31-07-2013، 5:04
کاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود تا هروقت از سر دلتنگی به رویش دست می کشیدم ، تو از درونش با آرزوی من بیرون می آمدی …
.
.
به صدایت که معتاد شدم رفتی !!!
حالا هر روز خاطره تزریق میکنم …
.
.
خاطره اگر در جهنم هم باشد دل را تنگ جهنم میکند و تو با تمام بهشتی بودنت در حسرت جهنمی …
.
.
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست ، فقط کمی جای تو خالیست ، نمی آیی ؟
.
.
زیر درخت سیب نذر کرده ام به آمدنت …
فصل شکوفه زدن از خاطرات نزدیک است !
.
.
نمیدانم چه بر سرِ من و این خیابان ها آمده که هر جایی میخواهم بروم به کوچه ی خاطراتمان میرسد …
.
.
هیچگاه فاصله ها حریف خاطره ها نیستند …
..
.
به صدایت که معتاد شدم رفتی !!!
حالا هر روز خاطره تزریق میکنم …
.
.
خاطره اگر در جهنم هم باشد دل را تنگ جهنم میکند و تو با تمام بهشتی بودنت در حسرت جهنمی …
.
.
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست ، فقط کمی جای تو خالیست ، نمی آیی ؟
.
.
زیر درخت سیب نذر کرده ام به آمدنت …
فصل شکوفه زدن از خاطرات نزدیک است !
.
.
نمیدانم چه بر سرِ من و این خیابان ها آمده که هر جایی میخواهم بروم به کوچه ی خاطراتمان میرسد …
.
.
هیچگاه فاصله ها حریف خاطره ها نیستند …
.
بگذار طلوع کند آفتاب از هر طرف که دلش میخواهد …
من روزم را با خاطره ی “تو” آغاز کنم …
.
.
سینمای ذهنم هر شب همان فیلم همیشگی را پخش میکند …
خاطرات بودنت را …
.
.
گاهی به خاک سپردن یک جسد از خواباندن یک قاب عکس آسانتر است ؛ لعنت به خاطرات !
.
.
از صمیم قلب برای بعضی از خاطرات آرزوی فراموش شدن میکنم …
.
.
خاطره ها را رشوه می دهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !!!
.
.
هر شب مجوز اکران خاطره هایمان را صادر می کند روی پرده ی خیالم ، دلتنگی !
.
.
خاطراتم را خیس کردند چشمان بارانی ام …
.من روزم را با خاطره ی “تو” آغاز کنم …
.
.
سینمای ذهنم هر شب همان فیلم همیشگی را پخش میکند …
خاطرات بودنت را …
.
.
گاهی به خاک سپردن یک جسد از خواباندن یک قاب عکس آسانتر است ؛ لعنت به خاطرات !
.
.
از صمیم قلب برای بعضی از خاطرات آرزوی فراموش شدن میکنم …
.
.
خاطره ها را رشوه می دهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !!!
.
.
هر شب مجوز اکران خاطره هایمان را صادر می کند روی پرده ی خیالم ، دلتنگی !
.
.
خاطراتم را خیس کردند چشمان بارانی ام …
.
و بعد از رفتنت تنها من ماندم و فانوسی از خاطره ها کنج طاقچه اتاق …
دود میکند و میسوزد و می سوزاند !!!
.
.
مغز هم دندون داره ، فقط جای غذا ؛ “خـاطــــره” گیر میکنه لاش …
.
.
شاید از مد افتاده باشد
شاید دیگر اندازه ام نباشد
اما همچنان عطر خاطره میدهد پیراهنی که روی شانه هایش اشک ریخته ای !!!
.
.
خاطره یعنی
یه سکوت غیر منتظره میون خنده های بلند …
.
.
یکی از بدترین ظلم هایی که “عطرها” و “آهنگها” به ما میکنن اینه که بدون اجازه گرفتن ، هولمون میدن وسط خاطرات !