03-08-2013، 21:23
مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:
- اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی.
مرد ایستاد و در همان لجظه اجری از بالا افتاد جلوی پاش.مرد نفس راحتی کشید
و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید.بهر حال نجات پیدا کرده بود.
به راهش ادامه داد.به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا
گفت: ایست!
مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد.بازم
نجات پیدا کرد.مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد م فرشته نگهبان ت
هستم. مرد فکری کرد و گفت:
-پس اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم تو کدوم گوری بودی؟
چند روز پیش توی تاکسی صندلی عقب نشسته بودم، یه خانومه با پسر ۵-۴
ساله ش جلو نشسته بود.
یهو پسره رو کرد به مامانش گفت: مــامــان …
یادته اونروز خونه ی دایی اینا گوزیــدی؟!
مامانه بیچاره،گفت: …
مرســـی آقا! ما همین جا پیاده میشیم!
راننده بدبخت هنوز کامل وانستاده بود که زنه درِ ماشینو با عجله باز کرد و
یه موتوری هم اومد زد درِ ماشینو داغون کرد !!!
رانندهه پیاده شد دودستی زد تو سرش گفت:
خانـــــــــــــوم! گوزیدی که گوزیدی! منم میگــوزم! این آقام میگــوزه!
این ملت همه میگوزن! گوزیدن که عیب نیست ، ریـــ.ــــ.دی تو درِ ماشین……
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/24.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/21.gif)
- اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی.
مرد ایستاد و در همان لجظه اجری از بالا افتاد جلوی پاش.مرد نفس راحتی کشید
و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید.بهر حال نجات پیدا کرده بود.
به راهش ادامه داد.به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا
گفت: ایست!
مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد.بازم
نجات پیدا کرد.مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد م فرشته نگهبان ت
هستم. مرد فکری کرد و گفت:
-پس اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم تو کدوم گوری بودی؟
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/4.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/21.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/24.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/4.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/24.gif)
ساله ش جلو نشسته بود.
یهو پسره رو کرد به مامانش گفت: مــامــان …
یادته اونروز خونه ی دایی اینا گوزیــدی؟!
مامانه بیچاره،گفت: …
مرســـی آقا! ما همین جا پیاده میشیم!
راننده بدبخت هنوز کامل وانستاده بود که زنه درِ ماشینو با عجله باز کرد و
یه موتوری هم اومد زد درِ ماشینو داغون کرد !!!
رانندهه پیاده شد دودستی زد تو سرش گفت:
خانـــــــــــــوم! گوزیدی که گوزیدی! منم میگــوزم! این آقام میگــوزه!
این ملت همه میگوزن! گوزیدن که عیب نیست ، ریـــ.ــــ.دی تو درِ ماشین……
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/4.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/4.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/21.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/21.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/24.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/24.gif)
![داستانکهای باحال خنده دار 1](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/21.gif)