08-10-2020، 12:16
(آخرین ویرایش در این ارسال: 09-10-2020، 17:15، توسط شـــقآیــق.)
هایدگر میگه من پیش از اینکه خودم باشم، «دیگری» هستم. یعنی چی؟
ما از بدو تولد با تقلید کردن رفتار بقیه یاد میگیریم چطور از مغزمون برای استفاده از تواناییهای بنیادیمون استفاده کنیم. کارایی مثل حرف زدن، راه رفتن، کنترل دست و پا. پس حتی اگه قرار باشه که ما به یه خودِ منحصربهفرد برسیم، باز هم مسیر این «خود شدن» از دیگری بودن میگذره. اگه این «دیگری» نباشه، ما چیزی جز یه موجود گمگشته نیستیم که حتی سر انسان بودن هم مشکل داریم، چه برسه به خود بودن. پس زیرساخت شخصیت همه ما به واسطه دیگری ساخته و مستحکم میشه و به همین خاطر بودنِ این دیگری برای ما مهم میشه.
◄اما آیا این اهمیت شامل حال هر دیگریای میشه؟ دان وان و همکارانش برای پاسخ به این سوال سهتا آزمایش رو ترتیب دادند. توی آزمایش اول اونها به داوطلبا تصویر شیشتا دست رو نشون میدادند که بالای هرکدومش یکی از عبارتهای مسیحی، یهودی، بودایی، مسلمون، بیخدا یا علمگرا نوشته شده بود. بعد به تصادف از هر کدوم از این دستها دو فیلم پخش میشد: توی یکیش یه گوش پاککن رو آروم به اون دست میزند و توی اونیکی فیلم سوزن یه سرنگ رو به اون دست فرو میکردند. در طی این آزمایش مشاهده شد که وقتی اون سوزن به دست هممسلک داوطلبا (خودیها) فرو میره، بخش همدردی و روابط انسانی مغز اونها فعالتر میشه، در حالی که این منطقه مغز در زمان فرو شدن سوزن به دست افراد غیرخودی فعالیت کمتری رو نشون میده.
ما از بدو تولد با تقلید کردن رفتار بقیه یاد میگیریم چطور از مغزمون برای استفاده از تواناییهای بنیادیمون استفاده کنیم. کارایی مثل حرف زدن، راه رفتن، کنترل دست و پا. پس حتی اگه قرار باشه که ما به یه خودِ منحصربهفرد برسیم، باز هم مسیر این «خود شدن» از دیگری بودن میگذره. اگه این «دیگری» نباشه، ما چیزی جز یه موجود گمگشته نیستیم که حتی سر انسان بودن هم مشکل داریم، چه برسه به خود بودن. پس زیرساخت شخصیت همه ما به واسطه دیگری ساخته و مستحکم میشه و به همین خاطر بودنِ این دیگری برای ما مهم میشه.
◄اما آیا این اهمیت شامل حال هر دیگریای میشه؟ دان وان و همکارانش برای پاسخ به این سوال سهتا آزمایش رو ترتیب دادند. توی آزمایش اول اونها به داوطلبا تصویر شیشتا دست رو نشون میدادند که بالای هرکدومش یکی از عبارتهای مسیحی، یهودی، بودایی، مسلمون، بیخدا یا علمگرا نوشته شده بود. بعد به تصادف از هر کدوم از این دستها دو فیلم پخش میشد: توی یکیش یه گوش پاککن رو آروم به اون دست میزند و توی اونیکی فیلم سوزن یه سرنگ رو به اون دست فرو میکردند. در طی این آزمایش مشاهده شد که وقتی اون سوزن به دست هممسلک داوطلبا (خودیها) فرو میره، بخش همدردی و روابط انسانی مغز اونها فعالتر میشه، در حالی که این منطقه مغز در زمان فرو شدن سوزن به دست افراد غیرخودی فعالیت کمتری رو نشون میده.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
توی آزمایش دوم این شیشباور رو به دو گروه سهتایی تقسیم کردند و به داوطلبا گفتند هر کدوم از این باورها دو به دو با هم در نزاع هستند و دوباره فیلمها رو نشون دادند. اینبار مشاهده شد که بخش همدردی مغز داوطلبا نه تنها برای هممسلکهاشون که برای اون دو باور دیگه هم که همگروه اونها شده بودند، فعالیت بالاتری رو نشون میداد. توی آزمایش سوم کلا باورهای شرکتکنندگان رو کنار گذاشتند و به تصادف به هر کدوم از اونها یه نشان دادند که روی یه سریشون مثلا نوشته شده بود «حیدری» و روی سری دیگه نوشته شده بود «نعمتی». اینبار هم با وجود اینکه داوطلبا از تصادفی بودن اون نشانها خبر داشتند باز بخش همدردی مغزشون واسه اون دستی که هماسم گروهشون بود، فعالتر از گروه مقابل شد.