17-05-2015، 19:40
روانشناس ها مدام در مطب خود با افرادی روبرو می شوند که با تعجب می پرسند: «چرا با همه تلاش و از خودگذشتگی که نسبت به دیگران نشان می دهم هیچکس مرا درک نمی کند. چرا تنهایم می گذارند و نادیده می گیرند؟»
اگر شما هم جزو این دسته از افراد هستید یا به هر نحوی با این موضوع آشنایی دارید، این پست را تا انتها بخوانید.
شاید برای شما جالب باشد بدانید که ادعای این گروه از افراد دور از واقعیت نیست. آنها هر چه انرژی و توان دارند مدام صرف دیگران می کنند. اما نوع ناخوشایندی از واقعیت در پایان این نوع محبت های یکجانبه نصیب شان می شود.
افرادی که مدام مشغول سرویس دادن به دیگران هستند از یک الگوی ثابت رفتاری استفاده می کنند که در یک دوره از زندگی، برای شان مفیدترین راهکار برای پذیرش شان در جمع و دستیابی به توجه و احترام بوده است. از دید روانکاوانه، نمی توانیم انکار کنیم افرادی که از خود مایه می گذرند در اصل و اساس، نیت اعمال شان برای دستیابی به یک نیاز عاطفی و شخصی است. آنها می خواهند هویتی دوست داشتنی و مثبت برای شخص خودشان بیافرینند. آنها در نهایت، توقعِ نوعی پاداش را در ضمیر خود می پرورانند.
این عمل مشخص، ریشه اش در نوعی از حافظه درازمدت انسانها ذخیره شده است. وقتی ما دوچرخه سواری را یاد می گیریم آن را به «حافظه آموخته های عملی» می سپاریم که تقریبا برای همیشه به یاد خواهیم داشت. افرادی که مدام مشغول محبت به دیگران هستند در حقیقت مشغول تکرار واکنشی هستند که خیلی قدیم ترها در محوطه «حافظه آموخته ها» ثبت کرده اند.
مثال مشخص این واقعه را در رفتار نوزادان می توان مشاهده کرد. آنها به اشکال مختلف تجربی و غریزی پی می برند که در ازای لبخند دوست داشتنی شان، از سرویس و محبت اضافه مادر و اطرافیان برخوردار خواهند شد. این واکنش ِ پاداش دهنده اگر به هر دلیلی در دوره های سنی دیگر ادامه یابد نوزادان فوق، الگوی آن را به صورت « حافظه آموخته های عملی» بر هویت ثابت خود افزایند.
افرادی که با وجود تلاش زیادشان برای کمک، محبت و سرویس به دیگران و بویژه با وجود تجربیات تلخ متمادی، دوباره در زندگی مرتکب آن می شوند در حقیقت مشغول تکرار یکی از الگوهای حافظه آموخته های عملی به صورت کمابیش خودکار هستند.
این افراد باید به این نتیجه مشخص برسند که رفتارشان و محبت افراطی تکراری شان به دیگران، شاید در یک دوره مشخص زندگی استراتژی خوبی بوده است ولی در سنین بعد یا شرایط مختلف راهگشای نیازهای عاطفی و اجتماعی شان نیست.
این افراد در ضمن خوب است بدانند که دلیل دور شدن دیگران فقط در خودخواهی آنها نیست. خیلی ها قدرت پاسخگویی به اندازه توجه و محبتی که دریافت می کنند را ندارند و مدام در اضطراب برابرسازی محبت به سر می برند. بعضی ها اصلا الگوی رفتاری و بده بستان عاطفی شان برای ماندگاری در یک رابطه فرق دارد. بعضی افراد به خاطر گناه ناشی از گرفتن سرویسی که قادر به جواب نیستند رابطه را ترک می کنند. بیشتر از همه دلیل به هم خوردن رابطه ها، توقع سرکوب شدهِ فردِ از خودگذشته است که در یکی از لحظات نامناسب، طلبکارانه بروز می کند و تصویر آشکارتری از نیت اعمال شان را بروز می دهد …