25-06-2020، 9:48
(آخرین ویرایش در این ارسال: 25-06-2020، 9:49، توسط The moon.
دلیل ویرایش: افزودن تصاویر/
)
مکتب مونتاژ روسیه، موج نو چکسلواکی و چند فیلم بهخصوص
شماره جدید اینترنزیت با عنوان بازگشت مونتاژ منتشر شده است. در این شماره که به سینمای آوانگارد روسی و مکتب مونتاژ اختصاص دارد چهار ویدیومقاله از آلوارز لوپز و مارتین، زو بلوف، هلن گریس و کارن پرلمن که در سمپوزیوم «آیزنشتاین برای قرن ۲۱» ارائه شده بودند منتشر شده است. جولیا واسیلیوا در یادداشت معرفی این شماره مینویسد این پرونده درباره سینمای آوانگارد روسیه و مکتب مونتاژ است که از طرفی با ترجمه و انتشار متنهای آن دوره و از سوی دیگر به واسطه رویکردهای علمی جدید مثل دیرینهشناسی رسانه، اخیرا مورد توجه فزایندهای قرار گرفته است. جنبه دیگری که در این توجه به مکتب مونتاژ وجود دارد ظهور خود ویدیومقاله به عنوان روش نقد است که مجددا مونتاژ را به مرکز توجه ادبیات دانشگاهی سینما کشانده است.
ماه گذشته، ایوان پاسر فیلمساز موج نو چکسلواکی درگذشت. او که پس از تحصیل سینما و ساختن چند فیلم در چک، پس از اشغال روسی و پایان بهار پراگ، به همراه دوست و همکارش میلوش فورمن مهاجرت کرده بود، در آمریکا نیز کار خود را ادامه داد. او تا سال ۲۰۰۰، ۱۳ فیلم ساخت و با بازیگران مشهوری (از جمله مایکل کین، عمر شریف، جف بریجز و…) کار کرد اما همه این فیلمها جزو کارهای کمتردیدهشده بازیگرانشان شدند. فیلیپ فورتادو در یادداشتی به مرور دوران کاری این فیلمساز پرداخته است. او می نویسد قسمتی از آنچه پذیرش آثار آمریکایی پاسر را سخت میکند، عدم تطبیق میان مضامین غالبا گزنده فیلمهای او و حساسیت طنرآمیز اوست.
ریموند دلوکا درباره سه فیلم شاترآیلند (مارتین اسکورسیزی۲۰۱۰)، نابودی (الکس گارلند ۲۰۱۸) و فانوس دریایی (رابرت اگر ۲۰۱۹) مینویسد این هر سه بازیهای ذهنی هستند که توانایی بیمنطق بودن بشر را برای ما یادآوری میکنند. به عقیده او فانوس دریایی در سینما نمادی از ذهن است که ثبات فرضی فرد و فضا را به آشوب میکشد و این با در نظر گرفتن نقش نوردهی و راهنمایی فانوس دریایی، جنبهای کنایهآمیز نیز دارد. او همچنین در این باره صحبت میکند که پیشگام این هر سه فیلم، رمان «به سوی فانوس دریایی» ویرجینیا وولف است که ادعاها درباره شناخت از خود را به کناری مینهد.
کریستینا آلوارز لوپز یادداشتی که قبلا درباره کتاب «فرضیه سینما» اثر آلن برگالا نوشته بوده را یادآوری کرده است. برگالا در این کتاب درباره تجربهای که یک نوجوان طی آن فیلمی را کشف میکند که تاثیر مهمی در زندگی او خواهد داشت مینویسد. او این این تجربه را الهام مانوس بودن مینامد. آلوارز لوپز با مرور رابطهاش با فیلم «زندگی دوگانه ورونیک» نتیجهگیری می کند: «این الهام در یک حرکت رفت و برگشتی به دست میآید. چرا که همیشه در پروسه پیوسته معناجویی پیچیده است که قطعات مختلف در رابطه با یکدیگر جای خود را پیدا میکنند (یا نمیکنند). نام دیگر این پروسه، زندگی است.»
او همچنین مکاتبه میان آدرین مارتین و کارلس ماتاموروس درباره فیلم «خائن» اثر مارکو بلوچیو را برای وبسایت ترنزیت ترجمه کرده است. آدرین مارتین مینویسد: «رویاهایی که در جایجای فیلم هستند –یکی از عناصر اصلی فیلمهای بلوچیو در سالهای ۱۹۸۰- تاملی اساسی برکارکرد کنترلی نظارت و رسانهها هستند.» «خائن فیلمی سازمانیافته با ساختمانی قوی است؛ مثل شبکه تبهکاری که که نشان میدهد. هر لحظه و هر اتفاق جزئی پاسخی فوری دارد و همچنین اثری بزرگتر با گذشت زمان و تغییر فضا. این فیلم به عنوان یک فیلم گنگستری کلاسیک با خودسانسوری، مکانیزمهای پایه داستانهای این ژانر را با تقدیرگرایی عجیبی به کار میبندد. / harpy.ir

شماره جدید اینترنزیت با عنوان بازگشت مونتاژ منتشر شده است. در این شماره که به سینمای آوانگارد روسی و مکتب مونتاژ اختصاص دارد چهار ویدیومقاله از آلوارز لوپز و مارتین، زو بلوف، هلن گریس و کارن پرلمن که در سمپوزیوم «آیزنشتاین برای قرن ۲۱» ارائه شده بودند منتشر شده است. جولیا واسیلیوا در یادداشت معرفی این شماره مینویسد این پرونده درباره سینمای آوانگارد روسیه و مکتب مونتاژ است که از طرفی با ترجمه و انتشار متنهای آن دوره و از سوی دیگر به واسطه رویکردهای علمی جدید مثل دیرینهشناسی رسانه، اخیرا مورد توجه فزایندهای قرار گرفته است. جنبه دیگری که در این توجه به مکتب مونتاژ وجود دارد ظهور خود ویدیومقاله به عنوان روش نقد است که مجددا مونتاژ را به مرکز توجه ادبیات دانشگاهی سینما کشانده است.
ماه گذشته، ایوان پاسر فیلمساز موج نو چکسلواکی درگذشت. او که پس از تحصیل سینما و ساختن چند فیلم در چک، پس از اشغال روسی و پایان بهار پراگ، به همراه دوست و همکارش میلوش فورمن مهاجرت کرده بود، در آمریکا نیز کار خود را ادامه داد. او تا سال ۲۰۰۰، ۱۳ فیلم ساخت و با بازیگران مشهوری (از جمله مایکل کین، عمر شریف، جف بریجز و…) کار کرد اما همه این فیلمها جزو کارهای کمتردیدهشده بازیگرانشان شدند. فیلیپ فورتادو در یادداشتی به مرور دوران کاری این فیلمساز پرداخته است. او می نویسد قسمتی از آنچه پذیرش آثار آمریکایی پاسر را سخت میکند، عدم تطبیق میان مضامین غالبا گزنده فیلمهای او و حساسیت طنرآمیز اوست.

ریموند دلوکا درباره سه فیلم شاترآیلند (مارتین اسکورسیزی۲۰۱۰)، نابودی (الکس گارلند ۲۰۱۸) و فانوس دریایی (رابرت اگر ۲۰۱۹) مینویسد این هر سه بازیهای ذهنی هستند که توانایی بیمنطق بودن بشر را برای ما یادآوری میکنند. به عقیده او فانوس دریایی در سینما نمادی از ذهن است که ثبات فرضی فرد و فضا را به آشوب میکشد و این با در نظر گرفتن نقش نوردهی و راهنمایی فانوس دریایی، جنبهای کنایهآمیز نیز دارد. او همچنین در این باره صحبت میکند که پیشگام این هر سه فیلم، رمان «به سوی فانوس دریایی» ویرجینیا وولف است که ادعاها درباره شناخت از خود را به کناری مینهد.
کریستینا آلوارز لوپز یادداشتی که قبلا درباره کتاب «فرضیه سینما» اثر آلن برگالا نوشته بوده را یادآوری کرده است. برگالا در این کتاب درباره تجربهای که یک نوجوان طی آن فیلمی را کشف میکند که تاثیر مهمی در زندگی او خواهد داشت مینویسد. او این این تجربه را الهام مانوس بودن مینامد. آلوارز لوپز با مرور رابطهاش با فیلم «زندگی دوگانه ورونیک» نتیجهگیری می کند: «این الهام در یک حرکت رفت و برگشتی به دست میآید. چرا که همیشه در پروسه پیوسته معناجویی پیچیده است که قطعات مختلف در رابطه با یکدیگر جای خود را پیدا میکنند (یا نمیکنند). نام دیگر این پروسه، زندگی است.»

او همچنین مکاتبه میان آدرین مارتین و کارلس ماتاموروس درباره فیلم «خائن» اثر مارکو بلوچیو را برای وبسایت ترنزیت ترجمه کرده است. آدرین مارتین مینویسد: «رویاهایی که در جایجای فیلم هستند –یکی از عناصر اصلی فیلمهای بلوچیو در سالهای ۱۹۸۰- تاملی اساسی برکارکرد کنترلی نظارت و رسانهها هستند.» «خائن فیلمی سازمانیافته با ساختمانی قوی است؛ مثل شبکه تبهکاری که که نشان میدهد. هر لحظه و هر اتفاق جزئی پاسخی فوری دارد و همچنین اثری بزرگتر با گذشت زمان و تغییر فضا. این فیلم به عنوان یک فیلم گنگستری کلاسیک با خودسانسوری، مکانیزمهای پایه داستانهای این ژانر را با تقدیرگرایی عجیبی به کار میبندد. / harpy.ir