در ایام کودکی و نوجوانى پدرم که بسیار انسان وارسته و پاکى است همیشه تأکید مىکرد جایى که نان و نمک خوردى، حرمت نگه دار و چشمانت را به روى اعضای آن خانواده ببند و این حکایت را برای ما تعریف میکرد:
پیرمردى که شغلش دامداری بود، نقل میکرد گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه و چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد میکرد و به بچه هایش میرسید، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند و به خاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملاً او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش میآورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
ما دقیقاً آمار گوسفندان و برههای آنها را داشتیم و کاملاً مواظب بودیم.
بچهها تقریباً بزرگ شده بودند.
یکبار و در غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از برهها را کشتند!
ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد.
وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز میگرفت و میزد و بچهها سروصدا میکردند و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ یک بره شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.
این یک گرگ است و با سه خصلت شناخته میشود:
درندگی
وحشیبودن
و
حیوانیت.
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد، کسی به او پناه داد و احسان کرد، به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران کند
پیرمردى که شغلش دامداری بود، نقل میکرد گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه و چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد میکرد و به بچه هایش میرسید، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند و به خاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملاً او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش میآورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
ما دقیقاً آمار گوسفندان و برههای آنها را داشتیم و کاملاً مواظب بودیم.
بچهها تقریباً بزرگ شده بودند.
یکبار و در غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از برهها را کشتند!
ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد.
وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز میگرفت و میزد و بچهها سروصدا میکردند و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ یک بره شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.
این یک گرگ است و با سه خصلت شناخته میشود:
درندگی
وحشیبودن
و
حیوانیت.
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد، کسی به او پناه داد و احسان کرد، به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران کند