20-09-2013، 22:17
صبح از خواب بیدار می شوم
هنگام نهار فرا می رسد
بعد از ظهر می شود
شب می اید و هوا تاریک می گردد
وقت خواب فرا می رسد
سالها این وضع من است
این چرخه یک نواخت
همه چیز خسته کننده است
هیچ چیزی به چشمم جذاب نمی اید
هر چه هست تکرار مکررهاست
و خروارها خستگی که بر دوشم سنگینی می کند
من در ک نمی کنم
کسانی را که یک نواختی زندگی را
نوعی زیبایی می نگرند
حرفهای تکراری
پرسشهای تکراری
و جواب های تکراری تر
مسیر تکراری
کوچه ها و خیابانها
میدانها و بزرگ راهها
پارکی که در آن می نشینی
آدمها همه تکراری
کپی برابر اصل
یکی را که ببینی
گویا هزارن نفر را دیده ای
همه جای دنیا خسته کننده و تکراری
هر روز پیشرفته تر می شویم
اما زندگی ساده تر و یک نواخت تر می شود
همه چیز شبیه هم شده است
چه زود از هم خسته می شویم
عشقها تکراری
شعرها تکراری
قلب های خسته
که صدای شکستانشان تکراری است
چشمهای خسته
به هر چه می اندیشی
سرابی بیش نبوده است
وقتی به آن نزدیک می شوی
در می یابی که آن هم تکراری بوده است
منتهی به گونه ای دیگر
چنان آواز دهلی که از دور خوش است
زیبایی و زشتی
نیکی و بدی
دوستی و دشمنی
حقیقت و دروغ
روشنایی و تاریکی
همه و همه
پشت سر هم و بدون وقفه
خسته کننده و یک نواخت و تکراری
چه لذتی در این تکرارها نهفته است؟
می دانیم همه چیز تکراری است
اما باز به سراغشان می رویم
مگر چاره ای جز این داریم!؟
همه گرفتار تکرار شده ایم
هیچ راه گریزی نیست
هیچ راه گریزی...................!
هنگام نهار فرا می رسد
بعد از ظهر می شود
شب می اید و هوا تاریک می گردد
وقت خواب فرا می رسد
سالها این وضع من است
این چرخه یک نواخت
همه چیز خسته کننده است
هیچ چیزی به چشمم جذاب نمی اید
هر چه هست تکرار مکررهاست
و خروارها خستگی که بر دوشم سنگینی می کند
من در ک نمی کنم
کسانی را که یک نواختی زندگی را
نوعی زیبایی می نگرند
حرفهای تکراری
پرسشهای تکراری
و جواب های تکراری تر
مسیر تکراری
کوچه ها و خیابانها
میدانها و بزرگ راهها
پارکی که در آن می نشینی
آدمها همه تکراری
کپی برابر اصل
یکی را که ببینی
گویا هزارن نفر را دیده ای
همه جای دنیا خسته کننده و تکراری
هر روز پیشرفته تر می شویم
اما زندگی ساده تر و یک نواخت تر می شود
همه چیز شبیه هم شده است
چه زود از هم خسته می شویم
عشقها تکراری
شعرها تکراری
قلب های خسته
که صدای شکستانشان تکراری است
چشمهای خسته
به هر چه می اندیشی
سرابی بیش نبوده است
وقتی به آن نزدیک می شوی
در می یابی که آن هم تکراری بوده است
منتهی به گونه ای دیگر
چنان آواز دهلی که از دور خوش است
زیبایی و زشتی
نیکی و بدی
دوستی و دشمنی
حقیقت و دروغ
روشنایی و تاریکی
همه و همه
پشت سر هم و بدون وقفه
خسته کننده و یک نواخت و تکراری
چه لذتی در این تکرارها نهفته است؟
می دانیم همه چیز تکراری است
اما باز به سراغشان می رویم
مگر چاره ای جز این داریم!؟
همه گرفتار تکرار شده ایم
هیچ راه گریزی نیست
هیچ راه گریزی...................!