04-03-2021، 13:19
چرا باید کتاب مردی به نام اوه را بخوانیم؟
رمان مردی به نام اوه عنوان اولین کتاب فردریک بک من است که به سی زبان دنیا ترجمه شده و به عنوان پرفروشترین کتاب سال سوئد معروف شده است. در ادامه با ما همراه باشید تا با معرفی این کتاب جذاب که از پرفروشترینهای سایت آمازون در سال 2016 نیز به حساب می آید شما را با دنیای نویسندگی فردریک بک من آشنا کنیم.
خلاصه کتاب مردی به نام اوه
داستان مردی به نام اوه زندگی پیرمرد 59 ساله ای را به تصویر کشیده است که به علت کهولت سن از محل کارش اخراج شده و چند سالی است به عنوان مدیر محله تمام فعالیت های محله را زیر نظر دارد تا همه چیز به نحو احسن پیش برود.
همسایه ها این پیرمرد را به عنوان یک مرد خشن و عبوس می شناسند چرا که همیشه اوه با همسایه ها به دلیل رعایت نکردن نظم و یا آوردن ماشین اضافه داخل محل بحث می کند. اما کسی از سرنوشت و زندگی اوه، این پیرمرد خسته و عبوس ندارد.
چه کسی می داند که او بعد از فوت همسری که زندگی عاشقانه و خاصی را با او پشت سر گذاشته است چه رنجی کشیده است و چرا دیگر توان ادامه زندگی بدون همسرش را ندارد؟
اوه بعد از فوت همسرش سونیا، به آدمی خشن و عبوس تبدیل می شود و رابطه خود را از همه اطرافیان و حتی همسایه های خود دور می کند. اوه بارها اقدام به خودکشی کرده و هر بار بنا به علت های غیر قابل باوری خودکشی نام کامی داشته است اما فکر مرگ هیچ گاه از ذهنش بیرون نمی رود.
اما این تمام ماجرا نیست چرا که با ورود یک همسایه مهاجر جدید و سماجت های همسایگی او داستان کمی تغییر می کند.
داستان از این قرار است که یک زن ایرانی به نام پروانه در صدد ارتباط برقرار کردن با همسایه خود اوه، بر می آید و در ابتدا با بد اخلاقی های این پیرمرد مواجه می شود اما داستان های جالبی که در طول داستان پیش می آید موجب می شود تا اوه پیرمرد نا امید از زندگی کمی به زندگی برگردد و از حال خوش روزهای پایانی زندگی اش لذت ببرد.
کدام ترجمه مردی به نام اوه بهتر است
درحال حاضر کتاب مردی به نام اوه با دو ترجمه سلیس و روان در بازار موجود است. یکی از بهترین ترجمه های این کتاب به دست فرناز تیمورازف نوشته شده اما برخی ترجمه حسین تهرانی را نیز به عنوان یکی از بهترین و روان ترین ترجمه های این کتاب می شناسند.
شما می توانید برای خواندن بهترین ترجمه این کتاب به قلم فرناز تیمورازف به اپلیکیشن فیدیبو مراجعه کنید و با خرید آنلاین مردی به نام اوه با داستان زندگی این پیرمرد 59 ساله بیشتر آَشنا شوید.
کتاب مردی به نام اوه چند صفحه است؟
یکی از جذابیت های این کتاب این است که آنقدر داستان روان و جالبی دارد که شما قادر نیستید حتی یک دقیقه کتاب را زمین بگذارید.
داستان مردی به نام اوه رمانی 350 صفحه ای است و به دلیل ترجمه بی نظیری که دارد خوانش راحتی دارد و مخاطبان به راحتی می توانند آن را مطالعه کنند.
نقد کتاب مردی به نام اوه
فردریک بک من در شروع این کتاب با روایتی جذاب از شخصیت اوه پیرمردی که در نگاه اول غیر قابل تجمل و خشن به نظر می آید، مخاطب را برای رویارویی با ادامه داستان دعوت می کند. یکی از ویژگی های این کتاب این است که نویسنده با نگارش رمانی شخصیت محور و اغراق های به جا در مورد مردی که زندگی طبق عادت خود را نمی خواهد به هیچ وجه تغییر دهد مخاطب را کنجکاو به خواندن ادامه داستان می کند.
یکی از مهم ترین ویژگی های مثبت مردی به نام اوه پایان داستان است. چرا که پایان بندی درست و غیر قابل پیش بینی یک داستان یکی از مهم ترین دلایل موفقیت یک کتاب به حساب می آید. در پایان داستان اوه از فرزندان پروانه طرز کار با کامپیوتر را یاد می گیرد که همین تغییر مثبت تسلیم شدن اوه را در مقابل عادت های روز مره اش نشان می دهد. همچنین اوه به کمک پروانه بالاخره تصمیم می گیرد تا وسایل سونیا را جمع آوری کند که این حرکت پذیرش مرگ را توسط اوه به عنوان بخشی از زندگی نشان می دهد.
اوه پس از جمع آوری وسایل همسرش از خانه به مرگ به عنوان بخشی از زندگی نگاه می کند و دیگر به دنبال خودکشی نیست بلکه زندگی می کند تا بمیرد. پروانه در این تغییر رفتار و عادات اوه نقش به سزایی داشت و مانند دختر نداشته اوه در روزهای پایانی زندگی این پیرمرد در کنارش بود.
جملاتی از کتاب مردی به نام اوه
در ادامه بد نیست تا با خواندن بخشی از داستان های مردی به نام اوه با سبک نگارش فردریک بک من بیشتر آشنا شویم تا به مطالعه هر چه سریعتر این کتاب جذاب مشتاق شویم.
دوست داشتن و دل باختن یک نفر شبیه این است که آدم به یه خونه جدید اسباب کشی کنه! اولش آدم عاشق همه چیزهای جدید میشه، هر روز صبح از چیزهای جدیدی که داره شگفت زده میشه که یکباره مال خودش شده اند اما مدام میترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلاً نمیتونسته پیش بینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه، ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب میشه، چوب هاش در هر گوشه و کناری ترک میخورن و آدم کم کم عاشق خرابی های خونه میشه. آدم از همه سوراخ سنبه ها و چم و خم هایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه، باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعه های کف پوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چه جوری باید در کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همه اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقا باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی و به اونجا تعلق داری.
عشق از دست رفته هنوز هم عشق نامیده می شود، فقط کمی شکلش عوض می شود و رنگ سابق را ندارد. نمیتوانی لبخند او را ببینی یا برایش غذا بیاوری یا مویش را نوازش کنی نمی توانی او را دور زمین رقص بگردانی. ولی وقتی آن حس ها ضعیف می شود، حس دیگری قوی می شود. حسی به نام خاطره! خاطره شریک تو می شود. آن را می پرورانی. آن را میگیری و با آن می رقصی. زندگی باید تمام شود، اما عشق نه!
این روزها مردم فقط کامپیوتر دارند و دستگاه اسپرسو ساز! جامعهای که در آن هیچکس نمی تواند به طریقی منطقی با دست بنویسد و قهوه دم کند، به کجا میرود؟ به کجا؟ اصلاً به کجا میرویم اگر هر کس اتومبیلش را هر جا که عشقش میکشد، پارک کند؟ و به کجا میرویم اگر مردم یک روز دیگر سر کار نروند، تنها به این دلیل که خودشان را کشتهاند؟
اوه چند ساعت همان جا نشست و دست زنش را توی دستش نگه داشت تا اینکه کارمند بیمارستان آمد و با لحنی آرام و حرکاتی محتاط بهش فهماند که باید جسد سونیا را ببرند. اُوه بلند شد، با سر حرف پرستار را تأیید کرد و به دفتر خاکسپاری رفت تا کارهای مربوطه را انجام دهد. مراسم خاکسپاری روز یکشنبه بود. اوه روز دوشنبه سر کار رفت؛ ولی اگر کسی ازش میپرسید زندگی اش چگونه است، پاسخ می داد تا قبل از اینکه زنش پا به زندگی اش بگذارد، اصلاً زندگی نمی کرده و از وقتی تنهایش گذاشت هم دیگر زندگی نمی کند.
اوه تمام چیزهایی را درک می کرد که بتواند ببیند و توی دست بگیرد. چیزهایی مانند بتون و سیمان، شیشه و استیل، ابزار کار، چیزهایی که آدم میتواند با آن حساب و کتاب کند، زاویه نود درجه و دستورالعملهای واضح را می فهمید، نقشه و طرح خانه را، چیزهایی را که آدم بتواند روی کاغذ پیاده کند. او یک مرد سیاه و سفید بود و همه چیز را از نزدیک باید لمس می کرد.
درست بعد از پایان مراسم خاکسپاری پدر اوه کشیش می خواست دربارهٔ کمکهای یتیم خانه با اوه صحبت کند، ولی اوه جوری رفتار کرد که کشیش بلافاصله فهمید آن پسر صدقه قبول نمیکند. همان موقع، اوه به کشیش گفت دیگر از این به بعد برایش جای خالی در کلیسا نگه ندارد. به کشیش توضیح داد درست است که به خدا اعتقاد دارد ولی به این نتیجه رسیده که خدا به او نظر لطفی ندارد!
درباره فیلم مردی به نام اوه
فیلم مردی به نام اوه در سال 2016 ساخته شد و به عنوان یکی از فیلم های پر فروش و جذاب سال از نگاه مخاطبان معرفی شد. جالب است بدانید این فیلم یکی از نامزدهای اسکار و به عنوان رقیب فیلم فروشنده اصغر فرهادی معرفی شده است. بسیاری از افرادی که پس از خواندن یک کتاب علاقه ای به دیدن فیلم آن ندارند با دیدن این فیلم دید خود را تغییر دادند چرا که هانس هولم نویسنده و کارگردان موفق این فیلم با هوشیاری هر چه تمام تر کتاب را به گونه ای به تصویر کشیده که هیچ مخاطبی از دیدن آن پشیمان نشود.
رمان مردی به نام اوه عنوان اولین کتاب فردریک بک من است که به سی زبان دنیا ترجمه شده و به عنوان پرفروشترین کتاب سال سوئد معروف شده است. در ادامه با ما همراه باشید تا با معرفی این کتاب جذاب که از پرفروشترینهای سایت آمازون در سال 2016 نیز به حساب می آید شما را با دنیای نویسندگی فردریک بک من آشنا کنیم.
خلاصه کتاب مردی به نام اوه
داستان مردی به نام اوه زندگی پیرمرد 59 ساله ای را به تصویر کشیده است که به علت کهولت سن از محل کارش اخراج شده و چند سالی است به عنوان مدیر محله تمام فعالیت های محله را زیر نظر دارد تا همه چیز به نحو احسن پیش برود.
همسایه ها این پیرمرد را به عنوان یک مرد خشن و عبوس می شناسند چرا که همیشه اوه با همسایه ها به دلیل رعایت نکردن نظم و یا آوردن ماشین اضافه داخل محل بحث می کند. اما کسی از سرنوشت و زندگی اوه، این پیرمرد خسته و عبوس ندارد.
چه کسی می داند که او بعد از فوت همسری که زندگی عاشقانه و خاصی را با او پشت سر گذاشته است چه رنجی کشیده است و چرا دیگر توان ادامه زندگی بدون همسرش را ندارد؟
اوه بعد از فوت همسرش سونیا، به آدمی خشن و عبوس تبدیل می شود و رابطه خود را از همه اطرافیان و حتی همسایه های خود دور می کند. اوه بارها اقدام به خودکشی کرده و هر بار بنا به علت های غیر قابل باوری خودکشی نام کامی داشته است اما فکر مرگ هیچ گاه از ذهنش بیرون نمی رود.
اما این تمام ماجرا نیست چرا که با ورود یک همسایه مهاجر جدید و سماجت های همسایگی او داستان کمی تغییر می کند.
داستان از این قرار است که یک زن ایرانی به نام پروانه در صدد ارتباط برقرار کردن با همسایه خود اوه، بر می آید و در ابتدا با بد اخلاقی های این پیرمرد مواجه می شود اما داستان های جالبی که در طول داستان پیش می آید موجب می شود تا اوه پیرمرد نا امید از زندگی کمی به زندگی برگردد و از حال خوش روزهای پایانی زندگی اش لذت ببرد.
کدام ترجمه مردی به نام اوه بهتر است
درحال حاضر کتاب مردی به نام اوه با دو ترجمه سلیس و روان در بازار موجود است. یکی از بهترین ترجمه های این کتاب به دست فرناز تیمورازف نوشته شده اما برخی ترجمه حسین تهرانی را نیز به عنوان یکی از بهترین و روان ترین ترجمه های این کتاب می شناسند.
شما می توانید برای خواندن بهترین ترجمه این کتاب به قلم فرناز تیمورازف به اپلیکیشن فیدیبو مراجعه کنید و با خرید آنلاین مردی به نام اوه با داستان زندگی این پیرمرد 59 ساله بیشتر آَشنا شوید.
کتاب مردی به نام اوه چند صفحه است؟
یکی از جذابیت های این کتاب این است که آنقدر داستان روان و جالبی دارد که شما قادر نیستید حتی یک دقیقه کتاب را زمین بگذارید.
داستان مردی به نام اوه رمانی 350 صفحه ای است و به دلیل ترجمه بی نظیری که دارد خوانش راحتی دارد و مخاطبان به راحتی می توانند آن را مطالعه کنند.
نقد کتاب مردی به نام اوه
فردریک بک من در شروع این کتاب با روایتی جذاب از شخصیت اوه پیرمردی که در نگاه اول غیر قابل تجمل و خشن به نظر می آید، مخاطب را برای رویارویی با ادامه داستان دعوت می کند. یکی از ویژگی های این کتاب این است که نویسنده با نگارش رمانی شخصیت محور و اغراق های به جا در مورد مردی که زندگی طبق عادت خود را نمی خواهد به هیچ وجه تغییر دهد مخاطب را کنجکاو به خواندن ادامه داستان می کند.
یکی از مهم ترین ویژگی های مثبت مردی به نام اوه پایان داستان است. چرا که پایان بندی درست و غیر قابل پیش بینی یک داستان یکی از مهم ترین دلایل موفقیت یک کتاب به حساب می آید. در پایان داستان اوه از فرزندان پروانه طرز کار با کامپیوتر را یاد می گیرد که همین تغییر مثبت تسلیم شدن اوه را در مقابل عادت های روز مره اش نشان می دهد. همچنین اوه به کمک پروانه بالاخره تصمیم می گیرد تا وسایل سونیا را جمع آوری کند که این حرکت پذیرش مرگ را توسط اوه به عنوان بخشی از زندگی نشان می دهد.
اوه پس از جمع آوری وسایل همسرش از خانه به مرگ به عنوان بخشی از زندگی نگاه می کند و دیگر به دنبال خودکشی نیست بلکه زندگی می کند تا بمیرد. پروانه در این تغییر رفتار و عادات اوه نقش به سزایی داشت و مانند دختر نداشته اوه در روزهای پایانی زندگی این پیرمرد در کنارش بود.
جملاتی از کتاب مردی به نام اوه
در ادامه بد نیست تا با خواندن بخشی از داستان های مردی به نام اوه با سبک نگارش فردریک بک من بیشتر آشنا شویم تا به مطالعه هر چه سریعتر این کتاب جذاب مشتاق شویم.
دوست داشتن و دل باختن یک نفر شبیه این است که آدم به یه خونه جدید اسباب کشی کنه! اولش آدم عاشق همه چیزهای جدید میشه، هر روز صبح از چیزهای جدیدی که داره شگفت زده میشه که یکباره مال خودش شده اند اما مدام میترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلاً نمیتونسته پیش بینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه، ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب میشه، چوب هاش در هر گوشه و کناری ترک میخورن و آدم کم کم عاشق خرابی های خونه میشه. آدم از همه سوراخ سنبه ها و چم و خم هایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه، باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعه های کف پوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چه جوری باید در کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همه اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقا باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی و به اونجا تعلق داری.
عشق از دست رفته هنوز هم عشق نامیده می شود، فقط کمی شکلش عوض می شود و رنگ سابق را ندارد. نمیتوانی لبخند او را ببینی یا برایش غذا بیاوری یا مویش را نوازش کنی نمی توانی او را دور زمین رقص بگردانی. ولی وقتی آن حس ها ضعیف می شود، حس دیگری قوی می شود. حسی به نام خاطره! خاطره شریک تو می شود. آن را می پرورانی. آن را میگیری و با آن می رقصی. زندگی باید تمام شود، اما عشق نه!
این روزها مردم فقط کامپیوتر دارند و دستگاه اسپرسو ساز! جامعهای که در آن هیچکس نمی تواند به طریقی منطقی با دست بنویسد و قهوه دم کند، به کجا میرود؟ به کجا؟ اصلاً به کجا میرویم اگر هر کس اتومبیلش را هر جا که عشقش میکشد، پارک کند؟ و به کجا میرویم اگر مردم یک روز دیگر سر کار نروند، تنها به این دلیل که خودشان را کشتهاند؟
اوه چند ساعت همان جا نشست و دست زنش را توی دستش نگه داشت تا اینکه کارمند بیمارستان آمد و با لحنی آرام و حرکاتی محتاط بهش فهماند که باید جسد سونیا را ببرند. اُوه بلند شد، با سر حرف پرستار را تأیید کرد و به دفتر خاکسپاری رفت تا کارهای مربوطه را انجام دهد. مراسم خاکسپاری روز یکشنبه بود. اوه روز دوشنبه سر کار رفت؛ ولی اگر کسی ازش میپرسید زندگی اش چگونه است، پاسخ می داد تا قبل از اینکه زنش پا به زندگی اش بگذارد، اصلاً زندگی نمی کرده و از وقتی تنهایش گذاشت هم دیگر زندگی نمی کند.
اوه تمام چیزهایی را درک می کرد که بتواند ببیند و توی دست بگیرد. چیزهایی مانند بتون و سیمان، شیشه و استیل، ابزار کار، چیزهایی که آدم میتواند با آن حساب و کتاب کند، زاویه نود درجه و دستورالعملهای واضح را می فهمید، نقشه و طرح خانه را، چیزهایی را که آدم بتواند روی کاغذ پیاده کند. او یک مرد سیاه و سفید بود و همه چیز را از نزدیک باید لمس می کرد.
درست بعد از پایان مراسم خاکسپاری پدر اوه کشیش می خواست دربارهٔ کمکهای یتیم خانه با اوه صحبت کند، ولی اوه جوری رفتار کرد که کشیش بلافاصله فهمید آن پسر صدقه قبول نمیکند. همان موقع، اوه به کشیش گفت دیگر از این به بعد برایش جای خالی در کلیسا نگه ندارد. به کشیش توضیح داد درست است که به خدا اعتقاد دارد ولی به این نتیجه رسیده که خدا به او نظر لطفی ندارد!
درباره فیلم مردی به نام اوه
فیلم مردی به نام اوه در سال 2016 ساخته شد و به عنوان یکی از فیلم های پر فروش و جذاب سال از نگاه مخاطبان معرفی شد. جالب است بدانید این فیلم یکی از نامزدهای اسکار و به عنوان رقیب فیلم فروشنده اصغر فرهادی معرفی شده است. بسیاری از افرادی که پس از خواندن یک کتاب علاقه ای به دیدن فیلم آن ندارند با دیدن این فیلم دید خود را تغییر دادند چرا که هانس هولم نویسنده و کارگردان موفق این فیلم با هوشیاری هر چه تمام تر کتاب را به گونه ای به تصویر کشیده که هیچ مخاطبی از دیدن آن پشیمان نشود.