی به خواب و سر خوشم
وه مگر به خوابها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و زشاخه چینمت
شعله میکشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند بلکه ره برم به عشق
در سراچه ی غم نهان تو
با منی ودیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرارو بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر زمن
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
سایه ی توام به هرکجاروی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش به جای تو
شادی وغم منی به حیرتم
خواهم از تو در تو آورم پناه
موج وحشتم که بی خبر زخویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم دریغ و درد
رشته ی وفا مگر گسستنی ست؟
بگسلم ز خویش و از تونگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی ست؟
دیدمت شبی به خواب و سر خوشم
وه مگر به خوابها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و زشاخه چینمت
شعله میکشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند بلکه ره برم به عشق
در سراچه ی غم نهان تو