◇◇◇ یه جایی برایِ ناگفتهها ...
*مخصوصِ کسانیکه قبرستونِ دلشون دیگه جایی نداره ...
دیگه هرکی میاد و بهم ابراز علاقه میکنه ،
بهجا اینکه خوشم بیاد و احساساتی بشم ،
بهش نگاه میکنم و تو خیالم پوزخند میزنم ...
و وقتی که میخوام بگم " نه ، ممنون ! " ، یاد خودم میفتم و ظلمی که بهم کردی ...
من شکستم و فهمیدم شکستن چقدر دردآوره .. چطور میتونم اجازه بدم شخص دیگهای هم این درد رو بچشه ؟!
چطور میتونم من هم ظالم باشم ؟!
یک ذره هم تو رویاهات رنگی نداشتم ..
پس چطور میتونم دنیایِ رنگارنگ یه آدم بشم ؟! ....
آخ چقدر فاصله بود از دلِ تو تا من ...
*مخصوصِ کسانیکه قبرستونِ دلشون دیگه جایی نداره ...
دیگه هرکی میاد و بهم ابراز علاقه میکنه ،
بهجا اینکه خوشم بیاد و احساساتی بشم ،
بهش نگاه میکنم و تو خیالم پوزخند میزنم ...
و وقتی که میخوام بگم " نه ، ممنون ! " ، یاد خودم میفتم و ظلمی که بهم کردی ...
من شکستم و فهمیدم شکستن چقدر دردآوره .. چطور میتونم اجازه بدم شخص دیگهای هم این درد رو بچشه ؟!
چطور میتونم من هم ظالم باشم ؟!
یک ذره هم تو رویاهات رنگی نداشتم ..
پس چطور میتونم دنیایِ رنگارنگ یه آدم بشم ؟! ....
آخ چقدر فاصله بود از دلِ تو تا من ...